«رستاخیز» سومین رمان بزرگ لئو تولستوی است که در سال 1899 منتشر شد. و به نوعی حاصل دوران پختگی و تحولات عمیق فکری او به شمار میرود. تولستوی در این اثر سترگ با ارائهی تصویر سیاه و هولناک از نابرابری و فساد سیاسی دوران تزار، جامعهی روسیه را به نقد کشیده و آن را به بازگشت به آموزههای مسیحیت دعوت میکند. منتقدین ، آثار تولستوی را جاده صافکن انقلاب 1905 و متعاقب آن، انقلاب بزرگ اکتبر میدانند. داستان رستاخیز با نمایی از فضای طبقاتی و ترسیم دادگاههای آشفتهی روسیه آغاز میشود… «نیلیدوف»، اشرافزادهای خوشگذران که در جایگاه هیئت منصفه قرار گرفته در مواجهه با ماسلووا، زنی متهم به قتل، به یاد میآورد که در دوران نوجوانی، برای ارضای هوای نفس خود، چگونهماسلوورا ندیمهی روستایی خود را در مسیر تباهی و گناه قرار دادهاست. لحظهای تاثیرگذار در وجدان او که باعث تغییراتی عمیق در روح عدالتخواه او میشود. دلیل مانایی و شکوه این کتاب، تفصیل سرگذشتی است که تولستوی با بازدید از زندانها و سفر به مناطق دوردست سیبری، تاریخ این سرزمین را در قالب یک داستان به رشتهی تحریر در آورده است.
«هزارو یک شب» یک دنیا معنا و ژرفا دارد. کتابی که در وجه قصهپردازی اثری شگفت و در وجه تاریخی اثری با تاریخی پیچیده و نکاویده است که میتوان پژوهشهای بسیاری پیرامون آن انجام داد. بسیاری از قصههای عامیانۀ فارسی تحت تأثیر این کتاب عظیم روایت یا نگاشته شدهاند و خودِ قصهگوی اثر یعنی شهرزاد موضوع پژوهشهای بسیاری قرار گرفته است. آقای مسعود میری سالهاست که با نگارش مدرن به کندوکاو در هزارو یک شب پرداخته و آثار بسیاری در این مورد فراهم کرده که نگاهی نو به متن این اثر ماندگار است. این کتاب نیز یکی از پژوهشهای خواندنی وی است که برای ما ایرانیان اثر شناسنامهای دارد.
«دختر برفی» داستانی عاشقانه است. داستان پیدایی دختری از یک آدم برفی و بدل شدن به فرزند زوجی پیر و بالندگی او. داستان دختری که زیبایی فوقالعادهای دارد و بالاخره روایت عشقی که میان او و پسری ایجاد میشود، روایتی لطیف و استثنایی که سرانجامی تراژیک پیدا میکند. این کتاب اثر ادبی فوقالعادهای است که در دنیا با استقبال بینظیری روبرو شده. اثری روان، زیبا و شاعرانه که خواننده راعمیقاً درگیر خود میکند.
«ناتسومه سوسهکی» از پیشگامان نهضت ادبی ژاپن بهشمار میرود که نویسندگان نامآشنایی نظیر یوکیو میشیما و هاروکی موراکامی از شیوۀ نگرش و برخورد او به ادبیات داستانی تأثیر پذیرفته و به ستایش آثار او پرداختهاند. سوسهکی در میان خوانندگان ایرانی با رمانهای «بوچان» و «کوکو» شناخته شده است. «من یک گربه هستم» نیز به مانند سایر آثار وی، برای انتقاد از کاستیهای جامعۀ ژاپن و رشد نامتوازن سرمایهداری در این کشور از بیانی طنزآلود و گزنده بهره برده است. نویسنده با طرح موضوع خلاقانۀ خود به بررسی اخلاق و فرهنگ طبقۀ متوسط ژاپن میپردازد و این وظیفه بر عهدۀ گربهای است که به عنوان قهرمان داستان، خود روایتگر این پیچیدگیها و مناسبات اجتماعی حاکم بر جامعۀ سنتگرای ژاپن است.
از ونسان ونگوگ به عنوان یکی از تاثیرگذارترین چهرههای هنری قرن نوزدهم یاد میشود که آثارش تاثیر شگرفی بر هنر قرن بیستم داشتهاست. فیلمها و مستندات زیادی درباره ونگوگ ساخته شده است. اما برای درک عمیقتر و افکار و عقاید وی، جامعترین منبع مطالعاتی، مجموعه نامهها تنها اسناد دقیقی است که درباره شرح حال ونگوگ در دست داریم. بسیاری از نامهها تاریخ دقیقی ندارند، اما مورخان هنری توانستهاند بر اساس آثار وی به مرتبسازی و تعیین زمانی نامهها دست یابند. ونسان تمام اندیشه و آرای خود را در قالب خاطره نگاریهای روزانه در میآورد و تنها مخاطب او برادرش بود که در زمان حیاتش قادر به درک عمیق احساسات و اندیشههای او بود. این نامهها دربردارنده تلاش ها و امیدهای فردی ونگوک میباشد. از مطالعه آنها میتوان دنیای هنرمند را درستتر درک کرد و به اسرار و رموز زندگی این نابغه فروتن دنیای هنر و زندگی شگفت انگیزش پی برد.
بیشک مهمترین اثری که در دنیای امروز، ولتر را بدان میشناسند رمان «کاندید» (ساده دل) است. این کتاب که یک رمان کوتاه فلسفی است در واقع دیدگاه خوشبینانهٔ بشر به جهان را که توسط کسانی چون الکساندر پوپ و لایبنیتس تبلیغ میشد (مبنی بر اینکه دنیا بهترین جهانِ ممکن برای زندگی کردن است که خداوند میتوانسته بیافریند) به تمسخر میگیرد. زیرکی او در این بود که نام خود را از عناوین کتاب حذف کرد، والّا قطعاً بار دیگر به دلیل تمسخر باورهای دینی زندانی میشد.
پرنسیپ
ژروم فراری
ترجمه بهمن یغمایی و ستاره یغمایی
«پرنسیپ» روایتی است خواندنی از زندگی «ورنر کارل هایزنبرگ»، فیزیکدان آلمانی که نظریات او تحولاتی عظیم در فیزیک کوانتوم ایجاد کرد. این تحولات نه فقط در ساحت علم، بلکه درجهان فلسفه و اندیشه نیز دگرگونیهای اساسی را رقم زد. ژروم فراری، نویسنده بنام فرانسوی که در سال 2012 موفق به کسب جایزه گنکور شد، روایتگر داستان مواجهه هایزنبرگ با جهانی است که در آن کل هستیم که بسیار عظیمتر از چیزی است که تصور میکنیم، بزرگتر از کشورهای در حال جنگ، ابعاد بزرگش آنچنان نامتناسب است که ادراک انسان ها فقط با در هم شکستن آنها میتواند حفظ شود.
روایتی حیرتانگیز، قصهای از بلخ تا قونیه، سلوک عاشقانه و زندگی پرماجرای مولانا در بستری از واقعیت و افسانه. روزگار و زندگی یکی از شگفتآورترین عارفان جهان و عشق شورانگیز وی با گوهر خاتون، اوج زندگی عاشقانه و از دست رفتن دلدار، دیدار شگفتش با شمس تبریزی و تحول روحی او که بس شایعه در اطرافش ساخت و بالاخره جوشش شعر از بن جانش یا ردیف شدن مسلسلوار کلمات چون الماسهای تراش خورده در کنار هم، تصویری در بستر تاریخ از روزگار تیرۀ حمله مغولان. تلفیقی استادانه از تاریخ، داستان و افسانه که یکی از پرشورترین عاشقانهها را برساخته است.
رمان پیش رو برنده جایزه نوبل ادبیات ۱۹۶۲ شد .
این رمان جزو شیرینترین و محبوبترین رمانهای استنبک (اشتاین بک) است که همچون سایر آثار او در دنیایی ترکیبی از واقعیت و خیال، با تممایههای از طنز و نقدهای تند اجتماعی، زندگی محرومان و دردمندان جامعه را روایت میکند . شخصیتهای این داستان انسانهایی هستند که با مسائل فلاکتبار اقتصادی دست به گریباناند، اما پی شادمانیهای کوچک میگردند تا شاید مرهمی باشد بر زخمهایشان . حوادث کتاب در خیابانی روی میدهد که حاشیههایش پر است از ماهی هایی که قرار است به کنسرو تبدیل شوند. داستان در خلال جنگ جهانی دوم روی میدهد و نویسنده زندگی بومی ساکنان آن منطقه را روایت میکند و از شرایط زندگیشان مینویسد.این رمان جز آثار پرخواننده استنبک است و مانند اغلب کتابهای این نویسنده در فضای رکود اقتصادی روایت میشود و زندگی فقرا و مشکلات آنها را بیان میکند. به عبارتی مخاطب در این رمان با تصویری روشن از تقلای انسانها برای ادامه دادن زندگیشان روبهرو میشود…. .
« اسم من بردیا است.که شما مرده اش می پنداشتید ! » مومیایی ، فریاد زنان حضورش را اعلام کرد ، با این ادراک شوم ، که از نظر همگان غایب شده است و در تابوت به گور خود می رود . حضور او در تابوت بود یا در وسوسه ی « جانشین » یا در ذهن آنانی که پی موکب عزا بودند ؟ حافظه ای زنده ، برای هستی خود می طلبید . فریاد زد « من اینجا هستم ، ببینید ! » موکب می گذشت و مردمان از پی او می گذشتند ؛ کسی را پروای آن فریاد خاموش ، آن حضور غایب ، آن وجود از هزاره ها بر گذشته و اینک بر باد شده ، نبود …فکر می کنم ، یکی از این نظامی های بی حوصله ی قدرت طلب بوده که با چند نفر مسلسل بدست رفته بالای سر رئیس ، مردک گفته ، تو به اعتبار سر نیزه ی من حکومت می کنی ، حالا چرا خودم حکومت نکنم . » جوان کوتاه قامتی که تا اکنون ساکت بود ، دستهایش را از جیب درآورد ، در هوا تکان داد و گفت « همه ی شان سر و ته یک کرباسند . برای ما چه فرقی می کند ؟ هر کس می آید ، می خواهد دنیا ، جامعه ، مردم را به قالب افکار و سلیقه خود بریزد . این می رود ، یکی دیگر می آید ، همه هم خود را برترین و بهترین می خوانند . این مردم اند که در مسلخ استبداد های گوناگون قربانی می شوند ، قربانی سلیقه های جور واجور خودکامگان …