اورهان پاموک در سال ۱۹۵۲ در مجله نیشان تاشی استانبول دیده به جهان گشود. در کتاب استانبول که به نوعی زندگینامه خودنوشت نویسنده است آورده که تحصیلات خود را با گرایش نقاشی در کالج آمریکایی روبرت در محل سکونت خود طی کرده است. بعد وارد رشته معماری در دانشگاه پلی تکنیک استانبول شده، پس از سه سال این رشته را رها کرده و در همان دانشگاه وارد رشته روزنامه نگاری شده و آن را به پایان رسانده است. نخستین رمانش آقای جودت و پسران را در ۱۹۸۲ نوشت که چند جایزه ادبی نصیبش کرد. دومین رمانش خانه خاموش جایزه ادبی دیگری گرفت. در سالهای اخیر پاموک تقریبا تمام جوایز مهم ادبی را در جهان کسب کرده است که مهمترین آن در سال ۲۰۰۶ جایزه ادبی نوبل است که به او تعلق گرفت. آخرین اثر مهم پاموک در زمینه داستان نویسی «موزه معصومیت» است که در سال ۲۰۰۸ به چاپ رسیده است.
گودرزی طائمه، علیاکبر، شاعری است است با پیشینۀ سه دهه سرودن و در خویش نشستن بیهیچ گلایهای از روزگار. او هم به ژرفای جان شاعر است و هم حنجرهای دارد که «هر نبشته برخواند آن را به شعر بدل کند.» و این هرگز گفتهای از سر اغراق نیست و آنان که کارنامۀ ادبی و هنری او را میشناسد، گواهیاند بر این مدّعا. سرودههای شاعر، روایتیاند از رابطۀ عشق و جهانیان و حرکت بین اشیا و واژگان شریفی که از درون جان او برآمدهاند، از این روی گودرزی از نخستین سرودههایش در سی سال پیش تا امروز که دیگر همۀ رمز و راز هستی را دیده وآزموده و به هر بهانهای آن را در نوشتههایش ثبت کرده، صادقانه با مخاطبان اشعارش دیالوگ برقرار کرده است و این بدان معنی است که شاعر در دوران سرایش خود تنها به جوهر شعر اندیشیده است. اندر میان خیل کسانی که به خویش تهمت شاعری بستهاند و تنها به مدد محفلبازیها و روابطی که دیگر سخن گفتن از آن جان فرساید میخواهند دم از شعر زنند، علیاکبر گودرزی یک شاعر ذاتی و غریزی است و سرودههایش شأن و شخصیت ویژۀ خود را دارد و صاحب شناسنامهای است که کلام او را از دیگران بازمیشناسد
مداد کودکیم کوچک بود
تا نیمهی انار میآمد و میشکست
فردا با چشمانی تلخ روبرو میشدم
انار نیمهکاره، اگر ترش هم باشد
دلم نمیسوخت انار هم نمیخواستم
امروز که رهایی را مینویسم و
مدادم میشکند دلم میسوزد
حالا دیگر این همه انار در باغ و
من که دیگر دانهای را نمیخواهم
دلم در بند است
آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف (به روسی: Алексей Максимович Пешков) (۲۸ مارس ۱۸۶۸ – ۱۸ ژوئن ۱۹۳۶) که بیشتر با نام ماکسیم گورکی (به روسی: Максим Горький) شناخته میشود، داستاننویس، نمایشنامهنویس و مقالهنویس انقلابی روس و از بنیانگذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی بود. گرچه او را بیشتر به عنوان یک نویسنده، در سطح جهانی میشناسند و ستایش میکنند، از رهبران جنبش انقلابی روسیه نیز به شمار میآید. نیژنی نوگورود، روستای محل تولدش، از ۱۹۳۲ تا ۱۹۹۱، به افتخار او «گورکی» نامیده میشد.
وی در سال ۱۹۳۶ در سن ۶۸ سالگی به وسیله زهر توسط یک گروه ضد شوروی کشته شد
گورکی با تأثیر از اجتماعی که در آن رشد یافته بود، سفرهایش و تجربیاتش از زندگی، تیپّی نوین به نام پابرهنگان را به ادبیّات معرفی کرد. او به پابرهنگان آثارش علاوه بر خصایص قومی، نژادی و اجتماعی که لازمۀ شخصیّتپردازی است، خصوصیّاتی بخشیده که در نوع خود منحصربهفرد است، خصوصیّاتی از قبیل آزادگی، حکمت قلبی، غرور، پویایی و جستجوگری. نویسنده، این خصایص بهعلاوۀ فقر را با هم ترکیب کرده و در شخصیّتهایی که مطرودین طبقات و طیفهای مختلف جامعه هستند، نشان داده و آنها را در قالب گروهی خاص به نام پابرهنگان طبقهبندی کرده است. چرا که آنها در هیچ طبقهای نمیگنجند و باید برایشان گروهی خاص در نظر گرفت و قوانین ویژهای برایشان وضع کرد.
انگشت و ماه بار اول در سال1371در سوئد چاپ شد (انتشارات آرش) با عنوان فرعى نظارهى هشت شعر شاملو. در ویرایش دوم ساختار متقارن را به آن اضافه کرده و تمام متن را بازخوانى كرده بودم با کمی دستكارى در بعضی فصلها. و حالا این ویرایش سوم انگشت و ماه است، با خوانش سه شعر دیگر شاملو همراه با مقدمهیی دیگر، و بازخوانی و بازنویسی تمام خوانشهای ویرایش دوم، هم در شکل هم در محتوا. یک کار دیگر. در این ویرایش تمام شعرها را سطرشماری کرده و در متن خوانشها بارها به این شمارهها ارجاع داده ام.
از همین اول آب پاکی را روی دست آن خوانندهیی بریزم که از این کتاب بیش از آنچه هست انتظار دارد. برای او میگویم که انگشت و ماه نه شرح و تفسیر شعر شاملو است، نه تأویل و نقد، و این جور چیزها. فقط نمونه با چند شیوه از «خوانش» شعر است که نمونههایش از شعرهای احمد شاملو انتخاب شده است. آموزش خوانش است، برای کلاسهای دبیرستان. همین. من این شیوه را از منابع مختلف غربی آموختهام. در تمام مدت نوشتن این کتاب شاگردهای دبیرستانی را پیش چشم داشتهام. خلاصه، روی حرفم با «بر و بکس» مدرسه است (اگر شما از بر و بکس باشید دیگر احتیاجی نیست که برایتان بنویسم «بَروبَکس».) سعی کردهام با همان زبانی بنویسم که با آنها حرف میزدهام. هر سه کتابم ــــ انگشت و ماه، از زخم قلب … ، و نام همهی شعرهای تو ــــ با همین قصد اما به شیوههای کمابیش متفاوت، و در زمانهای متفاوت ــــ از 1358اول تا آخر 1392 ــــ نوشته شدهاند.
بر پشت ببر تازهترین اثر زولفو لیوانلی، یکی از نویسندگان مشهور ترکیه است. این رمان تاریخی دربردارندۀ حقایقی است که در اکثریت کتابهای تاریخی آنها را نادیده گرفتهاند. زولفو که خود همیشه منتقد حکام دیکتاتور است، اینبار تاریخ را از زبان دیکتاتوری روایت میکند که پس از سرنگونی در مقام دفاع از خویش برمیآید و میکوشد با تأکید بر خدماتی که به امپراتوری کرده است، خودش را از اتهامات تبرئه کند. هرچند در وقایعی همچون نسلکشی ارامنه شواهد تاریخی قابل استنادی موجود است که با توجه به آن نمیشود عبدالحمید دوم را از اتهاماتش تبرئه کرد. دربارۀ موارد دیگری همچون احداث خطوط راهآهن و متصل کردن شهرهای امپراتوری به یکدیگر و نیز به غرب باید گفت عبدالحمید دوم با هدف متصل کردن شهرهای مذهبی به یکدیگر و نیز به استانبول با احداث خطوط راهآهن موافقت کرده بود و سپس خطوط راهآهن را تا اروپا ادامه داده بود. عبدالحمید دوم با داشتن عقایدی پاناسلامیست اصرار داشت مسلمانان را در سراسر جهان با یکدیگر علیه استبداد غرب متحد کند. در این میان اتباع غیرمسلمان عموماً نادیده گرفته میشدند که این امر موجب عصیانهای پیدرپی در شهرهای گوناگون امپراتوری میشد.
بن میجوسکوویچ در حال حاضر در دپارتمانهای فلسفه و علوم انسانی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا دومینگوئز هیلز تدریس میکند. علاقۀ اصلی او تاریخچۀ آگاهی با تمرکز ویژه بر تنهایی است. او مؤلف سه کتابِ: پاشنۀآشیل استدلالهای عقلباورانه[1]؛ تنهایی در فلسفه، روانشناسی و ادبیات[2]؛ و نامادهباوری احتمالی[3] است، همچنین مقالات متعددی در نشریات دیالوگ، تلئوس، مطالعات بینالمللی فلسفه، فصلنامۀ فلسفی، سوفیا، مجلۀ اندیشه، مجلۀ جنوبی فلسفه، کریتیکا، فلسفۀ امروز، سالنامۀ شوپنهاور، روانپزشکی، روانشناسی، بررسی روانپزشکی و روانشناسی وجودی، نقد روانفرهنگی، مجلۀ تاریخ فلسفه، مطالعات ایدئالیستی، پژوهشهای فلسفه و پدیدارشناسی، مجلۀ فلسفۀ اجتماعی، بررسی بینالمللی جامعهشناسی معاصر، کوگیتو، نوجوانی، مجلۀ مطالعات کودک، بیمار رواندرمانی، مجلۀ جامعهشناسی و رفاه اجتماعی، جستارهایی درباب مشاورۀ فلسفی، فلسفه و ادبیات، فلسفه و الهیات، فیلوتئوس، کریتیکه و دیگر مجلات منتشر کرده است. او دارای دکترای فلسفه و فوقلیسانس ادبیات تطبیقی است و نیز مجوز درمانگری بالینی (LCSW) دارد. در مقام و موقعیت بعدی، 25 سال با کودکان هداستارت کار کرد، کودکانی که قربانی سوءاستفاده بودند و به مرکز خدمات محافظت از کودکان ارجاع داده شده بودند و افراد مسن که به خدمات محافظت از بزرگسالان مراجعه داشتند، و او به درمان هر دو طیف بیماران حاد و مزمنی پرداخت که به اختلالات جدی مبتلا بودند، اختلالاتی همچون اسکیزوفرنی، افسردگی بنیادی، اختلالات دوقطبی، و اختلالات اضطراب در محیطهای محصور، اختلالهای خاص و وضعیتهایی که به بستری نیاز نداشتند. بینشهای او درباب تنهایی از هر دو طیف مطالعات نظری و تجربههای عملیاش برآمده است.
رمان «کائوس» اثر برجستهی آلکساندر شیروانزاده، نویسندهی ارمنی شهیر، در سال ۱۸۹۸ منتشر شد. این رمان از لحاظ هنری و ایدئولوژیک، جایگاهی درخشان در میان آثار رئالیسم انتقادی ارمنستان دارد. رمان با ترسیم تغییرات عمیق و انحطاط اخلاقی در یک شهر صنعتی بزرگ، به تأثیر مخرب سیطرهی میل به ثروت مادی بر ارزشهای سنتی میپردازد. شیروانزاده از طریق شخصیتپردازی دقیق و صحنهپردازیهای زنده، مضامینی همچون دگرگونیهای اجتماعی، پیامدهای ویرانگر سرمایهداری لجامگسیخته و عواقب شوم فروپاشی ارزشهای اخلاقی را مورد کاوش قرار میدهد. منتقدان ادبی «کائوس» را ستایش کردهاند. این اثر، تصویری قدرتمند و ژرف از وضعیت انسان در بحبوحهی...
در واپسین روز سال 1999، فرانسه در چنگال طوفانی سهمگین گرفتار آمده که گویی خبر پایان کار جهان را با خود آورده. الكساندر در مزرعۀ خود در ناحیۀ «لوت»، جایی که به همراه سه خواهرش بزرگ شده، انزوا گزیده است، به نظر میرسد بیش از هر چیز از آمدن ژاندارمها در هراس است. تکوتنها در دل شبی سیاه، پایان دنیایی دیگر را خواهد زیست، واپسین روزهای یک زندگی دهقانی منسوخ، که از دوران کودکی برای او تغییرناپذیر مینمود. رابطۀ طبیعت و انسان کماکان رو به زوال میگذارد. در این میان، کدام طرف است که کوتاهی کرده؟
در رمان ارزشمند طبیعت انسانی، سرژ ژونکور، تقریباً سی سال از تاریخ کشور فرانسه را به تصویر میکشد. تصاویری که پیشرفتها، حیات سیاسی، فجایع پیاپی و کشمکشهای زندگی مدرن را منعکس میکند؛ فجایع و کشمکشهایی که به گونهای سرسامآور سالهای پایانی قرن بیستم را برجسته میکند و ضربات آن بر پیکر خانوادۀ فرانسوی وارد میآید. او با بازتاب تصویر کودکی خود در جهان معاصر، درست همچون تصویر رادیوگرافی دقیقی، ما را از خطری که انسانیتمان را تهدید میکند، به زیبایی آگاه میکند، تا شاید اینگونه طبیعت بتواند برخی حقوق خود را باز پس گیرد…
از قرن ششم بعد از میلاد چند رساله با نام دیونوسیوس آریوپاگی در شرق یونانیزبان رایج میشود و جایگاهی بسیار بلند در میان الهیدانان مسیحی مییابد. رسالاتی که مضمونشان، به موجزترین بیان ممکن، نشان دادن این است که خداوند چگونه هم «اعلامشده» و هم «ناشناخته» است. از یک سو خداوند بهمثابۀ علت همهچیز، در همهچیز هویدا و در همهچیز شناسایی میشود، و از سوی دیگر، چون هر علتی متعالی از معلول است، خداوند متعالی از کل هستی است و بنابراین با دانشی که توسط مخلوقات یا از طریق آنها کسب شده باشد شناختنی و فهمیدنی نیست.
مقام شامخ این رسالات هم به علت جایگاه رفیعی است که دیونوسیوس آریوپاگی در مقام یک قدیس و یکی از شاگردان بلافصل پولس دارد و هم به جهت غنای مفهومی و معانی بلند مندرج در آن رسالات.
به جز پرندهها و صاحب شیدای آنها، فقط گلدانِ علامتِ سلامتی ناظر پیکر بیجان پلیشنر بود. “هیچکس با هیچکس سخن نگفت.” نه بهار برن و نه گلدان ضامن جان پروفسور و نه پرندهها. خون مرد برای نخستین بار سنگفرش خیابانی در برن را سرخ کرد. خون بر سختی سنگ لغزید و به خاک نرسید. تنها حافظهی کوتاه پرندهگان رد خون را به خاطر سپرد و سبزی به زردی نشسته گلدانی که در نتیجهی بی مبالاتی نازیها چروکیده بود. پیرمرد پرندهفروش چشمان خود را مالید. باریکهیی از میان تالاب خون راه افتاد و در میان دو تکه سنگ پیچید. نه خروشید و نه جوشید. همانجا ماسید. باران که بارید دیگر کسی ندید در خیابانی خاموش شهری بیطرف انسان بی گناهی را کشتهاند.