آگامبن در این کتاب، هوشمندانه به سراغ مفاهیمی میرود که از چرایی گرایش انسان به فلسفهورزی حکایت میکند. این کتاب با کنکاش در مفاهیمی چون نوا، ذهن، کلام، حقیقت، مثال، تصویر و وجود، تاریخ مفهومی مختصری از فلسفه به دست میدهد که به یاری آن میتوان «آستانۀ فلسفه» را به چشم خود دید. کتاب «فلسفه چیست؟» گلگشتی نظرورزانه در تاریخ فلسفه ورزی است نه انباشت اطلاعاتی تاریخی که پس از چندی فراموش شود، برعکس، با این کتاب می توان به گوهر گرایش ما به فلسفه و گریزناپذیری آن در حیات انسانی مان پی برد، به تماشای آن نشست و دید چطور مادام که آدمی نفس میکشد و اصلا تا زمانی که آدمی اینگونه باشد، فلسفه هم خواهد بود. چراکه فلسفه زبان گمشدهای است که به شکرانه آن میتوان با خود سخن گفت، در خود کاوش کرد و بر گوهر درون نقشی تازه زد.
گفتهاند که آدمی مخفی است در زیر زبان یا به قولی زبان نسخه دیگر آدمی است. تصور انسان بیزبان و بیکلام به نظر هر کسی را به هراس میاندازد. ارنستو گراسی در این کتاب پا فراتر میگذارد و نشان میدهد اگر سخن نبود و اگر انسان حیوان سخن پرداز نبود، نه عالمی در کار بود و نه آدمی. کتاب سخنپردازی در مقام فلسفه سویه دیگری از خودمان را به ما نشان میدهد، این کتاب در حکم نامهای است که پس از سالها از عزیزی گمشده به دست ما میرسد. گراسی با دقت و ظرافت پیش از هر چیز تلقی ما را از زبان تغییر میدهد،سپس تصویری کاملاً بدیع و نو از سنت انسان باوری ارائه میکند. کتاب حاضر حاکی از گذاری تازه در فلسفه و پژوهشها دربارهٔ سنت انسانباوری است که احتمالاً بسیار به کار پژوهشگران بیفتد.
تاریخ فلسفه، اثر سترگ و کلاسیک ویل دورانت کاوشی است در آرا و نظرات فلاسفه بزرگ دورههای مختلف تاریخی تلاشی بیقرینه و یگانه برای به نظم و فهم در آوردن فلسفه از یونان باستان تا سنت انگلیسی فلسفه در نیمه نخست قرن بیستم از سوی نویسندهای که نسلهای متوالی مدیون کوششها و مساعی او برای همگانی کردن فلسفهاند. تاریخ فلسفه را شاید بتوان مکمل دیگر کتاب شناخته شده دورانت، لذات فلسفه دانست، دو کتابی که در کنار هم برداشتی نظاممند از فیلسوفان، اندیشهها و مفاهیم در اختیار خواننده قرار میدهد. ویل دورانت هر دو کتاب را چنان نگاشته که نه تنها پژوهشگران فلسفه بلکه علاقه مندان به فلسفه را نیز به کار آید و زندهیاد عباس زریاب خوئی قریب به هفت دهه پیش چنان ترجمهاش کرده که برای خواننده فارسی زبان معاصر نیز همچنان خواندنی و کاراست.
لذات فلسفه نظریات ویل دورانت درباره مسائل اساسی زندگی و سرنوشت انسان است. او در این کتاب میکوشد تا به فلسفهای متناسب و هماهنگ با زندگی برسد و درباره مسائلی بحث میکند که این روزها بیشتر به زندگی ما نزدیک است؛ موضوع بحث او انسان است؛ انسان کنونی، یعنی خود ما. او فلسفه را شامل مسائلی میداند که بر معنی و ارزش زندگی انسانی تأثیرگذارند. دورانت در این کتاب به زن امروزی، زیبایی شناسی، خوشبختی، سرنوشت تمدن، فلسفه سیاسی، فلسفه دین و مفاهیمی از این دست میپردازد.
این کتاب بررسی نظاممند و گزینشی از سه جنبش اصلی فلسفه قارهای، پدیدارشناسی و ساختارگرایی و نظریهی انتقادی، است. ریچارد کرنی نظریات کلیدی متفکران این جنبشها را شرح داده و نشان میدهد چگونه هر یک از این جنبشها از دل دیگری توسعه پیدا کرده یا با آن همنوا شده است. نظام های کلاسیک اندیشه، که برای هر چیزی جایی معین داشت و آنها را در جای خود میگذاشت، دیگر تکافوی این عصر را نمیکند. مفهوم قدسی فلسفه اروپایی واحد، اعتبارش را از دست داده و فروپاشی اجماع جهانی درباره ارزشهای اجتماعی و سیاسی، آرمان سنت عقلانیت غربی رو به پیشرفت را به چالش کشیده است. در قرنی که اروپا شاهد عصر روشنگری و تأثیرات مخرب جنبشهای تمامیتخواه و فاشیستی و دو جنگ جهانی بوده، نویسنده کتاب جنبشهای مدرن فلسفه اروپایی با پیشبرد الگوهای جدید فهم به این تحولات پاسخ داده است.
. این متن در مقامِ درآمدی کوتاه بر اندیشۀ بدیو نگاشته شده است؛ متنی که خواننده را با آثار بدیو بر اساس همان ترتیبِ زمانیِ نگارششان آشنا میکند. این متن از آغازْ آغاز میکند و از همان آغاز بهطورخلاصه ــــــ که اولین امر غیرممکن است ــــ پسزمینۀ اولیۀ تفکرِ بدیو را توصیف میکند؛ این پسزمینه شامل تمایزی است که آلتوسر میان ماتریالیسمِ تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیکی و میان علم و ایدئولوژی قائل میشود، بهعلاوۀ انتقاد ژاک آلن میلر از بنیادِ علمِ حسابِ فرگه؛ کتابِ حاضر نوعی تکنگاشت است و تکنگاشتْ جانوری کاملاً متفاوت است. درآمدْنوشتن بر فلسفه یعنی گشودن دری بهسوی آن در سریعترین زمانِ ممکن.
هگل «فلسفهی تاریخ» خود را برای ارایه عمومی تنها به شکل اشاره و خلاصهی مطلبهای مهم در قالب الگوی یادداشتها برای سخنرانی دانشگاهی آماده کرده بود و آن هم به عنوان بخشی از «فلسفهی حق و دولت» که هم به شکل بررسی ویژهی این رشتهی درسی در سال 1821 و هم به صورت بندها و مادهها در «دانشنامهی مبناهای دانشهای فلسفی» در اختیار عموم قرار گرفته بود. علاوه بر آن در دانشگاه برلین در ترمهای زمستانی از سال 1822 تا 1831 درسهای خطابی تاریخ فلسفه را ارایه میکرد، که در طی آن نه تنها اصلهای نظریهای عامتر را بیان مینمود، بلکه در طی درسها، کل محتوای سیر جریان تاریخی را، تفسیر و تبیین میکرد. پس از مرگ هگل، «انجمن دوستداران و شاگردان هگل» به چاپ یکنواخت و تصحیح آثار او برای چاپ، از جمله فلسفهی تاریخ و بخشهایی از «دانشنامه» مبادرت کردند. ادوار گانس از شاگردان او در سال 1840 نسخهی دوم از فلسفهی تاریخ را منتشر کرد. و بالاخره در سال 1848 پسر هگل، کارل، نسخهی سوم فلسفهی تاریخ را انتشار داد.
گزیده نوشته های کارل مارکس در جامعه شناسی و فلسفه ی اجتماعی
گزینش و پیش گفتار : ت.ب باتومور و ماکزیمیلین روبل
ترجمۀ : پرویز بابایی
برتراند راسل، فیلسوف مشهور انگلیسی بر این عقیده است که مارکس از یک جهت مانند هاجسکین محصول رادیکالهای فلسفی است، و مذهب عقلانی آنها و مخالفتشان را با رمانتیکها ادامه میدهد؛ از جهت دیگر احیا کننده مجدد فلسفه مادی است. مارکس تعبیر تازهای از این فلسفه به دست داده و میان آن و تاریخ بشر رابطه جدیدی برقرار کرده است. باز از جهت دیگر، مارکس آخرین فرد سلسله دستگاه سازان بزرگ و جانشین هگل است؛ و مانند هگل به یک فرمول عقلانی که سیر تکامل نوع بشر را خلاصه
خواهد داد.
جامعه شناسی مدرن در تعریف حوزه ی مطالعه ، تحلیل ساختار اقتصادی و روابط آن با اجزای دیگر ساختار اجتماعی ، نظریه ی طبقات اجتماعی و در نظریه ی ایدئولوژی
، بسیار مدیون کارل مارکس است .
مارکس کوشید فلسفه ی نظری را به نظریه ی اجتماعی انتقادی قابل کاربرد برای گسترده ترین و آزرده ترین بخش جامعه تبدیل کند . شیوه ی پژوهش او به اندازه ی نتایج اش هنوز شایان توجه است . اما اشتباه خواهد بود که به پیروی از برخی به اصطلاح مریدان او ، اظهار نظرهای وی را چونان حقیقتی مقدس و تغییر ناپذیر تلقی کنیم . در نوشته های مارکس نیز همچون آثار کانت و هگل بسیاری اندیشه های زنده که هنوز کاملا معتبرند در کنار اندیشه های مارکس نیز همچون آثار کانت و هگل بسیاری اندیشه های زنده که هنوز کاملا معتبرند در کنار اندیشه های دیگر یلفت می شوند که مشروط به اوضاع و احوال تاریخی زمان او بوده و اکنون منسوخ گردیده است .
كانت دائما تکرار میکرد که آرزو دارد به دانشجویان خود نه یک فلسفه، بلکه چگونه فلسفی اندیشیدن را بیاموزد. پس نباید توجه ما به گذشته یعنی «بازگشت به کانت»، بلکه باید به جلو، به اجتماع انسانی بهتر معطوف گردد؛ در چنین صورتی است که می توانیم چهره امانوئل کانت را در پرتو روشنایی راستین آن و اهمیت زنده و واقعیاش برای اکنون و آینده مشاهده کنیم. آنگاه او خود را به عنوان یکی از متفکران بزرگ به ما خواهد نمود که نخستین گامهای دشوار را از پیچ و خم جنگل برداشت و راهی را باز کرد که ما هنوز در آن رهسپاریم. هنگامی که ما اشیاء را در پرتو این روشنایی میبینیم و توجهمان را به آینده اجتماع انسانی معطوف میکنیم، آنگاه در کنار سیمای عظیم کانت، چهره بسیاری از مشاهیر فلسفی سالهای اخیر از نظر ما رنگ خواهد باخت. زیرا نظریهای که هدفاش رهایی انسان و تحقق یک اجتماع راستین نباشد سزاوار نام فلسفه نیست.
“فرهنگ اصطلاحات فلسفه، برابرهای فارسی اصطلاحات اروپایی به ویژه انگلیسی است. فرهنگ حاضر حاوی واژه ها و اصطلاحات منحصرة فلسفی است و به واژههای روان شناسی و علوم دیگر نیز تا حدی که ارتباط مستقیمی با فلسفه داشته باشد، پرداخته و با بهره گیری از سه فرهنگ فلسفه به زبان انگلیسی، واژه ها و اصطلاحات تازه ای به واژگان موجود افزوده و نیز اصطلاحات و نظریه های مهم را برای استفاده علاقمندان غیر متخصص فلسفه به اختصار شرح و توضیح داده است…”