مادر

جاده سن جووانی

ایتالو کالوینو

فرزام پروا

ایتالو کالوینو، با آن زبان طناز، پرتنوع و گوناگونش، این بار در کتاب جاده سن جووانی با قلمی سحر انگیز به مرور خاطراتش می پردازد: از روانکاوی روابطش با پدر و مادر در کودکی، از وسواس مادام العمرش در مورد سینما، از خاطره نبردهای پارتیزانی، تا خاطره خالی کردن سطل زباله در میان سالگی! این اثر که برای نخستین بار به زبان فارسی در می آید به قول نشریه آبزرور: «کتابی است مالامال از نثر زیبا و هنرمندانه کالوینو، مشحون از طنز زیرپوستی و پرسش گری مدام او از نویسندگی و خاطرات خودش.»

ادامه خواندن ←

دختر گمشده

جنی کوینتانا

سپیده فخارزاده

به رغم تلاش های بسیاری آنا موفق نشد خواهرش را بیابد و درمانده از تحمل این رنج جانکاه، خانواده را ترک می گوید و جایی دورتر از خانه ی پدری زندگی تازه‌ای برای خود آغاز می کند. حالا پس از گذشت سی سال از آن رخداد تلخ، آنا مجبور می شود به خاطر مرگ مادرش برای سامان دادن به دارایی های او، به زادگاهش بازگردد. در این میان با شکاف ژرف و عظیمی رویاروی می شود که گم شدن خواهر در زندگی آنها پدید آورده است. ندانستن، بدتر از خود حقیقت است. این طور نیست؟
«مجله ایندپندنت»

– داستانی منسجم و پر رمز و راز
فيونا کا میئر (نویسنده)

– داستانی فراموش ناشدنی و فریبنده
اپنی هنکاک (نویسنده)

 

ادامه خواندن ←

کهن الگوهای سینمای ایران

بهزاد عشقی‌‎

تاریخ سینمای ایران به تعبیری تاریخ تیپ‌های تکرارشونده‌ای است که در فیلم‌های مختلف تکثیر می‌شوند و معمولاً متأثر از تحولات اجتماعی تغییر چهره می‌دهند و در مواردی نیز از قطب مثبت داستان به قطب منفی می‌کوچند. از دید یونگ، کهن الگوها تمایل کلی ذهن برای تولید اندیشه‌های مشابه و یکسان است، گنجینه‌ای از سنت‌های دیرینه است که در ناخودآگاه جمعی هر ملتی جمع می‌شود و در قالب تصاویر و انگاره‌ها و چهره‌های مثالی به جلوه درمی‌آید. کهن الگوها قدرت و مانایی بسیاری دارند و سرشار از معانی متنوع‌اند و بر کنش‌های جمعی افراد تأثیر می‌گذارند. این الگوها گاهی در اشکال نقاشی و معماری و صنایع‌دستی، گاهی در شکل ریاضی و هندسی، گاهی هم در قالب چهره‌هایی همچون، پیردانا، سایه، مادر، مکار، زن اهریمنی، موعود، و بسیاری دیگر، پدیدار می‌شوند. چهره‌هایی که ریشه در باورهای دیرینهٔ اقوام دارند و قرون و اعصار را در می‌نوردند و با زمان کنونی وارد مکالمه می‌شوند و تاحدود زیادی بر باورهای امروزی تأثیر می‌گذارند. به این اعتبار از گذشته گریزی نیست، و چه بخواهیم و چه نخواهیم، از الگوهای کهن میراث می‌بریم و آن را در شکل‌های جدیدتر باز تولید می‌کنیم. با این مقدمه به سراغ تیپ‌های تکرارشونده در سینمای ایران می‌رویم و این داستان را نخست با تیپ قهرمان آغاز می‌کنیم.

ادامه خواندن ←

او بازگشته است

تیمور ورمش

ترجمه مهشید میرمعزی

 

تیمور ورمش[1] در سال 1967 در نورنبرگ آلمان پا به جهان نهاده است، مادرش آلمانی بود و پدرش تبار مجاری داشت. او در دانشگاه ارلانگن سیاست و تاریخ خواند و سپس به‌عنوان روزنامه‌نگار به کار پرداخت، تا سال 2001 برای نشریات ابندسایتونگ[2] و اکسپرس شهر کلن مطلب می‌نوشت و پس از آن هم برای نشریات زیادی کار کرده است. تا سال 2009 به‌عنوان نویسندۀ پشت پرده، چهار کتاب منتشر کرد و دو کتاب دیگر او در حال آماده شدن است.

کتاب «او بازگشته است» که اینک ترجمۀ آن تقدیم خوانندگان فارسی‌زبان می‌شود، در سال 2012 در نمایشگاه کتاب فرانکفورت عرضه شد و خیلی زود به مقام اول لیست مشهور نشریۀ اشپیگل[3] دست یافت. از این اثر فقط در آلمان حدود یک میلیون نسخه کتاب و بیش از سیصدهزار نسخۀ الکترونیکی و صوتی به فروش رسیده است. حق ترجمۀ کتاب هم به 38 زبان داده شده است. انتشارات باستای لوبه[4] حقوق مربوط به ساختن فیلمی را از روی این کتاب به مؤسسۀ برلینر میتوس فیلم[5] واگذار کرده و در حال حاضر تیمور ورمش در حال بازنویسی فیلم‌نامه است که گفته می‌شود در سال 2014 اکران می‌شود. کتاب هجویه‌ای تلخ و گزنده از زنده شدن مجدد هیتلر در تابستان 2011 است، جایی که او را به‌عنوان یک بازیگر به رسمیت می‌شناسند و برنامه‌ای تلویزیونی در اختیارش می‌نهند تا به نشر افکار خود و عوام‌فریبی بپردازد. کتاب «او بازگشته است» هجویه‌ای دربارۀ به سخره گرفتن افکار عمومی و تأثیر رسانه‌های عمومی در تغییر نگرش افراد، حتی در جامعه‌ای پیشرفته چون آلمان است. میشائل تسوکوس[6] دربارۀ آن نوشته: «کتابی فوق‌العاده است، باورکردنی نیست که چگونه آدم پس از خواندن چند صفحه شروع به مشاهده و تحلیل مسائل از دید آدولف هیتلر می‌کند.»

اشترن[7] دربارۀ آن آورده: «از یک سو بی‌نهایت بامزه است، زیرا این مرد طرز سخن گفتن دیکتاتور را بی‌نقص بیان می‌کند. از طرف دیگر، خنده به سرعت در گلوی آدم گیر می‌کند.»

  1. Timur Vermes 2. Abendzeitung 3. Der Spiegel
  2. Bastei Lübbe 5. Berliner Mythos Film

 

  1. 1. Michael Tsokos Stern 3. Peter Hetzel

ادامه خواندن ←

خاطرات خفته

پاتریک مودیانو

ترجمۀ نازنین عرب

سه زن، سه خاطره، سه دوره از زندگی. پاتریک مودیانو در آخرین رمان خود باز به سراغ بازی فراموشی و یاد آوری می رود و هر بار یک زن منبع الهام اوست. زن که عنصر اصلی رمانهای مودیانوست، زن که همیشه نقطه آغاز یاد آوری است و زن که همیشه ناگاه و بی دلیل ترکش کرده است. او شاید در جستجوی محبتی گم شده این چنین خاطرات کهنه اش را مرور می کند و از جوانی سر درگم برای مخاطبش سخن می گوید که هر چه گشت و هر چه کرد به راز این معما دست نیافت که چرا مادرش هیچ وقت دوستش نداشت.

ادامه خواندن ←

مرثیه‌ای برای آرژانتین- چشم و چراغ 95

پاتریسیو پرون

ترجمۀ بهمن یغمایی

«مرثیه‌ای برای آرژانتین» داستان تلخ مهاجرت و تبعید است. ماجرتی دلخراش دیکتاتوری‌‌های نظامی در آمریکای لاتین است. مادر و دختری به اجبار از زادگاه خود در آرژانتین کنده و پای به فرانسه می‌نهد. پدر زندانی‌است. ماجرا در خلال نامه‌نگاری‌های دختر با پدر می‌گذرد. در روند ماجرا، کنار آمدن با محیط تازه، تحول و دگرگونی جسمی دختر و سختی‌های خو گرفته با زندگی جدید مارا با بی منطقی ستم،محدودیت سیاسی و گرفتاری‌های روزمرۀ زندگی مهاجران بیشتر آشنا می‌کند. نویسنده با داستانی از زبان یک دختر نوجوان تصویری جذاب و البته دردناکک از تاثیر سیاست بر زندگی آدم‌های معمولی تصویر می‌کند.

ادامه خواندن ←

پیرایه،دختری از استانبول- چشم چراغ 92

پیرایه دختری از استانبول

پیرایه دختری از استانبول روایت سنت و مدرنیته است در قالب یک داستان جذاب و عاشقانه.پیرایه دختری دندانپزشک که به همسر مردی از یک خانواده ی سنتی در می آید و به اجبار از شهر زادگاهش ،استانبول،راهی دیار بکر می شود تا با شوهرش که او هم دندانپزشک است زندگی کند.دخالت های مدام مادر شوه،تکیه بر مسائل خرافی و تعصب ورزی شوهر،زندگی او را به بن بست می کشاند.پیرایه زنی امروزی است.او طغیان می کند و با گسستن رشته های اسارت،زندگی مستقلی را در پیش می گیرد

ادامه خواندن ←

داستان های اوهایو – چشم و چراغ 85

دونالد ری پولاک

ترجمه معصومه عسکری

وقتی آن شب ، آن یکی سرباز فرار کرد من نشستم بالای آن پشته و به گریه زاری‌های آن یکی گوش دادم .
هر چند دقیقه یک تکه سنگ می‌انداختم کنارش و می‌شنیدم یکی از مارها باز نیشش می‌زد . نزدیکی‌های نیمه شب بود که سر ش پس افتاد و شنیدم کمی با مادرش حرف زد . چیزهایی به او گفت که تا به حال نگفته بود ، اما آخرش همه چیز ساکت شد و من فهمیدم او هم تسلیم چنگال مرگ شده است . روز بعد آن یکی که در رفته بود با چند کامیون اتاق دار بزرگ برگشت و قبل از اینکه وارد چاله شوند و جسد سرباز مرده را بیرون بیاورند ، بیش از چهل خشاب تیر گوزن‌کُش جای جای چاله خالی کردند . ….

 

ادامه خواندن ←

یک فنجان قهوه با ادگار آلن پو – چشم و چراغ 87

اندرو بارجر

ترجمه فروغ مهرزاد

اندروبارجر نویسنده‌ای است که عمری به تحقیق در زندگی و آثار پو گذراند . این اثر در قالب یک رمان زندگینامه‌ای نوشته شده و دقایق و حوادث زندگی نویسنده و شاعر بزرگ آمریکایی را به زیبایی به تصویر کشیده است . مرگ مادر ، بزرگ شدن توسط خانواده‌ای دیگر و بلاخره عشق به سرایش شعر ؛ او را به مرتبه بزرگترین شاعر آمریکایی رساند .
کتاب جذاب و پرکشش است و علاوه بر زندگی شاعر ، تصویری جذاب از دوران زندگی او ارائه می‌دهد .

 

ادامه خواندن ←

راز نوشتن

استیفن کینگ

ترجمه علی حاجی قاسم

مورد من متفاوت است. من کودکی ناآرامی داشتم. مادرم دائم جا عوض می‌کرد. دست تنها بود و چون از عهدۀ بزرگ کردن من و برادرم دیوید بر نمی‌آمد، ما را دست یکی از خواهرانش سپرد. من دو سالم بود و دیوید چهار سالش. پدرمان هم به دلیل فقر و بدهکاری‌های زیاد غیبش زده بود و مادرم هرگز موفق نشد او را پیدا کند. تصور می‌کنم مادرم نلی روث پیلزبری کینگ یکی از اولین زنان آزادۀ آمریکایی بود، البته نه به انتخاب خودش.

طفولیت ماری کار، دورنمایی گسترده و روشن است. کودکی من دورنمایی مبهم دارد، مانند درختان دوردست، با خاطراتی نه چندان روشن که انگار دوست دارند تو را به چنگ آورند و ببلعند.

آنچه می‌نویسم، بخشی از همین خاطرات است، به اضافۀ تصاویر زودگذر گوناگونی از دوران بلوغ و نوجوانی‌ام. این شرح حال شخصی من نیست، نوعی تاریخچۀ زندگی‌ام است، اینکه چطور نویسنده‌ای شکل می‌گیرد، نه اینکه چطور ساخته می‌شود؛ فکر نمی‌کنم شرایط یا خواست شخصی، نویسنده را بسازد (پیش‌تر به این موضوع اعتقاد داشتم). وسیلۀ کار، یعنی توشۀ اولیه. فکر می‌کنم بسیاری استعداد نویسندگی و داستان‌گویی دارند و این استعداد می‌تواند به کمک توشه‌ای که از خاطرات و تجربیات همراه داریم، مستحکم و پُربار شود. اگر به این موضوع باور نداشتم، این کتاب را نمی‌نوشتم، چون اتلاف وقت بود.

برای من، روال زندگی، خواست، شانس و کمی‌استعداد، نقش مؤثری داشت. اینها هم چندان عمیق و پرمفهوم و چیز خاصی نبودند.

ادامه خواندن ←