کتاب مرد مرموز بازنمایی ماجرای واتر گیت است ، ماجرایی که از طریق شنود مذاکرات انتخاباتی ریچارد نیکسون صورت گرفت که خود را برای دومین دوره ی ریاست جمهوری اش مهیا می کرد ،رسوایی که کار را به دیوان عالی قضایی فدرال آمریکا کشاند و منجر به کناره گیری نیکسون شد . در اصل عامل اصلی برای افشا کردن واترگیت ، ((مارک فلت )) مرد شماره دو اف بی آی بود که سالها نامش پنهان بود و تنها به اسم ((گلوگشاد)) از او یاد می شد. باب وودوارد به همراه همکارش کارل برنشتاین روزنامه نگارانی بودند که پرده از رسوایی واترگیت برداشتند . وودوارد در این اثر به مارک فلت پرداخته و در خلال آن ماجرای واترگیت و تاثیر آن بر سیاست آمریکا و جهان را باز پرداخته است .
چهار جوان، سیما، خواهرش، نامزد سابق اش و یکی از اقوام نزدیک شان، به بهانه ی فروش ویلا و تقسیم مرده ریگ پدر به شمال سفر می کنند.
در فاصله ی یک نیم روز بین آن ها بحث هایی درمی گیرد و اتفاقاتی رخ می دهد که همگی درمی یابند هیچ یک از وقایع گذشته آن گونه که گمان می برده اند نبوده و …
مهدیه مطهر نامی آشناست که پیشترها هم آثار خوب او به بازار نشر آمده بود اما اینبار ،نشر نگاه رمان خواندنی «سمفونی ناکوک رنگها» از این نویسنده را منتشر کردهاست.
خود نویسنده در مورد چگونگی شکلگیری رمانش میگوید:
برای نوشتن «سمفونی ناکوک رنگ ها»، یک دغدغه ی فرمی داشتم و آن نوشتن رمانی در چارچوب زمانی محدود، در یک فضای بسته و به گونه ای دیالوگ محور بود و یک انگیزه ی دلی و آن نوشتن داستانی که صدایی باشد هر چند کوتاه از سویدای جوانان سرزمینم در واکنش به آنچه در گذشته ای نه چندان دور بر همه ی ما رفت.
نمایشنامه شهربندان در سه پرده و “عادل ها” در پنج پرده نوشته شده است.
عادلها: داستان انقلابیهای روسی را که در سال ۱۹۰۵ میلادی، تصمیم به کشتن “سرژ” – دوک بزرگ- ( نماد استبداد در حکومت تزاری روسیه) میگیرند، روایت میکند.
.
.
یادداشتی از محمدعلی سپانلو برای نمایشنامه شهربندان: . «شهربندان» نمونه روشنى از منش اجتماعى و اخلاقى اوست. در این جا کامو ـ متأثر از سرنوشت اروپاى بعد از جنگ ـ اندیشه سیاسى خود را نسبت به نظامهاى گوناگون که هر کدام بخشى از ارزشها و حقوق انسان را زیر پا مىگذارند بیان مىدارد. نمایشنامهاى مىنویسد و در آن سیاست عقیم و بىانصاف بلوک بندىهاى «شرق و غرب» را در جامعه واحدى ـ به مثابه کل راهبرد سیاسى آنان، در تمام جوامع معاصر ـ به تماشا مىگذارند. و در عین حال با تمهید هنرمندانهاى خود را نیز از باتلاق سیاسى بالاتر قرار مىدهد. مناقشاتى که در پى نمایش این اثر برپا شد و موضعگیرى کامو در برابر مخالفان و خردهگیران، روشنگر این معناست. در این باب نویسنده در دیباچهاى که بر ترجمه انگلیسى نمایشنامههایش آورده، چنین مىنویسد: این نمایشنامه، هنگامى که اول بار در پاریس به صحنه آمد، مورد بىاعتنایى هماهنگ منتقدان قرار گرفت. در حقیقت نمایشنامههاى اندکى از چنین لطف آزاردهندهاى برخوردار شدهاند. بیشتر افسوس من این است که «شهربندان» با تمام نقائصش، بیش از تمام نوشتههایم، به من شباهت دارد
ظاهراً زندهیاد فریدون رهنما نخستین کسی است که الوار را به جمع شاعران جوان نیمایی معرفی کرده است و از میان این شاعران، زندهیاد احمد شاملو بیش از همه به مکاشفه در جوهر و زبان شعری، موسیقی درونی کلام، ارزشهای صوتی کلمه و… در شعر الوار پرداخته و در این رهگذر بیشترین تاثیر را از الوار پذیرفته است. شاملو به ترجمهی اشعار الوار نیز همت گماشته و برگردان نه قطعه شعر شناخته شدهی الوار را در سال 1353 در نخستین چاپ کتاب «همچون کوچهای بیانتها» آورده است. تعداد این اشعار در تجدید چاپ سال 1381 همان کتاب به شانزده قطعه افزایش یافته است. آقای محمدتقی غیاثی در زمستان 1357 و در گرماگرم انقلاب، ترجمهای از چهل و چهار قطعه شعر الوار را با عنوان «ای آزادی» منتشر کرده است. این مجموعه بر اساس جنگی که لویی پارو و ژان مارسناک از اشعار الوار فراهم آوردهاند، تنظیم شده است. آقای حشمت جزنی در سال 1373 درکتاب «ده شاعر نامدار قرن بیستم»، جایگاه ویژهای را برای الوار قایل شده و ترجمهی بیست و دو شعر غالبا کوتاه الوار را در آن آورده است. آقای محمدرضا پارسایار متن دوزبانهی منقحی از اشعار پل الوار را با عنوان «تنهایی جهان» در سال 1382 به چاپ داده است که شناختهشدهترین اشعار الوار را در بر میگیرد. آقای قاسم صنعوی در سال 1384، در کتابی با عنوان «کلام را برای شاعران بگذارید» که گزیدهای از شعر شاعران فرانسوی دوران اشغال و نهضت مقاومت را در بر میگیرد، ترجمهی سیزده شعر از الوار را آورده است که مرجع اصلی شعرها مجموعهی شعری میعاد آلمانی الوار است. علاوه بر کتابهایی که ذکرشان رفت در مجلات ادبی نیز گاهی به مقالهای دربارهی الوار و یا به ترجمهی شعری از او برخورد میشود که برای نمونه میتوان به مقالهی «یادی از پل الوار و چند شعر از او» از زندهیاد رضا سیدحسینی مندرج در شمارهی سوم مجلهی فرهنگی و هنری بخارا (آذر و دی 1377) اشاره کرد که ترجمهی هشت شعر کوتاه الوار را در بر دارد.
رنست همینگوی تجربه حضور در جنگ جهانی اول و همچنین اسپانیا را داشت. فارغ از علایق و نظرات نویسنده، در این داستان بخصوص در لایه دوم نگاهی هم به علل شکست جمهوریخواهان میشود.
از روی کتاب فیلمی هم به کارگردانی سام وود و بازی گري كوپر و اينگريد برگمن ساخته شده که جزء فیلم هایی هست که خیلی به کتاب وفادار بوده . فیلم برای جایزه اسکار نامزد دریافت جوایز بهترین فیلم ، بهترین بازیگر زن ، بهترین بازیگر مرد ، بهترین بازیگر مکمل مرد ، بهترین بازیگر مکمل زن ، بهترین فیلم برداری رنگی ، بهترین موسیقی متن و بهترین طراحی صحنه بود که از شانسش اون سال حریف های قدری مثل کازابلانکا را داشت و تنها برای بهترین بازیگر مکمل زن اسکار را از آن خود نمود .
زنگها برای که به صدا در میآیند نام رمانی است از ارنست همینگوی که در سال ۱۹۴۰ منتشر شدهاست. این رمان روایت داستان رابرت جوردن سرباز آمریکایی است که در میانه ی جنگهای داخلی اسپانیا به بریگاد بین المللی پیوستهاست. وی به عنوان متخصص مواد منفجره وظیفه یافتهاست که پلی را که بر سر راه دشمن قرار دارد را منفجر کند. جفری مایر، نویسنده ی زندگی نامه ی همینگوی اعتقاد دارد که این اثر یکی از بهترین اثرهای همینگوی در میانه ی آثار به چاپ رسیده از او همانند خورشید هم طلوع میکند میباشد.
برای بهتر شناختن «گیله مرد» می توان آن را با داش آکل هدایت و تنگسیر چوبک مقایسه کرد. در این دو داستان موضوع حول قهرمانی قهرمان دور می زند. داش آکل قهرمانی است که قربانی می شود اما به هر حال مساله فردی است و در تنگسیر زائرمحمد کم و بیش حال و هوایی ماجراجویانه دارد. در هر دو این فرد است که موقعیتی محوری دارد و… داستان حول و حوش خلق وخوی درونی و در واقع تجربه درونی آنان _داش آکل و زائر محمد_ دور می زند در حالیکه در «گیله مرد» موضوع چندان ارتباطی به خلق وخوی گیله مرد ندارد. حتی «طوفان جنگل و هوای بارانی و نمناک و نامناسب جانشین کیفیت روانی گیله مرد شده است.» زیرا داستان اساسا رئالیستی است و نقطه عزیمت واقعیت بیرونی است، گیله مرد بالاجبار و در موقعیتی ناخواسته درگیر ماجرا شده درحالیکه دوست دارد در همان جنگل و خانه روستایی اش زندگی کند اما اتفاقاتی در روستاها مثل بهره مالکانه گرفتن از روستا و حاکم شدن مالک او را به ناگزیر در موقعیت حساس قرار می دهد که او را وادار به داخل شدن در ماجرا می کند که نهایتا منجر به کشته شدنش می شود. به همین دلیل درباره علوی گفته می شود که او قهرمانان و نه قهرمان در قهرمان مساله همواره فردی است مثل داش آکل و تنگسیر داستان هایش را همواره در متن وقایع اجتماعی و سیاسی جامعه توصیف می کند و این یعنی آنکه اتفاقات قبلا افتاده و آنگاه سوژه ها وارد داستان می شوند. زنی در جنگل شیون می کند این مساله لحظه ای گیله مرد را به حال خود رها نمی کند. «شیون کردن زنی در جنگل» دیگر نمادی می شود که تنها همان به دنیای واقعی او معنا می دهد و او را به پیش می راند. موسیقی ای می شود که بر اثر تکرار و تداعی تصاویر به قدرت و قوت القای معنا می افزاید و در نهایت به گیله مرد انگیزه می دهد تا تمام نیروی خود را جمع کند و بر اتفاقات بیرون از خود تاثیر گذارد. **
«وکیل باشی کبریتی آتش زد و همین برای گیله مرد به منزله آژیر بود. در یک چشم به هم زدن تپانچه را از جیبش درآورد و در همان آنی که نور زرد و دود بنفش کمرنگ گوگرد اتاق را روشن کرد، گیله مرد توانست گلنگدن را بکشد و او را هدف قرار دهد.» موضوع یک اثر رئالیستی تجربه درونی نیست بلکه واقعیتی بیرونی است، یک لحظه تاریخی است که گاه آن لحظه تاریخی همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد، اما آن لحظه تاریخی چگونه رخ می دهد؟ دو امنیه _ وکیل باشی و بلوچ گیله مرد را تحت الحفظ و در زیر رگبار شدید باران و توفان برای محاکمه به فومن می برند. گیله مرد، روستایی شجاعی است که به جنگل پناه می برد و هنگامی که پنهانی به دیدار خانواده اش می رود دستگیر می شود. در تمام طول راه وکیل باشی که از زندانی دل پری دارد راحتش نمی گذارد و دایما حرف های نیش دار به او می زند در صورتی که بلوچ، فکری ندارد جز آنکه پنجاه تومن اندوخته گیله مرد را تلکه کند؛ بنابراین تصمیم می گیرد تپانچه گیله مرد را که در هنگام تفتیش خانه اش در وسط یک دسته برنج پیدا کرده به خود گیله مرد بفروشد. در این میان گیله مرد هم مترصد می شود تا در لحظه ای مناسب با همان تپانچه که در اصل مال خودش است وکیل باشی را خلع سلاح کرده و به جنگل بگریزد اما درست هنگامی که نقشه اش عملی می شود و پالتو و بارانی وکیل باشی را در می آورد و می پوشد و از اتاق بیرون می آید ناگاه «صدای تیری شنیده شد که گلوله ای به بازوی دست گیله مرد اصابت کرد، هنوز برنگشته، گلوله دیگری به سینه او خورد و او را از بالای ایوان سرنگون ساخت. مامور بلوچ کار خود را کرد.» نیرویی داستان رئالیستی را به پیش می راند این نیرو «نمادها» و همچنین «آنتاگونیسمی» است که در جامعه وجود دارد این نیروی پیش برنده، داستان رئالیستی را از داستان ناتورالیستی جدا می کند تا اجازه ندهد ادبیات در واقعیت متوقف بماند، به نظر رئالیست ها ادبیات بایستی که واقعیت را بکاود تا از مصالح آن واقعیت تازه ای بسازد، چنین ساخته ای به عنوان یک واقعیت تازه داستان را به مرتبه بالاتر ارتقا داده و فی الواقع آن را به پیش می برد.
محمدتقی بهار (۱۶ آبان ۱۲۶۵–۲ اردیبهشت ۱۳۳۰) ملقب به ملکالشعرا و متخلص به «بهار»، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار،تاریخنگار و سیاستمدار معاصر ایرانی بود. 2 اردیبهشت سالروز مرگ این شاعر بزرگ است، به این بهانه شعری را از این شاعر بزرگ با هم میخوانیم: جز روی تو کافروخته گردد ز می ناب آتش که شنیده است که روشن شود از آب شنگرف دو رخسار تو آمیخته با سیم سیم تو ز دو دیدهام انگیخته سیماب سیماب اگرم بارد به رخ عجبی نیست سیماب روان شیفته باشد به زر ناب دو چشم و جبین تو در آن زلف...