جان استن بک

خانۀ پرنده

جانی روداری

ترجمۀ مسعود جواهری چنیجانی

جانی روداری، نویسنده خانه پرنده (برنده جایزه آندرسن در سال ۱۹۷۰) در این کتاب داستان‌های فانتزی و جذابی را تحریر کرده که خواننده را، چه جوان و نوجوان باشد و چه بزرگسال، به درنگ و اندیشه وا می‌دارد. برخی از این داستان‌ها در زمین و برخی در کرات دیگر رخ می‌دهد. در داستانی هم از خانه ای می‌گوید که به پرواز درمی‌آید و همه ساکنان آن را با خود می برد به….
– کجا؟
– شاید به کرهای دیگر!

ادامه خواندن ←

رفتن

جنی ارپنبک
ترجمه شهره میرعمادی

قرن ما قرنی جوان و در عین حال بسیار پیر است و در آن انسان‌هایی که از اقیانوس‌ها نجات یافته‌اند، در رودها و دریاهای کاغذی غرق می‌شوند. پنجشنبه‌ای اواخر آگوست، ده مرد جلوی شهرداری برلین اعتصاب می‌کنند. آنها به انگلیسی ، فرانسه، ایتالیایی و زبان‌های دیگری که هیچ‌کس اینجا نمی‌فهمد، حرف می‌زنند. خواسته این مردان چیست؟ آنها کار می‌خواهند. می‌خواهند هزینه‌های زندگی خود را با کار کردن تأمین کنند. می ‌خواهند در آلمان بمانند. مأموران پلیس و مقامات مختلف شهرداری از آنها نامشان را می‌پرسند. این مردان نمی‌گویند که کیستند. نمی‌خورند، نمی‌نوشند و از هویتشان چیزی نمی‌گویند. فقط هستند. خاموشی این مردان که به قیمت جانشان از افشای هویت خود سر باز می‌زنند، در کنار انتظار آن دیگران که از آنها سؤال کرده‌اند، سکوت سنگینی را بر این میدان شهر برلین که الکساندر پلاتز نام دارد، حاکم کرده است. چطور است که آن روز بعدازظهر، ریچارد از کنار این مردان سیاه و مردمان سفید که آنجا ایستاده یا نشسته‌اند، می گذرد و این سکوت را نمی‌شنود؟

ادامه خواندن ←

شناخت و نقد شعرِ پسامدرن آمریکا

مارجری پرلوف، آلبرت گلپی و . . .

حمید احمدی

انتشارات نگاه

درس بزرگ زبان‌شعر این بود که با وجود فرهنگ پاپ معاصر، امر شعری صرفاً مهارتی نیست برای جان‌های حساسی که آرزو دارند خودشان را بیان کنند، بلکه همچنین روشی روشن‌فکرانه است که به مهم‌ترین موضوعات فلسفی و فرهنگی روز می‌پردازد.
امروزه . . . شخص گاهی خودش را آرزومند یک شعر غناییِ طبیعیِ شفاف یا سانِتی عاشقانه ــــ  ترجیحاً دارای شمارِ زیادی قافیه، تکرار و برگردان بندِ ترجیع ــــ  می‌یابد. در واقع، پس از دهه‌ها «مدرنیست‌آزاری»، همۀ نشانه‌ها حاکی از آن‌اند که مدرن‌ها با تمام نیرو برگشته‌اند، یا به بیان دقیق‌تر هرگز ما را رها نکرده‌اند.

مارجری پرلوف

برچسب “زبانْ‌شاعران” تفاوت‌های مهم‌تر میان آنها را پنهان می‌کند، و هدفِ این خوانش‌های من از متن‌های نمونه جداکردنِ مغلق‌نویسان از شاعران است. تمایز در میزانِ خودارجاعیِ بلعنده‌ای است که شخص به زبان می‌دهد، خودارجاعی بلعنده‌ای که سوژه و ابژه، هر دو، را با ردِّ میانجیگری میانشان انکار می‌کند.

آلبرت گلبی

ادامه خواندن ←

کلیدر؛ کلید زبان در قفل تاریخ

هلن اولیائی‌نیا

«کلیدر» از مهم‌ترین آثار ادبی ایران است. رمانی هزار تو با لایه‌های مختلفی که با تاریخ درهم تنیده شده و از دل آن چهره‌هایی سر بر می‌کشد که نماد انسانیت تام، دلاوری، از خود گذشتگی و جان سپاری در راه آرمان هستند. از سوی دیگرچهره‌هایی که درآن پلشتی، تیرگی و حیوانیت را به تمامی معنا می‌بخشد. دولت‌آبادی استادی توانسته منش آدم‌هارا آشکار کند. سرکار خانم اولیائی‌نیا با دقتی قابل تحسین و البته با نگاهی ستایشگر به بررسی و تحسین این رمان ماندگار پرداخته و لایه‌های تازه از آن را کاویده و نقد کرده‌است.

ادامه خواندن ←

81490 – چشم و چراغ 73

آلبرشمبون

ترجمه ی احمد شاملو

آنچه در  این اوراق می‌خوانید «سرگذشتی» نیست که براساس زندگی در  بازداشتگاه‌های تمرکز  اسیران نوشته شده باشد. نیز  این اوراق از  آنچه در  «اردوگاه‌های مرگ» شنیده و  دیده شده یا خود بر  سرگذشته است روایتی نمی‌کند.

این اوراق، تنها و  تنها رونویس چیزهایی است که من در  جریان یک سال گرفتاری خویش، در  سلول انفرادی و  اردوگاه‌های کار  اجباری، شتاب‌آلوده بر  پاره کاغذهایی یادداشت کرده، توفیق یافته‌ام از  شبیخون‌های مکرر  زندانبانان‌شان درامان نگه دارم بی‌آن‌که اکنون، هیچ‌گونه دستی در  آن برده باشم حتا در  نحوه‌ی بیان آن.

در  این یادداشت‌ها، بیش از  هر  چیز  روی سخن با عزیزانی است که من در  طاقت‌فرساترین لحظات آن آزمایش محنت‌بار، احساس می‌کردم که آن‌گونه سخت به دستان کودکانه‌شان آویخته‌ام. با دست راستم به دستان ایزابل و  به دستان ژروم با دست چپم،ما می‌خواهیم که، دست کم، فرزندان ما از  آنچه برما گذشته است آگاه باشند و  این حقایق را هرگز  از  یاد نبرند.

نیز  در  این یادداشت‌ها روی سخن با کسانی است که از  آن دوران محنت و  درد، در  تاریخ زندگی خویش فصلی مشترک یافته‌ایم. و  اکنون این کلمات، با همه‌ی نارسایی خویش آن دنیای ناانسانی را که ایشان نیز  در  آن درهم شکسته‌اند و  خرد و  متلاشی شده‌اند، بار  دیگر  بر  پای می‌دارد. زیرا تنها و  تنها هم این گروهند که می‌توانند آن را چنان که بود در  خاطره‌ی خویش تجسم دهند. با نابینایی که هرگز  مردمکانش از  تابش نور  تأثر  نپذیرفته است چه‌گونه از  رنگ‌ها حکایت توان کرد؟

و  سرانجام، در  این یادداشت‌ها روی سخن با همه آن کسانی است که به حقیقت با ما در  این اعتقاد همداستانند که اگر  مشیت‌الهی بر  این قرار  گرفته است که از  اسیران بوخن والد، اشتروف هوف، داخاو، آشویتس، برگن بلزن و  دیگرکشتارگاه‌ها چند تنی جان به سلامت ببرند، تنها از  برای آن بوده است که اینان بی‌هیچ فتوری صدا بر  دارند، از  آنچه در  این معابر  دوزخ گذشت پرده برگیرند، و  بر  آنچه که دستکار  عاشقان حکومت سرنیزه و  زور  بر  میلیون‌ها تن مردم بی‌گناه رسید، شهادت دهند.

ما، هم از  آن دم که آزادی یافتیم، بر  آنچه به ما رفت قلم عفو  کشیدیم… بخشیدن؟ _ آری بخشیدیم. اما فراموش کردن _ نه! هرگز  فراموش نمی‌کنیم!

ادامه خواندن ←

سوزان سانتاگ در جدال با مرگ

دیوید ریف

ترجمه فرزانه قوجلو

سوزان سانتاگ که نویسنده ی 17 کتاب است و این کتاب ها به 32 زبان زنده ی دنیا ترجمه شده، یکی از تاثیرگذارترین روشنفکران آمریکایی است که به سبب دل مشغولی سوداوار و دامنه ی هوش انتقادی و نیز فعالیت پرشور خود در زمینه ی حقوق بشر به شهرتی جهانی دست یافته است… کتاب دیویدریف که عنوان اصلی آن Swinning in a sea of Death یا در حقیقت “شنا در دریای مرگ” است، گزارشی است از شیوه ای که مادرش، سوزان سانتاگ، با بیماری و مرگ دست و پنجه نرم کرد. این کتاب توصیفی است از زیر و بم‌های روحی، روانی و عاطفی نویسنده‌ای که در عرصه هنر و اجتماع بسیار جسور بود و همواره به نظام سیاسی حاکم بر آمریکا اعتراض داشت. زنی که نمی‌خواست تسلیم مرگ شود و از پذیرفتن سر باز می‌زد. اما سرانجام مرگ او را به زانو درآورد.دیویدریف در این کتاب می‌کوشد تا قضاوتی درباره مادرش نداشته باشد بلکه از آنچه بر او رفته و باور‌هایش، سرسختی و مبارزه ناامیدانه‌ اش با دشمنی که به هیچ روی هم‌سنگ او نیست تصویری روشن دهد.در نگاه به زندگی سانتاگ و نبردی که برای ادامه آن به جان خریده و تحمل کرده با زنی روبرو می‌شویم که از نیستی می‌ترسد و ترسش را پنهان نمی‌کند. نمی‌خواهد او را انسانی بر‌تر ببینیم که از هراس‌های زمینی به‌دور است. نمی‌خواهد برای مخاطب آثارش تصویری فرا انسانی بسازد. برعکس، سانتاگ در قله صداقت جای می‌گیرد. او در تمام تاروپودش /انسان است و ورای آن هیچ. انسان با همه گوشت و خونش، بیم و امید و دلهره‌هایش و ناباوری به جهان پس از مرگ. این ناباوری برای هیچ کس غریب نیست: «بازآمده‌ای کو که به ما گوید راز». شاید برخی نگرش سانتاگ را به زندگی نگرشی اپیکوری ببینند اما سانتاگ به هیچ روی نمی‌خواهد فقط به شرط لذت بردن از زندگی زنده بماند. او می‌خواهد «باشد»، ستیز‌هایش با زمانه و زندگی به هیچ روی کم و آسان نبوده، او از «نبودن» می‌هراسد. هراسی که بی‌گمان به سراغ بیشتر ما، در هنگام تنهاییمان، آمده است اما جسارت ابراز آن را نداشته‌ایم و خواسته‌ایم شاید حتی از خودمان پنهانش کنیم.

ادامه خواندن ←

طبیعت انسانی (نزدیکِ انتشار)

سرژ ژونکور
ترجمۀ اسماعیل کرم‌نژاد

در واپسین روز سال 1999، فرانسه در چنگال طوفانی سهمگین گرفتار آمده که گویی خبر پایان کار جهان را با خود آورده. الكساندر در مزرعۀ خود در ناحیۀ «لوت»، جایی که به همراه سه خواهرش بزرگ شده، انزوا گزیده است، به نظر می‏رسد بیش از هر چیز از آمدن ژاندارم‏ها در هراس است. تک‌وتنها در دل شبی سیاه، پایان دنیایی دیگر را خواهد زیست، واپسین روزهای یک زندگی دهقانی منسوخ، که از دوران کودکی برای او تغییرناپذیر می‏نمود. رابطۀ طبیعت و انسان کماکان رو به زوال می‏گذارد. در این میان، کدام طرف است که کوتاهی کرده؟

در رمان ارزشمند طبیعت انسانی، سرژ ژونکور، تقریباً سی سال از تاریخ کشور فرانسه را به تصویر می­کشد. تصاویری که پیشرفت­ها، حیات سیاسی، فجایع پیاپی و کشمکش­های زندگی مدرن را منعکس می‌کند؛ فجایع و کشمکش­هایی که به گونه­ای سرسام­آور سال­های پایانی قرن بیستم را برجسته می‌کند و ضربات آن بر پیکر خانوادۀ فرانسوی وارد می­آید. او با بازتاب تصویر کودکی خود در جهان معاصر، درست همچون تصویر رادیوگرافی دقیقی، ما را از خطری که انسانیتمان را تهدید می‏کند، به زیبایی آگاه می‏کند، تا شاید این‌گونه طبیعت بتواند برخی حقوق خود را باز پس گیرد…

                          *از سخن ناشر فرانسوی

 

ادامه خواندن ←

زندگی من

آنتون چخوف
احمد گلشیری

«زندگی من» یکی از مهم‌ترین و البته منسجم‌ترین داستان‌های چخوف است. داستان، روایتی است خواندنی از سال‌های پس از قتل الکساندر دوم؛ سال‌هایی که تغییرات شگفتی در اوضاع اجتماعی و زمانۀ روسیه رخ داد. روزگاری که برای بسیاری از مردم روسیه با عسرت و تهیدستی و نکبتِ فقر همراه بود، اما امید به روزهای پیش‌رو زنده بود و نفس می‌کشید…

«اگه آدم می‏خواد به حال جامعه مفید باشه، باید دور فعالیت‏های معمولی و تنگ‏نظرانه رو خط بکشه… قبل از هرچیز، آدم به تبلیغات همه‏جانبه و پرقدرت نیاز داره. علت اینکه هنر موسیقی، مثلاً این‌همه پرقدرته چیه؟ علتش اینه که موسیقی‌دان یا خواننده تأثیر آنی بر هزارها آدم می‏ذاره…»

 

 

 

ادامه خواندن ←

ایران و بابر (نزدیکِ انتشار)

ویلیام ارسکین
ذبیح الله منصوری

کتابی که اینک بهدست خواننده میرسد شرححالی است از «بابر» سلسلۀ زمامداران مسلمان هندوستان که مورخان مغربزمینی آنها را سلسلۀ مغولهای هندوستان میخوانند. شاید این اولین بار باشد که شرححالی با این تفصیل به زبان فارسی از بابر منتشر میشود و پساز اینکه بابر و فرزندان او در هندوستان زمامداری کردند شرححال مؤسس سلسلۀ بابری و فرزندان او چندان توجه مورخان فارسیزبان را جلب نکرد تا اینکه راجع به سلاطین مغول هندوستان از نسل بابر تاریخی مشروح بنویسند. درصورتی‌که قسمتی از شرححال مؤسس سلسلۀ بابری، بهطوری‌که در همین کتاب میخوانیم، با تاریخ ایران در آغاز قرن دهم هجری تماس نزدیک داشته و پساز اینکه سلسلۀ بابری در هندوستان مستقر شد عدهای از فضلا و بهخصوص شعرای ایران به هندوستان رفتند و بعضی از آنها مقیم آن اقلیم شدند. معهذا تاریخ زندگی بابر و فرزندان او، بهطوری‌که گفته شد، زیاد مورد توجه مورخان ایرانی قرار نگرفت.

ادامه خواندن ←

امام‌حسین و ایران

کورت فریشلر

ذبیح الله منصوری

امام حسین و ایران کتابی تاریخی به قلم کورت فریشلر نویسندهٔ آلمانی است و ذبیح‌الله منصوری مترجم نام آشنای ایرانی آن را به فارسی برگردانده است. در این کتاب، نویسنده به شرح فداکاری ها، جنگ ها، جوانمردی ها و زندگی (امام حسین-ع) و یارانش می پردازد.

ادامه خواندن ←