چشم و چراغ

ستاره‌ی دوردست – چشم و چراغ 7

روبرتو بولانیو

ترجمه اسدالله امرایی

 

چشم و چراغ 7

 

روبرتو بولانیو‌ آبالوس شاعر و رمان‌نویس شیلیایی در ۱۹۵۳ متولد شده و در سال ۲۰۰۳ از دنیا رفته است. بولانیو که در دهه‌ی۱۹۷۰‌ به تروتسکیست‌ها پیوسته بود، در سال ۱۹۷۳ برای کمک به انقلاب مسالمت‌آمیز شیلی و حمایت از سالوادور آلنده از مکزیک به شیلی بازگشت، پس از کودتای آگوستو پینوشه، بازداشت شد. گرچه در ایامی که زنده بود به علت بداخلاقی و نقدهای گزنده‌اش مشهور بود، اما پس از مرگ به یکی از نویسندگان مطرح جهان تبدیل شد. روبرتو بولانیو سال‌هاست که لقب ناسازگارترین نویسنده‌ی امریکای لاتین را یدک می‌کشد. با اینکه چند سالی از مرگش می‌گذرد اما هنوز بسیاری نقدهای تند و گزنده‌ی این شاعر و رمان‌نویس برجسته را فراموش نکرده‌اند. شاید همین کینه‌ی تاریخی باشد که باعث شده او هیچگاه آنطور که شایسته‌اش بود، مورد تحسین قرار نگیرد..

روبرتو بولانیو در شیلی همان اهمیتی را دارد که گابریل گارسیا مارکز در کلمبیا دارد. در واقع بولانیو نماد مبارزات مردم شیلی با استعمار و کارتل های مالی است. دوران آلنده تبدیل به رویایی برای مردم این کشور شده و دیکتاتوری پینوشه تاثیری ژرف بر روح و روان اهل اندیشه در این کشور نهاده، ستاره دوردست تصویری از نفوذ نهادهای امنیتی به محافل روشنفکری و دانشجویی شیلی است که در قالب داستانی جذاب و حیرت انگیز روایت می شود.

ادامه خواندن ←

بانو در آينه – چشم و چراغ 64

ويرجينيا وولف

ترجمه فرزانه قوجلو

 

مجموعه چشم و چراغ 64

 

«بانو در آینه» مجموعه‌ای است از سبک‌های مختلفی که وولف در نوشتن استفاده می‌کرد. از یکسو آن جملات کاملا ذهنی او است که در داستان‌هایش مثل «لکه‌ای روی دیوار» نمایان می‌شود، از یک طرف رئالیسم خردکننده داستان‌هایی مثل «دوشس و جواهرفروش» است که خواننده را میخکوب خود می‌کند. تا سوررئالیسم داستان‌هایی مثل «نورافکن» تا … ویرجینیا وولف علاقه خاصی به رئالیسم صرف دارد. رئالیسم برای او دنیایی است که هر چیزی که لازم دارد در آن موجود است. هر کدام از نوشته‌های وولف دنیایی کامل هستند. وولف دوست ندارد چیزی ضعیف خلق کند. حتی داستان خیلی کوتاهی مثل «خانه اشباح» را طوری می‌نویسد که میخکوبت می‌کند. داستان‌هایش روی چارچوبی استوار، بنا شده‌اند. روایت‌ها، قدم به قدم، تو را به درون شخصیت‌ها می‌کشانند و می‌گذراند خوب با هم صمیمی شوید و بعد یک دفعه شوک خودشان را وارد می‌کنند. در داستان‌ها، چیزی آمده شده و گوشه‌ای پنهان است که می‌تواند داغانت کند. زیبایی کار وولف در همین است: تو را به عمیق ترین نوع غیر احساسی ارتباط با نوشته می‌رساند. طوری که نمی‌توانی راحت از ماجرایی که خوانده‌ای فاصله بگیری. داستان‌ها می‌توانند درونت نفوذ کنند. نفوذی دلچسب. و بعد درونت رسوب می‌کنند و اینچنین، در دنیای سرد راوی‌ها شناور می‌مانی. در فکر‌هایشان غرق می‌شوی، دنیا را از درون چشم‌های شان می‌بینی و دنیا از درون چشم‌ها آنها چقدر آشنا است. در صمیمیت کلمات شان، می‌توانی، به یک‌باره ببینی که جهان تماما انگلیسی آنها، همان روح زندگی، پر از زشتی‌ها و زیبایی‌ها را در خود دارد که شبیه به زندگی خود تو است. جایی در میان داستان، دیگر فکر‌های خودت است که دارد اثر را پیش می‌برد. جایی دیگر وولف وجود ندارد. تو خودت وولف شده‌ای.

ادامه خواندن ←

آنجا که ایمانم را رها کردم _ چشم و چراغ 80

ژروم فراری

بهمن یغمایی و محمد هادی خلیل نژادی

چشم و چراغ80

ژروم فراری دغدغه سیاست دارد. رمان « آنجا که ایمانم را رها کردم » داستان سیاسی است. رو در رویی شکنجه گر و شکنجه شده در زندان سیاسی با مامور امنیتی . فراری لحظات این تقابل و کنش انسان ها را در شرایط مختلف به استادی ترسیم کرده است و خواننده را همراه خود به هزار توی درونی آدم ها می کشاند تا تصویر « ایستادگی و تسلیم و بر عقیده پای فشردن و یا از دست رفتن باور » را به زیبایی در برابر خواننده قرار دهد. فراری نویسنده توانایی است که ادبیات غنی آن در سال های اخیر در بین خوانندگان فارسی زبان علاقمندان جدی داشته است و نویسندگان این منطقه توانسته اند به خوبی در دل ایرانیان جای خود را باز کنند.

ادامه خواندن ←

پناهگاهی در جنگل – چشم و چراغ 55

گزیده و ترجمه

آرتوش بوداقیان

 

چشم و چراغ 55

قريب به اتفاق داستان‌هاى مجموعه‌ى پناهگاهی در جنگل، از طريق مضمون (تم) مشتركى به هم پيوسته‌اند تمى كه هشدارى و تلنگرى است به اذهانى كه به روزمرّگى عادت كرده‌اند هشدار اين‌كه زندگى ممكن است در آنى و لحظه‌اى چهره بى‌رحمش را عريان و روزمرّگى به ظاهر يكنواختش را آنچنان زير و رو كند كه در مواقعى حتى فاجعه‌بار و مصيبت‌زا باشد. بى‌شك مضامين اكثرآ رئاليستى اين داستان‌ها بسيار محتمل است همانندى‌هايى نيز با حوادث واقعى و تجربيات زندگى بسيارى از خوانندگان داشته باشد.

 

 

ادامه خواندن ←

شب مینا – چشم و چراغ 52

گابریل گارسیا مارکز

صفدر تقی زاده

چشم و چراغ 52

در ميان تنى چند از نويسندگان دنيا كه به دريافت جايزه نوبل در ادبيات نايل آمده‌اند، گابريل گارسيا ماركز، شايد تنها نويسنده‌اى باشد كه هر كتاب تازه‌اش، بى‌درنگ به زبان‌هاى زنده دنيا ترجمه مى‌شود و به نقد درمى‌آيد و خوب يا بد، نام او و نام امريكاى لاتين را بار ديگر بر سر زبان‌ها مى‌اندازد. ديگر نويسندگان، پس از ايراد سخنرانى در مراسم دريافت جايزه نوبل، انگار ناگهان از نفس مى‌افتند و آثار تازه‌اى كه در سطح جهانى بدرخشد يا دست‌كم برتر از آثار پيشين‌شان باشد، خلق نمى‌كنند. به‌طور مثال، رمان‌نويس امريكايى، سال بلو، بعد از دريافت جايزه نوبل در 1976، ديگر اثر برجسته‌اى نيافريد و در خود امريكا هم ديگر كمتر نامش بر سر زبان‌هاست.

مجموعه داستان «شب مينا» مجموعه دوازده داستان كوتاه است كه پس از انتشار، بى‌درنگ به زبان‌هاى زنده دنيا ترجمه و منتشر شده است. ترجمه اين كتاب به زبان فرانسه، عنوان «دوازده داستانِ كوتاه سرگردان» نام گرفته است.

همانطور كه ماركز خود در پيشگفتار كتاب مى‌گويد، بسيارى از اين داستان‌ها را پس از انتشار در نشريه‌هاى ادبى، بار ديگر بازنويسى كرده است و لاجرم متن بعضى از داستان‌هاى اين كتاب، با داستان‌هايى كه قبلا در
جاهاى ديگر منتشر شده، تفاوت‌هايى دارد. از آن گذشته، سليقه مترجمان مختلف نيز در برگرداندن داستان‌ها، كمابيش تفاوت‌هايى در متن ترجمه پديد آورده است.

«شب مينا»، كتابى كه اكنون در دست داريد، از روى ترجمه انگليسى
اديت گراسمن از متن اسپانيايى، به فارسى برگردانده شده است.

«شب مينا» تقريبا همزمان با ترجمه كتاب به زبان‌هاى زنده دنيا، با چند ماهى تأخير به فارسى ترجمه شده است.

گابريل گارسيا ماركز در اين كتاب، شيوه‌اى نوين از روايت‌پردازى به دست داده و همانطور كه خود گفته است، چندين سال متمادى در جست‌وجوى زبان و بيان و ساختار داستانى تازه‌اى كوشيده است، و اين خود مى‌تواند يكى از رازهاى توفيق نويسنده‌اى پرآوازه باشد كه با هر كتاب تازه‌اش، حادثه‌اى در عرصه ادبيات جهان آفريد.

ادامه خواندن ←

پسرانی از جنس روی – چشم و چراغ 51

سوتلانا الکسیویچ

ترجمه‌ی ابوالفضل الله‌دادی

چشم و چراغ 51

سوتلانا آلکسیویچ که در سال 1947 در بلاروس متولّد شده است، کار نویسندگی خود را با دو کتاب تحقیقی و مستندنگاری درمورد جنگ جهانی دوّم آغاز کرد: «جنگ چهرهای زنانه ندارد» (1985) و «آخرین شاهدان». سوّمین کتاب او، «پسرانی از جنس روی»، یک رسوایی واقعی در کشورش راه انداخت. برخی از آثار آلکسیویچ هنوز هم در سرزمین مادریاش ممنوع است و او مجبور شده نخست به فرانسه و سپس به سوئد مهاجرت کند. او اکنون در سوئد زندگی میکند.

بخشی از مقدمه‌ کتاب:

«آیِز آداموویچ» نویسندهای اهل بلاروس که احترام بسیاری برای «سوتلانا آلکسیویچ» قائل است در مقدّمهای که برای نخستین کتاب او، «جنگ چهرهای زنانه ندارد» ـ که در سال 1985 در اتّحاد جماهیر شوروی منتشر شد ـ نوشته است، حرفی عجیب به زبان میآورد: «کتاب سوتلانا آلکسیویچ به ژانری تعلّق دارد که نه هنوز تعریف شده و نه حتی اسمی دارد.» در واقع امّا این ژانر اسمی کاملاً مشخص دارد: مستندنگاری. امّا آن زمان دورهای بوده است که قانون سکوت تقریباً در همهجا برقرار بوده و خودسانسوری کاملاً رواج داشته است و همین خود نشانهای بر نخستین تَرَکها در بلوکهای یکدست بوده است. بیشک سوتلانا آلکسیویچ نویسندهای است که در دورانی که نخستین زمزمههای بزدلانه در مورد شرایط زمانه فروکش کرد، شهامت زیرپا گذاشتن یکی از آخرین تابوها را داشت: او افسانۀ جنگ افغانستان و جنگجویان آزادیبخش را ویران و پیش از هر چیز افسانۀ سرباز شوروی را نابود کرد که در تلویزیون در حال کاشت درختان سیب در روستاها نشان داده میشد در حالی که در واقعیت، به درون خانههایی کاهگلی که زنها و کودکان به آن پناه برده بودند، نارنجک پرتاب میکرد. همانطور که خود سوتلانا بر این مسئله تأکید میکند اتّحاد جماهیر شوروی، حکومتی میلیتاریستی بود که خود را در قالب کشوری معمولی پنهان میکرد و در نتیجه کنار زدن برزنتهایی خاکیرنگ که پایههای سنگی این حکومت را میپوشاند، کاری خطرناک بود. هنوز چیزی از انتشار نخستین چکیدۀ پسرانی از جنس روی در 15 ژانویه 1990 در روزنامه کومسومولسکایا پراودا نگذشته بود که سوتلانا رگباری از تهدیدها را دریافت کرد. به او هشدار دادند که آدرس محل سکونتش را میدانند و میروند سر وقتش و با او تسویه حساب میکنند. او چه کرده بود؟ هالۀ قهرمانی جوانکهایی را که از جنگ بازمیگشتند از بین برده و آخرین پناهگاه آنها یعنی همدلی همشهریهایشان را از آنها ربوده بود. وضع بدتر از این هم شد: این جوانها که سلاخی جنگ را به شدّت تجربه کرده و دوستان، توهمها و حتی خواب و سلامتیشان را از دست داده بودند و قادر نبودند زندگی عادی خود را از سر بگیرندـ پسرانی پُرشور که اغلب از نظر جسمی ناقص شده بودند ـ از همان نخستین چکیدۀ این کتاب که در مطبوعات منتشر شد، در چشم اطرافیانشان به مُشتی متجاوز، قاتل و وحشی تبدیل شدند. این زن چهل و دو ساله با سر و وضعی روستایی، دوباره آنها را به خط مقدّم فرستاد و در معرض آتشِ فجایعِ گذشته و بیتفاوتیِ حال قرار داد… این قهرمانانی که افسانۀ امپراتوری، آنها را شکل داده بود و به نام دوستیای اسطورهای جنگیده بودند شاید میتوانستند به زندگی خوب و بد خود ادامه دهند اگر همچنان حکومت ـ حتی اگر شده ناشیانه ـ از آنها حمایت میکرد. امّا چنین چیزی دیگر غیرممکن بود.

ادامه خواندن ←

ولگرد قهرمان است – چشم و چراغ 4

جووانی آرپینو

ترجمه اثمار موسوی‌نیا

چشم و چراغ 4

 

جووانی آرپینو، نویسنده، منتقد و روزنامهنگار، در ادبیات معاصر ایتالیا موردی خاص به‌شمار میآید. خلاقیت و حساسیت فلوبریِ آرپینو به ایسمها، باعث شده که منتقدها نتوانند بهراحتی آثارش را طبقهبندی کنند. آرپینو دوست داشت خود را فرزند فلوبر یا داستایوفسکی بداند، اما این را بیشتر با بیاعتمادی ابراز میکرد تا اطمینانخاطر؛ چون میدانست «رمان نوشتن» یعنی «دستها را آلوده کردن»، یعنی «هر بار ده سال پیر شدن.» مهارت و شکنندگی سبک فلوبر و انفجار مغاکهای روح داستایوفسکی برای او هدفی سخت و بیپایان بود. میدانست که «نوشتن به مراتب از زندگی سختتر است.» رمانهای آرپینو از تماس با واقعیت روزمره‌ی ملالانگیز و دهشتناک آفریده میشوند؛ واقعیتی که هر روز در برابر چشممان شکل میگیرد.

رمان ولگرد قهرمان است در فضای ادبی ایتالیا یک ضد جریان به شمار میآید. آرپینو در این رمان بعدی استثنایی از انسان ـ قهرمان و انسان ـ پیامآور را که حامل تغییر و تحول است به تصویر میکشد. رمان ولگرد قهرمان است با حالوهوایی گروتسک و تخیلی تا حدی به تمثیل و شعر نزدیک میشود. شعری که بر زوال و ویرانی شهادت میدهد و میکوشد با آن مقابله کند. رمان، ماجرای دو غول است که در حومهی کلانشهری زندگی میکنند. جووان، قهرمان پرسهزن رمان مثل قهرمان رمان ابله داستایوفسکی با نگاه معصوم و سادهی خود شاهد دنیایی رو به زوال است و سعی میکند حتی بهرغم قربانی کردن خود تغییری در این دنیا ایجاد کند. او در جایی از کتاب میگوید که دنیا به قهرمانگری و خوبی نیاز دارد و هیچکس دیگر دنبال این چیزها نیست. آن چیزی که از جووان یک قهرمان مدرن میسازد، پرسه‌زنی‌های اوست که بیشباهت به سفری روحی نیست.

ادامه خواندن ←

زوال فرشته – چشم و چراغ 37

يوكيو مى‌شيما

ترجمه غلامحسين سالمى

 

چشم و چراغ 37

 

به تأييد منتقدانِ بزرگِ جهان، مجموعه چهارگانه‌ى درياى حاصلخيزى، شاهكار بزرگ ادبىِ ژاپن و مشرق زمين است كه در شمار ادبياتِ كلاسيك جهان درآمده است.

زوالِ فرشته آخرين كتاب از مجموعه‌ى چهارگانه‌ى درياى حاصلخيزى معتبرترين، برترين و آخرين اثر مى‌شيماست. هر كتابِ اين مجموعه كاملا مستقل است. اما قهرمانانِ مى‌شيما از برفِ بهارى به كتاب‌هاى ديگر مى‌روند و هر يك با حضور يا مرگ خود نقشى اساسى در روندِ داستان بازى مى‌كنند. در كتاب‌هايى كه قهرمان شخصآ حضور ندارد، ياد و خاطره‌اش با خواننده است. در برفِ بهارى شيگه كونى هوندا دانشجوى رشته‌ى حقوق است، در
اسب‌هاى لگام گسيخته وكيل دعاوى و در معبدِ سپيده‌دم، قاضى؛ در زوالِ فرشته هوندا قاضىِ بازنشسته‌اى‌ست كه تمامِ داستان پيرامونِ شخصيتِ او دور مى‌زند و همه چيز از ديدگاه وى بررسى مى‌شود. در عينِ حال ياد و خاطره‌ى كى‌يوآكى ماتسوگائه، ساتوكو آياكورا و شاهزاده خانم ينگ چان قهرمانانِ برفِ بهارى و ايسائو اينوما قهرمان اسب‌هاى لگام گسيخته همواره با هونداست و به عبارت بهتر هوندا با آن‌ها زندگى مى‌كند و …

ادامه خواندن ←

یادداشت‌های کشتیرانی – چشم و چراغ 18

آنی پرولکس

ترجمه مرضیه خسروی

 

چشم و چراغ 18

 

برنده جایزه پولیتزر 1994

برنده جایزه کتاب سال آمریکا 1993

برنده جایزه بین‌المللی ادبیات داستانی آیریش تایمز 1993

برنده جایزه هارتلند شیکاگوتریبیون 1994

پرولکس در این اثر قهرمانش را امروزی و ساده لوح برگزیده که در فراز و فرود زندگی ساده اش همسرش را از دست می دهد، تا آستانه‌ی فروپاشی‌اش می‌رود، بعد به لطف عمه‌اش به شهر زادگاهش بر می‌گردد و در آنجا زندگی نویی را با رابطه‌ای عاطفی وجدی آغاز می‌کند

«یادداشت‌های کشتیرانی» آنی پرولکس، اثر تحسین شده نویسنده آمریکایی را برای نخستین‌بار مرضیه خسروی ترجمه کرده‌ است که از سوی انتشارات نگاه در بیست و هشتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب عرضه شد.

آنی پرولکس ا چهره شناخته شده‌ای در دنیای ادبیات است و در فهرست 20 نویسنده بزرگ معروف زنده ادبیات جهان قرار دارد و آثار وی جوایز متعدد بین‌المللی را از آن خود کرده‌اند.

ادامه خواندن ←

جایزه بگیر – چشم و چراغ 15

جویس کرول اُتس

ترجمه علی قانع

 

چشم و چراغ 15

 

جویس کرول اُتس در سال 1938، در خانواده‌ای کارگری بدنیا آمد و اولین کتابش را سال 1963 منتشر کرد. اُتس بیش از پنجاه کتاب در زمینه‌های مختلف ادبیات داستانی، شعر، فیلمنامه‌نویسی و ادبیات نمایشی، ادبیات کودک و نوجوان و نقدهای ادبی نگاشته است. او بارها جوایز ادبی مختلفی را دریافت کرده است که می‌توان به جایزه‌ی ملی کتاب امریکا در سال 1969بخاطر رمان «سیاهاب»، جایزه‌ی پولیتزر در سال 2000 بخاطر کتاب «بلوند»، جایزه‌ی اُ هنری، جایزه‌ی ادبی پن و چندین جایزه‌ی ادبی دیگر اشاره کرد. جالب توجه است اُتس آثاری نیز با نام‌های مستعارِ رزماند اسمیت و لورن کلی دارد. از اُتس همچنین داستانهای زیادی در ماهنامه‌ی نیورکر و اتلانتیک چاپ شده است.

جویس کرول اُتس در ایران با چند داستان کوتاه و کتاب‌هایی همچون «وقتشه باهام زندگی کنی»، «سیاهاب»، «جانورها» و «اشتهای امریکایی» و چند کار دیگر شناخته شده است.از دیگر کارهای اُتس می‌توان به «خواهرم، عشق من»، «دخترِ گورکن»، «مادر گمشده»، «زامبی»، «قلبم برهنه ماند» و… اشاره کرد.

ضمناً رمان‌های «دختر سیاه، دختر سفید» و «آدمکش‌ها» نیز توسط مترجم همین کتاب منتشر شده‌اند.

جویس کرول اُتس هم‌اکنون در کنار همسرش دوران سال‌خوردگی را سپری می‌کند و هنوز هم با تمام عشق و انرژی می‌نویسد.

ادامه خواندن ←