انزوای وجودی حتی با زیستن در کنار دیگران همچنان پرناشدنی باقی میماند. هر یک از ما به تنهایی وارد جهان هستی میشویم و البته باید به تنهایی نیز از آن خارج شویم. «کتاب میجوسکوویچ کمکی نظرورزانه و برانگیزاننده به حوزهای مطالعاتی است که تاکنون نادیده گرفته شده است؛ تنهایی. تقریر او از ریشههای فلسفیِ تنهایی برای درمانگران و همچنین فیلسوفان، پربهره است. این کتاب را به همۀ کسانی که به حوزۀ رواندرمانی وجودی علاقهمندند، توصیه میکنم.»
اِروین یالوم، نویسندۀ کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال
خوان رولفو، ستارهای تنها در ادبیات امریکای لاتین، با قلمی تیز هر واژه از رمانش را گویی بر صخرهای سخت نَقْر میکند. او در پدرو پارامو[1] بهگونهای طنزآمیز اسطوره را به کار میگیرد. این مکانِ اسطورهای جهانی است آکنده از لحظههای گذرا که در آن گفتهها، خاطرهها و اندیشههای آدمها همه همزمان ارائه میشوند. از این نظر خواننده ممکن است در ابتدا دچار آشفتگی شود. آنچه به ظاهر روایتی است که سخنگویی بر آن است تا به یاری آن داستان خویش را باز گوید، در حقیقت، تکهای از داستانی است که یکی از صداهایِ بسیارِ رمان، یکی از پسران پدرو پارامو، به نام خوان پِرْسیادو[2] نقل میکند. ترتیب زمانی در این رمان اهمیتی چندان ندارد، کتاب همچون مجموعهای از اسطوره بهسادگی سعی میکند تا آنچه را دارد ارائه دهد. به یقین، ترتیب زمانی در داستانهای فرعی رعایت شده است، بااینهمه درحالیکه کنار هم قرار گرفتنِ تکتک این داستانهای فرعی کتاب را بهظاهر نامفهوم کرده است، اما تنها در کلّ است که میتوان دید رمان از ارتباطی منطقی برخوردار است. و این همان شگردی است که فضایی کردنِ داستان نامیده شده است. از این نظر رمان پدرو پارامو کنایی است اما آنچه به دست آمده، تصویری است از سرزمین آشوبزدهای که لاهوتی منحرف به قدیسی مرتد سپرده است.
مسئلهی ما چیست؟ با تلاش برای آزمودن مواجههای میان دلوز و اسپینوزا به چه مسئلهای میخواهیم بیندیشیم و احیانا پاسخی برایش پیدا کنیم؟ اسپینوزا به چه کار میآید؟ با اسپینوزا چه میتوان کرد؟ یا به بیان دقیقتر، اسپینوزا با ما چه میتواند بکند؟ : مفاهیمی که احتمالا از «مواجههی دلوز و اسپینوزا» برمیآیند، قرار است خطوط گریز از چه بنبستی باشند؟ به موجزترین بیان ممکن میتوان گفت این مسئله «بحران عمل» است: تا این مسئله را حل نکنیم، هرگونه پاسخ به پرسشهایی نظیر «چه باید کرد؟» با واکنشهای تمسخرآمیز و کلبیمسلکانه و ارجاعهای شبهعالمانه به «تاریخ» (برای اثبات بیهودگیِ عمل و عدم امکان هرگونه تغییر واقعی) مواجه خواهد شد. مفاهیمی که از آزمودنِ «مواجههی دلوز و اسپینوزا» برمیآیند، «امکان»هایی برای گریز از این بنبست، برای احیای ایمان به رابطه با «این جهان» و در نتیجه، احیای «امید» به تغییر، فراهم میآورند.
در یک غروب زیبای ماه سپتامبر سال ۱۸۳۶ مردی تقریباً سی ساله به جان پناه خیابان ساحلی تکیه داده بود. آنجا که انسان میتواند در آن واحد بالادست رود سن را از باغ نباتات تا نتردام و نیز از پایین دست آن منظره وسیع رود را تا لوور تماشا کند. اینجا در پایتخت اندیشهها دو دیدگاه همسان نمیتوان یافت. انسان خود را در پس کشتی غول پیکری احساس میکند. اینجا انسان به پاریس میاندیشد، از رومنها تا فرانکها، از نورمانها تا بورگینیونها، قرون وسطی، والوآها، هانری چهارم و لوئی چهاردهم، ناپلئون و لوئی فیلیپ. اینجا تمام فرمانروایان ردپایی یا آثاری به جای میگذارند و در خاطرهها ماندگار میشوند.
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانیست
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم که خورشید است
که چتر سرگیجهام را
همچنان که فرونشستن فوارهها
از ارتفاع پیشانیم میکاهد _
در حریق باز میکند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتیها
که کالاشان جز آب نیست
_ آبی که میخاست باران باشد _
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظیها
با کبوتران از شانهی خود رم دادهست؟
پادشاهان سلسه صفویه به عنصر ایرانی متکی نبودند بلکه گروگانی بودند در دست اقلیتی از قبایل چادرنشین آناتولی ،حلب، شام و مجارستان که از روزگار شیخ صفیالدین عموماً و از روزگار شیخ جنید خصوصاً در جستجوی سرزمینی برای تحقق آرمانهای غالیگرایانه خود بودند و انجام این رویکرد را در تغییر جایگاه مرشد طریقت اردبیل (یا طریقت صفوی) به مقام پادشاهی ایران امکان پذیر میدانستند و وضعیت آشفته و حکومتهای ضعیف و پراکنده آن روز ایران زمینه را برای این خواسته آنها مهیا میکرد. ایرانیها هرگز با این عناصر و پادشاه آنها کنار نیامدند و بزرگترین دلیل آن این است که چون ایرانیان خواهان سرنگونی سلسله صفویه بودند، هنگام محاصره اصفهان توسط افاغنه از هیچ کجای ایران به کمک پادشاه صفویه نرفتند تا این سلسله سرنگون شد هرگاه ایرانیها به کمک اصفهان میرفتند افاغنه جنگ دفاعی ایرانیها را تاب نمیآوردند و عقب مینشستند و جنگهای بعدی نادر شاه با افغانها و شکست دادن آنها، این دیدگاه را تأیید میکند. این کتاب صرفاً نه گزارشی تاریخی بلکه پژوهشی است نقد محور دربارهٔ لحظه ای از تاریخ ایران.
در کلامی خلاقانه شاید بهترین توصیفی که از این کتاب میتوان به دست داد، همان عنوانی است که نویسنده انتخاب کرده. کتاب خلاقهخوانی بحق مجموعهای از خوانشها و تفسیرهای خلاقانۀ آگدنِ روانکاو از متون اساسی تاریخ روانکاوی، خاصه رویکرد روابط موضوعی، است و خواندن آن به سفری میماند از دل تاریخ روانکاوی و مواجههای پرهیجان با افکار و آرای تأثیرگذار این وادی. آگدن به لطف دقت و خلاقیت خود نوشتههایی دورانساز را برگزیده و به خواننده نشان میدهد که در این متن چه ایدههای خفته که با تفسیر خلاقانه از پستوی مستوری بیرون خواهند آمد. کتاب خلاقهخوانی بیشک کتابی مختص عاشقان روانکاوی است؛ برای کسانی که در سودای غور و کنکاش در بحر بیانتهای آناند.
اسکیزوفرنی تصویر جهانی ترسناک را به ذهن میآورد پر از واقعیتهایی عجیب و معوج. اسکیزوفرنی اختلالی است که چهبسا بسیار ویرانگر هم باشد و آنقدر تاریخچۀ تیرهوتاری دارد که حتی اسمش تن آدمی را میلرزاند. اما در چند دهۀ گذشته خورشید امید پیش روی بیماران و خانوادۀ آنها طلوع کرده است؛ تحقیق دربارۀ اسکیزوفرنی رفتهرفته پرده از علل و منشأ آن برمیدارد. کتاب پیش رو نیز در زمرۀ مطالعاتی است که به کار خوانندۀ علاقمند خواهد آمد.
در اسب سرخ دربارۀ پسری روستایی به نام جودی تیفلین میخوانیم که شرایط دشوار زندگی در مزرعه را به خوبی آموخته است. ارتباط عاطفی جودی با اسبی سرکش به نام گابیلان، دنیایی بکر از تعامل انسان و طبیعت را بهوجود میآورد که زندگی یکنواخت و کسل کنندۀ او را مملو از شادی میسازد….
در مروارید دربارۀ صیادی فقیر میخوانیم که در جنوب مکزیک زندگیاش را از راه جست و جوی مروارید تأمین میکند. بیماری کویوتیتو، فرزند خانواده، پدر را برای سفری پر مخاطره به دریا میکشاند….
هاوارد فاست، نویسنده رمانهای اسپارتاکوس و مزدور، در کتاب فرزند نیل (Moses, Prince of Egypt) سالهای اولیه زندگی حضرت موسی را قبل از ورود به قصر فرعون تا زمانی که به مقام پیامبری نائل میشود روایت میکند. حضرت موسی در دیدگاه این نویسنده آمریکایی، جنگجویی آزادیبخش است که از مقامش به عنوان شاهزاده دست کشید و با سرسختی مردمش را از بردگی رها کرد. فاست که به دلیل مهارتش در داستانسرایی تحسین شده، این بار هم مهارت خود را در به تصویر کشیدن شخصیتی مقدس به نمایش گذاشته و خواننده را به قصر خاندان سلطنتی رامسس دوم دعوت میکند.