جك لندن
اصغر مهدیزادگان

« نازی ، آن کارد را بیار ..شیرو ، تو هم اول این چائیهایی را که نازی ریخته بگذار رو سینی -قندان هم بگذار … ببر خدمتشان … اول یک دور چای بخورند … بعد هم اینها را ببر … » آه ، حسابی خجالت داده بود ! -دو پیاله ماست ، پنیر ، ترشی ، خربزه ، یک ظرف دوغ خنک !
اینها را با صدای بلند می گفت ، طوری که آنها بشنوند و میشنیدند . وقتی آمدم تو دیدم قند تو دلشان آب شده است : تمام صورتشان خنده بود ، و باز خنده … مادرم در چشم بهم زدنی به قیژوقاژ باروکه پایان داد ؛ معطل پرکندنش هم نشد ، پوستش را قلفتی درآورد ، و تند تند پاکش کرد ، و انداختش تو تاوه -و راهرو پر شد از بوی معطر روغن و سرخ کردنی . چای را جلوشان گـذاشـتم.داشتند زیر لبکی به ترکی چیزهایی به هـم میگفتند -وقتی آمدم تو صحبتشان برید ، اما انگار دنبال چیزی بگردند با نگاه جست و جو میکردند…
کسروی در کتاب پیش رو تاریخ پانصد سالۀ خوزستان را به تصویر میکشد؛ شهری با آبوهوایی گرم و طاقتفرسا که جنگها، حوادث و شورشهایی فراوان دیده است، سرزمینی که در آن افرادی بسیار روی کار آمدهاند، حکومت کردهاند و به رسم روزگار از پای افتاده و جای خویش را به دیگری سپردهاند. این کتاب روایتی است از شکلگیری مشعشعیان، کعبیان و پیشامدهای دیگری که در سرزمین خوزستان به وقوع پیوسته است.
یادداشتهای «کلودیوس جیمز ریچ» در برخی موارد مانند وبای شیراز، از تکنگاریهای دقیق و شاخصی است که به وسیلة آن بهخوبی از ترس و وحشت مردم و بیعملی حاکمان مطلع میشویم. او در روزگار شیوع بیماری، شاهد احوال مردم بوده و روزبهروز گزارش بیماری را هرچند موجز یادداشت کرده و حتی برای حمایت از آنها در شهر مانده است؛ درحالیکه والی و وزیر به جای ساماندهی امور، گریخته و شهر را به امان خدا سپردهاند!
شاید گزاف نباشد اگر بگوییم ریچ در ثبت مشاهدات و گزارش سفر خود، همچون بیهقی دیدههایش را با جزئیات نوشته است. او از کنار هیچ چیز بیتوجه رد نشده و همهچیز از نظر او اعم از ماسهسنگ، رودخانه، تپه، دشت، کوه، اماکن تاریخی، عتیقهها، نسخ خطی، کتیبهها، جهات جغرافیایی، نوع بادها، محصولات، اسامی همراهان، دمای هوا، حالات و روحیات نزدیکان و … درخور اهمیت و شایستة توجه بوده است.
«کلودیوس جیمز ریچ که بود و چه کرد؟»
دهۀ 1360، زمانی که فرهنگ فیلمهای سینمای ایران و بعد سه فصل تاریخ سینمای ایران در سه کتاب «پیدایش و بهرهبرداری، آوانس اوگانیانس: زندگی و سینما، عبدالحسین سپنتا: زندگی و سینما» منتشرشد، آنچه ذهن مرا درگیر کرد، جزئیات، نکتهها، حاشیهها، خاطرهها و پشتصحنههای شنیدنی از فیلمهایی بود که نه جایی در فرهنگ داشتند و نه امکان پرداختنشان در تاریخ سینما وجود داشت؛ بعد آرامآرام این ایده در ذهنم شکل گرفت که آنها را در مجموعهای با عنوان «هزار فیلم، هزار نکته» ارائه کنم… اما درگیریهای حرفهای در «فیلمخانۀ ملی ایران»، «جشنوارۀ فیلم فجر»، «جشنوارۀ فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان» و «موزۀ سینما» و همچنین پرداختن به اولویتهای بیشتر در جهت انتشار جلدهای بعدی «تاریخ سینمای ایران»، هر بار انجام این امر را که طرفدارانی نیز داشت، به تعویق انداخت.
شروع دهة 1390 بهطور جدی پیگیر تنظیم آن شدم… در این زمان، ایدۀ اولیۀ سه دهة پیش، دستخوش تحولات و تغییرات شده و هزار فیلم در سال 1360 جایش را به بیش از 2500 فیلم در سال 1390 داده بود با نکتهها، حاشیهها، خاطرهها، دانستنیها، پشتصحنهها و هزار و هزار… . این هزارتوی شنیدنی تاریخ سینمای ایران که یقیناً خوانندهاش را درگیر نوستالژیهایش از فیلمها، سینماگران و هنرمندان طی بیش از هشت دهة فیلمسازی خواهد کرد و دریغ، هیجان، شادی، دلتنگی، تأسف، افتخار، غم، شکست و غرور و… از احوالات سینمای ایران را با این مرور، تجربه خواهد کرد.
از مقدمۀ مولف
… آشیان عقاب، رمانی است اثرگذار از کنستانس هون که به گونهای شگفت تصویری از اروپای عصر روشنگری، دوران رشد اندیشه و عصر درک مقام اجتماعی زن در چنین برهه از تاریخ اروپا را رقم میزند. شخصیت اصلی رمان فراولاین دوشیزهای است که پدر و مادرش را از دست داده و برای دوام زندگی ناچار است دعوت مادربزرگ اتریشیاش را بپذیرد.
رمان ربهکا را خانم دفنه دوموریه نویسندۀ انگلیسی در سال 1938 منتشر کرد. رمانی در حالوهوای داستانهای گوتیک دربارۀ زنِ جوان و زیبایی که با مرد ثروتمندی ازدواج میکند که همسرش، ربهکا، را به تازگی از دست داده است. زنِ جوان مقیم قصر باشکوه و مجلل مندرلی میشود و خیلی زود درمییابد که شوهرش و مستخدمان خانه در تسخیر خاطرۀ ربهکا هستند. در این میان بهخصوص خانم دانورس، مستخدمِ مرموز که از کودکی ربهکا، مستخدم شخصی او بوده است، نقشی مهم در رقم خوردن رخدادهای غریب و توضیحناپذیر قصر دارد.
رمان ربهکا از پرفروشترین و محبوبترین رمانهای قرن بیستم است که به خوبی میان حالوهوای گوتیک قصه و داستان رمانتیک آن پیوندی خلاق رقم میزند، و از زمان چاپش تاکنون به زبانهای متعددی ترجمه شده است.
محبوبیت این رمان به حدی است که تاکنون بارها بر صحنه اجرا شده و فیلمها و سریالهای مختلفی بر اساس آن ساخته شده است. مشهورترین آنها فیلم ربهکا ساخته آلفرد هیچکاک در سال 1940 است که برندۀ جایزۀ اسکار بهترین فیلم شد.
در اين رمان نويسنده يكى از استادان دانشگاه را وصف مىكند كه با نيروهاى ارتجاعى سخت در مبارزه است و كار اين مبارزه سرانجام به مبارزه براى رفاه و دوستى انسانها مىكشد.
فاست رمان اسپارتاكوس را در سال 1951 انتشار داد. موضوع اصلى اين رمان شورش بردگان در روم باستان است، هر چند تمهاى فرعى ديگرى نيز در تم اصلى داستان نفوذ مىكند: به سخن دقيقتر، نويسنده واقعيات زمان را در قالب اين اثر تاريخى مىريزد و بر زشتىها و پليدىهاى عصر مىتازد، از شرف و حيثيت انسانى دفاع مىكند و آزادى كاذب را تمسخر مىكند و اتهاماتى را كه طبقه حاكم هميشه به توده ستمكش و مبارزهاش مىبندد، رد مىكند. شورش غلامان به موفقيت نمىانجامد، اما شكست هم نمىخورد، زيرا هر عدم موفقيتى شكست نيست. نام اسپارتاكوس هم هرگز فراموش نشد، زيرا تاريخ مزرعهاى است كه هيچ دانه سالمى در آن گم نمىشود.
این نخستین کتاب کوتاه و پرمحتوای «اری د لوکا» هر عبارتش نکاتی تأثیرگذار و بهیادماندنی دارد؛ و این نشانهای است بر وجود نویسندهای واقعی و لحنی که بهمحض تشخیص، دیگر هرگز مخدوش نمیشود و نگاهش یکپارچه و یکدست است و میداند چطور بر افکار و احساسات تأثیر بگذارد. در این داستان حافظه تسلای خاطر نیست، بلکه خود امری غمافزاست و فاصلههای پرنشدنی زمان میان راوی و ماجرا، بازی بیرحمانهای بهراه میاندازد. صفحات کتاب مثل نوری سفید و شدید است که از پسِ ابرهای بلند میتابد، همان نوری که قهرمان فیلم توت فرنگیهای وحشی برگمان، پدر و مادرش را در آن میدید؛ در جوانیشان، نشسته بر ساحل دریاچه، چوب ماهیگیری در دست و منتظر صید ماهی. خواندن این کتاب یادآور لحظاتی است از دوران کودکی در ناپل که برای همیشه از دست رفته است و مرا دوباره به یاد آن تصویر ویرانکنندهای انداخت که با صراحت و شفافیتی مطلق از درد و رنج زندگی میگوید، رنجی که همه چیز را پاک میکند و ما را با خود و گذشتهمان بیگانه میکند.
«رافائله لاکاپریا، نویسنده و فیلمنامهنویس ایتالیایی»
آگورافوبیای ایرانی، مجموع گفتوگوهایی است در باب موانع مدرنیته ایرانی. در این کتاب، تلاش شده در پرتو نگاهی جامعهشناختی به یکی از مناطق پیرامونی کشور، به بازشناخت تحولات در مقیاس ملی پرداخته شود. گفتمان جامع این نگاشته، مبتنی بر نوعی رویکرد تمرکززدا به تحولات اجتماعی و سیاسی ایران است. خوابها، بازیها، خلقوخو، کافهگردی، شگردهای زبانی، حیوانآزاری و حیواندوستی، مظلومنمایی، بگومگوهای متقابل میانشهرستانی، کهنباورها و موضوعات متعدد دیگر در این کتاب به صورتی پدیدارشناختی، مورد تاویل و تامل قرار گرفته اند. آگورافوبیای ایرانی با هدف پرتوافکنی بر توتالیتاریسم پنهان ایرانی، به مجموع ترسهای جمعی و دلایل گریز از آزادی و گفتوگوهراسی ایرانیان نگاهی نو و انتقادی دارد.