هزار

در خلوت غزل (گزيده‌ى هزار سال غزل پارسى)

رضا شیرزادی

كلمه‌ى غزل در اصل به معناى حديث عشق، عاشقى‌كردن، و عشق‌باختن است كه در واژهاى تقدس‌آميز يحب و يحبونه، بر اريكه‌ى عرش نواخته شد و از من سخن مى‌گويد : «كنتُ كنز مَخفيآ فاحبَبتُ اَن اُعرفَ …»

شعر با موسيقى ارتباط تنگاتنگى دارد. از اين رو شعر غنايى، معناى گسترده‌ترى مى‌يابد. در گذشته شعرى كه با موسيقى و ساز (لير) نواخته مى‌شد را شعر غنايى ناميدند كه آفريده‌ى قوه‌ى عاطفى و احساسات درونى شاعر است. شعر اصيل، احساسات و عواطف شخصى را بيان مى‌كند؛ زيرا نيايش رب نوع‌ها و مناجات، در لحظات شادمانى، وحشت و… از عواطف سيّال انسان بَدَوى سارى مى‌شد. شعر غنايى آغاز خلقت شاعرانگى بشر است كه جنبه‌ى سفارشى و عايدات مادى شاعر در آن رنگى ندارد و اوج ادبيّت را به عرش مى‌رساند، برخلاف شعر حماسى كه مولود اراده است و از ضمير غايب او روايت مى‌كند و يا شعر تعليمى كه با هدف آينده‌نگرى و خير و مصلحت انديشى؛ تو را مورد خطاب قرار مى‌دهد؛ در غزل بيشتر، من با من در گفتگو است؛ شاعر به زمان حال نظر دارد و احساسات و عواطفش، صادقانه و صميمى است چنان كه مولانا مى‌فرمايد  :

بازآمدم، بازآمدم، از پيش آن يار آمدم         در من نگر، در من نگر، بهر تو غمخوار آمدم

شادآمدم، شاد آمدم، از جمله آزاد آمدم         چندين هزاران سال شد، تا من به گفتار آمدم

انتشار كتاب در خلوت غزل به كوشش آقاى دكتر رضا شيرزادى چشم‌اندازى اميدواركننده پديد مى‌آورد كه هنوز شور و غوغاى غزل در ميان دوستداران ادب پارسى فروننشسته است، هنوز هم به رغم دشوارى‌هاى زمانه، كسانى يافت مى‌شوند كه عمرى را بر سر غزل بگذارند و به كار سترگ پژوهش در باب غزل، نرد عشق ببازند.

ادامه خواندن ←

هزار پیشه

وقتی برگشتم لس‌آنجلس، درست کنار خیابان هوور[1] هتل ارزانی پیدا کردم و در تخت ماندم و نوشیدم. چند وقتی همین‌طور ادامه دادم، سه یا چهار روز. حتی فکر کردن به این‌که بخواهم بروم بنشینم جلوی مرد پشت میز و بگویم کار می‌خواهم، که به درد این کار می‌خورم، خیلی بیشتر از حد توانم بود. راستش، زندگی به وحشتم می‌انداخت؛ اینکه آدم فقط توانش را پیدا کند که بخورد، بخوابد، و لباس تنش باشد، مجبور است  به چه کارهایی تن بدهد. برای همین توی تخت می‌ماندم و می‌نوشیدم. وقتی می‌نوشی هم دنیا کماکان آن بیرون هست، اما لحظه‌ای دست‌هاش را از...

ادامه خواندن ←

تاریخ سیاسی جهان: روایت سه هزار سال جنگ و صلح

جاناتان هولسگ

دکتر محسن عسکری جهقی

نویسنده در این کتاب تاریخ جنگ‌ها و صلح‌ها را از عصر آهن تا کنون واکاوی کرده، دیپلماسی و فرایند سیاست‌ورزی رادر ادوار گوناگون پیش چشم خواننده می‌گذارد و در این مسیر هیچ‌گاه تاریخ جهان را به قدرت‌های مجزا و گسسته از هم تجزیه نمی‌کند و می‌کوشد برهم‌کنش نیروها و قدرت‌های سیاسی را همچون موسیقی نهایی یک ارکستر سمفونیک بزرگ به خواننده عرضه کند. وی در این مسیر پرسش های اساسی مطرح می‌کند. چرا مغولان دست از اروپای غربی شستند و دامنۀ حملات آنها فقط تا اروپای شرقی گسترده شد؟ آیا اگر مغولان با همان توانی که آسیا و اروپای شرقی را در هم نوردیدند، به اروپای غربی تاخته بودند رنسانس شکل می‌گرفت؟ برآمدن خلافت اسلامی چه تأثیری بر سایر قدرت‌های بزرگ جهان داشت؟ عثمانیان چگونه نقشۀ سیاسی جهان را تغییر دادند؟ فروپاشی روم چطور توازن قوا را به هم ریخت؟ اینها و بسیار بیش از اینها پرسش‌های مردافکنی است که پاسخ به آنها افق جدیدی را پیش روی دانشجویان و علاقه‌مندان به سیاست و تاریخ می‌گشاید.

 

ادامه خواندن ←

کتاب هزار و یک شب تجدید چاپ شد

شروع داستان هزار و یک شب به نقل از پادشاهی است ساسانی با عنوان شهریار (پادشاه) و روایتگر آن شهرزاد (دختر وزیر) است. اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد و داستان‌های آن را از ریشهٔ ایرانی دانسته‌اند، که تحت تأثیر آثار هندی بوده‌است. اینکه داستان‌های هزار و یک شب در اصل مشخص و روشن بوده باشند و تعداد آن‌ها دقیقاً هزار و یک بوده باشد چندان واقعی به نظر نمی‌رسد. اما داستان‌های زیادی زیر نام «هزار و یک شب» نوشته شده‌است.   خرید کتاب از طریق لینک زیر :  https://negahpub.com/book/%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%D8%A8/

ادامه خواندن ←

مجموعه ی «هزار و یک شب» تجدید چاپ شد

نگاه: «هزار و یک شب» مجموعه‌ای از داستان‌های افسانه‌ای قدیمی هندی، ایرانی و عربی است که به زبان‌های متعددی منتشر شده‌است. بدون تردید این مجموعه از مهم ترین کتاب های داستانی ادبیات جهان است. برخی معتقدند که «هزارو یک شب» مادر تمام قصه های دنیا ست. صدها اقتباس، ترجمه های متفاوت و چاپ های مصور از این کتاب در زبان های زنده دنیا نشان می دهد که این کتاب چقدر حائز اهمیت است. گفته می شوند این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر به فارسی (پهلوی) ترجمه شده و در قرن...

ادامه خواندن ←

«هزار و یک شعر» را منتشر کرده‌ام

نگاه : آیناز محمدی :«مجـمــوعه اشعار محمدعلـی سپانلو» به‌تازگی توسط موسسه انتشارات نگاه منتشر شده است. «دیده‌بان خواب‌زده» توسط انتشارات نیلوفر و «در جست‌وجوی واقعیت» توسط نشر افق در سال 91 از این شاعر، مترجم و منتقد به بازار آمد. علاوه بر این او «کاشف ازیادرفته‌ها»، «قایق‌سواری در تهران» و«افسانه شاعر گمنام» را هم در فاصله سال‌های 84 تا 91 منتشر کرده بود. در زمینه ترجمه شعر جهان سپانلو «فصلی در دوزخ و کشتی مست» از آرتور رمبو، «آنا باز» از سن ژون پرس، «دهلیز و پلکان» از ریتسوس و «گزیده اشعار آپولینر» و رمان «مقلدها» از گراهام گرین، «عادل‌ها»...

ادامه خواندن ←

«هزار و یک شعر» را منتشر کرده‌ام

نگاه : آیناز محمدی :«مجـمــوعه اشعار محمدعلـی سپانلو» به‌تازگی توسط موسسه انتشارات نگاه منتشر شده است. «دیده‌بان خواب‌زده» توسط انتشارات نیلوفر و «در جست‌وجوی واقعیت» توسط نشر افق در سال 91 از این شاعر، مترجم و منتقد به بازار آمد. علاوه بر این او «کاشف ازیادرفته‌ها»، «قایق‌سواری در تهران» و«افسانه شاعر گمنام» را هم در فاصله سال‌های 84 تا 91 منتشر کرده بود. در زمینه ترجمه شعر جهان سپانلو «فصلی در دوزخ و کشتی مست» از آرتور رمبو، «آنا باز» از سن ژون پرس، «دهلیز و پلکان» از ریتسوس و «گزیده اشعار آپولینر» و رمان «مقلدها» از گراهام گرین، «عادل‌ها»...

ادامه خواندن ←

زندگی من

آنتون چخوف
احمد گلشیری

«زندگی من» یکی از مهم‌ترین و البته منسجم‌ترین داستان‌های چخوف است. داستان، روایتی است خواندنی از سال‌های پس از قتل الکساندر دوم؛ سال‌هایی که تغییرات شگفتی در اوضاع اجتماعی و زمانۀ روسیه رخ داد. روزگاری که برای بسیاری از مردم روسیه با عسرت و تهیدستی و نکبتِ فقر همراه بود، اما امید به روزهای پیش‌رو زنده بود و نفس می‌کشید…

«اگه آدم می‏خواد به حال جامعه مفید باشه، باید دور فعالیت‏های معمولی و تنگ‏نظرانه رو خط بکشه… قبل از هرچیز، آدم به تبلیغات همه‏جانبه و پرقدرت نیاز داره. علت اینکه هنر موسیقی، مثلاً این‌همه پرقدرته چیه؟ علتش اینه که موسیقی‌دان یا خواننده تأثیر آنی بر هزارها آدم می‏ذاره…»

 

 

 

ادامه خواندن ←

از دل به کاغذ

جواد مجابی

_ چه فرقی می‌کند یک نفر ارگ می‌سازد، یک نفر دیگر گیوتین، هر دو اثر صنعتی هستند.

_ اما جد چهارم شما جلاد بود.

پیرمرد که نزدیک بود از پله‌ها پرت شود جواب داد: بالأخره یک نفر باید آن ارگ را می‌نواخت.

_ ما به خانوادۀ شما به چشم یک خانوادۀ هنرمند نگاه می‌کنیم، خانواده‌ای که دست‌ساخته‌های آنان، هزاران سر را از بدن جدا کرده است و از آن‌همه سرهای خون‌فشان، حتی یک لکه خون هم به پیشبند آن صنعتگران چیره‌دست نچکیده است. مردانی با دامن‌های سفید شاهد سرهای خون‌چکان در میدان‌ها و زمان‌ها.

_ درست مثل وجدان پاک آن‌همه تماشاگر.

ادامه خواندن ←