چكيده يكى از صدها شعبده خانمان بر باد ده در شهر فرنگ «نظم نوين جهانى» اين بود كه همه عالم باور كنند كه تنى چند به دستور رهبر يك شبكه فرقهاىِ تروريستى بدون هيچ سابقه قبلى، تنها از سر بدخواهى و دشمنى ذاتى، چند هواپيماى مسافربرى را ربودند و به دو برج و ساختمان وزارت دفاع كوبيدند و سبب كشته شدن بيش از سههزار تن شدند. نكته جالب اين ماجرا اين بود كه آنان روى دست زبدهترين و كاركشتهترين سازمان اطلاعاتى و جاسوسى جهان ]سىآىاى[ با بودجه ساليانه چهل ميليارد دلارى بلند شدند و به ايالات متحد امريكا اعلان جنگ كردند.
در برابر اين ماجرا اكثريت خاموش و بىخبر مردم ايالت متحد انگشت به دهان ماندند و همراه با بيشتر مردم عامى عالم كه افسون شده شنيدههاى خودند، به دولت امريكا حق دادند كه دمار از روزگار «تروريستها»ى دستپرورده خود برآورد و به آنها بفهماند كه نبايد «نمكدان» را بشكنند، زيرا ولىنعمت حالا حالاها با آنها كار دارد!
بخشی از مقدمه مترجم : اگرچه کارهای استاد کریستنسن هر یک دری شاهوار و اثری شاهکار است، ولی این کتاب واسطۃ العقد سلسله تالیفات اوست و می توان سبک انها را سهل و ممتنع شمرد، زیرا با وجود غور و فرورفتن در اسناد قدیم و آثار گوناگون که لازمه این قبیل تحقیقات اساسی است، مولف محترم اندکی از حدود فصاحت و بلاغت و ایجاز و دقت خارج نشده است. در موارد بسیار، محض اختصار، روایات معروف را که در دسترس هر کسی هست کنار گذاشته، به ذکر نکاتی که تازگی دارد پرداخته است…
كيفيت سازمان ادارى شاهنشاهى بالطبع ضمن شرح تأسيس اين سلسله بيان گرديد و شرح تحولاتى كه در اين قسمت در طول عهد ساسانى رخ داده، به ترتيب در مكان تاريخى خود قرار گرفت، از طرف ديگر براى اينكه كتاب خود را زندهتر و روشنتر كنم، اطلاعات و مطالب مربوط به هريك از مباحث تمدنى و اجتماعى را در فصلى آوردهام، كه براى تفسير و توضيح وقايع سياسى با اوضاع عمومى موضوع آن فصل مفيد باشد. به اين ترتيب وصف تشكلات نظامى دوره اول عهد ساسانى در فصل پنجم قبل از بيان جنگهاى ايران و روم صورت گرفته است و اطلاعات مربوط به محاكم و حقوق جنايى در فصل ششم به هنگام شرح آزار عيسويان و تعقيب آنان. تحقيقاتى راجع به مسائل خانواده و مالكيت آغاز فصل هفتم را تشكيل مىدهد، كه موضوع عمدهاش «فتنه كمونيستى مزدك» است. وصف مختصرى از پايتخت ايران را در آن عهد در فصل هشتم، كه مخصوص شاهنشاهى خسرو اول است، قرار دادهام، چه در زمان سلطنت اين شاهنشاه، كه بانى انطاكيه جديد در جنب بود، پايتخت ايران به بسط و عظمت نهايى خود رسيد. در همين فصل اطلاعاتى راجع به تشريفات دربار ذكر كردهايم، زيرا بيشتر آنچه كه مورخان ايرانى و عرب درباره اين موضوع آوردهاند، مربوط به دوره اخير عهد ساسانى است، كه با جلوس خسرو اول پس از فرونشاندن نهضت مزدك آغاز مىشود. اما هرچه درباره شكوه و جلال دربار بوده، در فصلى آمده است، كه مخصوص خسرو دوم معروف به پرويز است، زيرا كه هيچيك از شهرياران ساسانى طرايف و ظرايف و جمال و جلال دربارى را به پايه اين پادشاه نرسانيدهاند.نسبت به سياست خارجى ايران راه اختصار را پيمودهام و شرح حوادث جنگى را به كمترين مقدار ضرورى تقليل دادهام. اما اگر قصه جنگ شاپور دوم را با روميان از اين قاعده مستثنى ساختهام، از آن سبب است كه ما در آثار آميانوس مارسلينوس روايت بىنظير مردى را در دست داريم، كه خود شاهد عينى وقايع بوده و با استادى و مهارت، شاه بزرگ و لشكرهاى او و صحنههاى پرجنب وجوش آن جنگها را از نو در برابر ديدگان ما زنده و مجسم مىكند
در اين كتاب كه هدف آن شرح باستانشناسى و تاريخ و تمدن ايرانى است، از لحاظ جغرافيايى، از حدود غربى نجد[1] ايران ـ جز به ندرت ـ بحث نخواهد شد. در نظرجغرافىدانان، نجد مذكور در مشرق به كوههايى كه سند را احاطه كردهاند پايان مىيابد، اما اين بخش شرقى هميشه جزو شاهنشاهى پارس نبوده است. بدين وجه، خواننده در اين كتاب از گذشته مادها و پارسيان، مخصوصآ قوم اخير، كه نخستين شاهنشاهى جهانى را تشكيل دادند و معرف مهمترين قسمت اين شعبه از ملل آريايى ـ يعنى ايرانيان ـ بودند، آگاه خواهد شد. در عهد باستان، محوطهاى كه اقوام ايرانىالاصل ـ يعنى آنان كه جزوى از قسمت شرقى خانواده بزرگ هند و اروپايى بودندـ در آن سكونت داشتند، بسيار پهناور بود. ايرانيان از شط فرات تا آسياى غربى و مركزى و حتى سرحدهاى چين، و از روسيه جنوبى تا مصب شط سند را اشغال كردند. پارسيان و مادها، سگزيان و سرمتها، خوارزميان، سغديان و بلخيان، كوشانيان و سكاييان، هفتاليان و ساكنان واحههاى تركستان چين، اقوام ايرانىاى بودند كه در اعصار مختلف، ممالك خود را تشكيل دادند، تمدنهايى براى خود به وجود آوردند و هنر خويش را طرح ريخته پرورش دادند. اين اقوام ايرانى، كه بخشى از آنان خانهنشين و بخش ديگر بدوى و متحرك بودند، جهان قديم را سه قسمت كردند: خود آنان مركز را اشغال نمودند و بدين وسيله مغرب ـ يعنى تمدنهاى سامى و يونانى و رومى ـ را از شرق اقصى يعنى چين و هند جدا ساختند. بنابراين بهسهولت مىتوان به اهميت وظيفه ميانجىگرى كه اقوام ايرانى در تماس و نزديكى بين فرهنگهاى غربى و شرقى و همچنين در توسعه تمدن جهانى داشتند، پى برد.صفحات آينده شامل تاريخ گذشته ايران (به معنى اخص) است، يعنى تاريخ قوم پارس كه وظيفه عمده را در حيات اقوام ايرانى ايفا كرده است. تتبعات باستانشناسى كه در جريان است، قطعآ روزى موجب خواهد شد تاريخ اقوام ايرانى ديگر كه قسمتى از ايران خارجى را (به قول يك خاورشناس معروف) تشكيل مىدادند، تأليف شود.
شوش ـ رومن، گيرشمن
[1] . راجع به كلمه «نجد» در صفحه اول متن كتاب حاضر شرح خواهيم داد. (مترجم)
كه مردم آمريكا در اكثر مناطق پذيراى هر نوآورى هستند به لحاظ ديدگاههاى سياسىشان بسيار محافظهكاراند. ساختار حكومتى ايالات متحده از هر ملت صنعتى شدهى عمده كهنتر است. با اين همه آمريكايىها ترغيب مىشوند كه بنيادهاى قانونى جمهورى در اواخر سدهى هژدهم را با برخى حقوق انباشته شده و بازنگرىهاى گاهبهگاه در آن، يك معيار عام حكومت قابل قبول معرفى كنند.
آنان در اين انديشه اشتباه مىكنند كه نظامشان در اوج دستاورد سياسى قرار دارد و آينده نمىتواند بهتر از آن بياورد. دموكراسى چيز خوبى است؛ دموكراسىِ بيشتر باز هم بهتر است. با اين همه از رسيدن دموكراسى به كاملترين آن در ايالات متحده و هر جاى ديگر بسيار فاصله است. در واقع اين شكل حكومت مقدر است كه دستخوش عميقترين دگرگونى در عصر حاضر يعنى گذار از سرمايهدارى به سوسياليسم باشد. آمريكائيان بهمنزلهى مشاركتكنندهى در اين فرايند ناگزيرند با اين چشمانداز، همچون ساير ملل، خود را سازگار نمايند.
نورا الیزابت مری بویس(1920-2006)، تاریخنگار بریتانیایی و متخصص زبانهای ایران باستان و دین زرتشت است.
دین زرتشت، آیین رسمی ایرانیان باستان بود و هنوز نیز جامعههای زرتشتی ساکنِ ایران، هندوستان، اروپا، ایالات متحده، کانادا، استرالیا و دیگر نقاط جهان به آن باور دارند.
این آیین در سدههای بسیار نمادِ خُلق و خویِ ایرانی بود و ارزشهای سیاسی و اجتماعی و روحانی وی را در برمیگرفت و از اینرو به جامعه انسجام و ثبات میداد. گرچه ایرانیان دستاوردهای درخشان در هنر و ادب در کارنامه خود دارند، کیش زرتشت را باید بزرگترین دستاورد فرهنگی و روحانی آنان شناخت.
«آیین زرتشت: کهن روزگار و قدرت ماندگارش» سلسله سخنرانیهای درسی در زمینه ایرانشناسی است که در دانشگاه کلمبیا آغاز شد و پروفسور مریبویس، در جایگاه استاد صاحبنظرِ آیین زرتشتی و سنتهایش، اجرای آنها را در ۱۹۸۸ به عهده داشت.
در این سخنرانیها مریبویس با برخورداری از سرچشمههای دانشی عظیم به طرح جزئیاتی میپردازد که ریشههای آیین زرتشت، اصول بنیادی و ردّپای رشد و تحول آن را تا به امروز شامل میشود، و از این راه آگاهیهای نوین و تعبیراتی تازه به دست میدهد.
پروفسور بویس به سال ۱۹۴۵ دکترای خود را در رشته شرقشناسی از دانشگاه کیمبریج دریافت کرد. در ۱۹۴۷ در دانشگاه لندن به سمت استادیاری، و در ۱۹۶۳ به سمت استاد ایرانشناسی گمارده شد.
نشر آثار پرشمار وی به دانش ما از تاریخ و آداب دینی زرتشتیان، زبانهای ایرانی میانه و کیش مانی بسیار افزوده است.
کتاب حاصل مجموعه سخرانی های ایران شناسی در دانشگاه کلمبیا است. نویسنده به بررسی ریشه های آیین زرتشت، اصول بنیادی و رد پای رشد و تحول آن تا به امروز پرداخته است .
هانری بشو در نوشتههایش هم روانکاو است و هم نویسنده و در داستانهایی که نقل میکند این دو مقوله را درهم آمیخته است. چنانچه خودش میگوید: «در زندگی من روانکاوی بهشدت به نوشتههایم گره خورده است.» نوشتن و آنالیز کردن او را رها نمیکنند، «هریک از آنها راه را بر دیگری گشود و هردو در ادامه به تحول و تکامل رسیدند.» آثار این نویسندۀ مشهور القا شده از روانکاوی و اسطورهشناسی یونانی است. چیزی که برای او بیشتر اهمیت دارد زندگی درونی و کلماتی است که بین افراد رد و بدل میشود و یا نمیشود. بخش عظیمی از ساختاردرونی آثار او را گفتوگوی بین زندهها و مردهها و بازی قیافه و ظاهر تشکیل میدهد.
«جاده کمربندی» متشکل از چند روایت است. هر روایت جز راوی، شخصیت محوری دیگری هم دارد. روایت اول: استفان، روایت دوم: شادو و روایت سوم: پول. در هر سه روایت، شخصیتهای روبهرو میمیرند و راوی زنده میماند. هر سه نفر جوانمرگ میشوند و به قول راوی، همیشه جوان در خاطرهها میمانند. اولین چیزی که بعد از خواندن رمان از خود می پرسیم، ارتباط این سه روایت است. جوانی، زیبایی، عشق و مرگ به نظر میرسد نقاط مشترک این سه روایت باشند. ما مرگ را در مردن دیگران حس میکنیم. تلاشمان در از یاد بردن مرگ با مرگ دیگران است که شکست میخورد. جز این راوی عاشق این سه نفر هم هست؛ عاشقیای نامتعارف. به استفان همچون کسی که حامی اوست، به شادو برای سیطرهجویی و تسلطش بر آدمها و به پول برای زیباییاش عشق میورزد. بوشو توانسته با روایتگری فکرشده و منظمش، ما را با خود همراه کند. حتی فلسفهورزیهای گاه و بیگاه راوی هم، ساختار داستانی رمان را بر هم نزده است. هر سه روایت با هم آغاز و با هم پایان مییابند. اگرچه میزان پرداختن به آنها یکی نیست. در مجموع، با رمانی روبهرو هستیم که سعی کرده به همۀ زوایای روح انسان سرکشی کند. عشق و نفرت، مرگ و زندگی، توانایی و ناتوانی، ظلم و عدالت. رمان سرشار از این تقابلهاست. تقابلهایی که زندگی انسان بدون آنها دوام نمیآورد.
بانو با سگ ملوس (به روسی: Дама с собачкой، تلفظ: داما سْ سُباچُکُی) یا بانویی با سگ کوچولویش داستان کوتاهی است از آنتوان چخوف که در سال ۱۸۸۹ نوشته است. این داستان بارها به فارسی ترجمه شده است.
مشتمل بر مجموعة داستانهاي کوتاه روسي ـ قرن ۱۹ م ـ اثر «آنتوان چخوف»، (1860ـ1904م) با موضوعات مختلف است. عنوان داستانها «چاق و لاغر»، «ماسک»، «وانکا»، «شوخي»، «سبکسر»، «جان دلم»، «بانو با سگ ملوس»، «سرگذشت ملالانگيز» و… است. در خلاصة داستان «بانو با سگ ملوس» آمده است: «دميتري دميتريچ گوروف» در آستانة چهل سالگي، و اهل مسکو است، در رشتة زبانشناسي تحصيل کرده و در خدمت بانک است. او براي استراحت به «يالتا» آمده است. گوروف همسري مبتکر و از خود راضي دارد. او ازدواجي اجباري را پذيرفته و اينک در همسر خود ظرافت و زنانگي نميبيند. با وجود فرزند، گوروف بناي بيوفايي را آغاز کرده و به وي خيانت ميکند. تا انيکه «آنا سرگه يونا» بانوي ملقب به «بانو وسگ ملوس» به يالتا ميآيد. او اهل پترزبورگ است و شوهر کرده است. اين دو خيلي ساده، با هم صميمي ميشوند. با گذر زمان آنها ترک پنهان کاري ديدارهاي مخفيانه را با تصميمي قاطعانه آغاز ميکنند.
گودرزی طائمه، علیاکبر، شاعری است است با پیشینۀ سه دهه سرودن و در خویش نشستن بیهیچ گلایهای از روزگار. او هم به ژرفای جان شاعر است و هم حنجرهای دارد که «هر نبشته برخواند آن را به شعر بدل کند.» و این هرگز گفتهای از سر اغراق نیست و آنان که کارنامۀ ادبی و هنری او را میشناسد، گواهیاند بر این مدّعا. سرودههای شاعر، روایتیاند از رابطۀ عشق و جهانیان و حرکت بین اشیا و واژگان شریفی که از درون جان او برآمدهاند، از این روی گودرزی از نخستین سرودههایش در سی سال پیش تا امروز که دیگر همۀ رمز و راز هستی را دیده وآزموده و به هر بهانهای آن را در نوشتههایش ثبت کرده، صادقانه با مخاطبان اشعارش دیالوگ برقرار کرده است و این بدان معنی است که شاعر در دوران سرایش خود تنها به جوهر شعر اندیشیده است. اندر میان خیل کسانی که به خویش تهمت شاعری بستهاند و تنها به مدد محفلبازیها و روابطی که دیگر سخن گفتن از آن جان فرساید میخواهند دم از شعر زنند، علیاکبر گودرزی یک شاعر ذاتی و غریزی است و سرودههایش شأن و شخصیت ویژۀ خود را دارد و صاحب شناسنامهای است که کلام او را از دیگران بازمیشناسد
مداد کودکیم کوچک بود
تا نیمهی انار میآمد و میشکست
فردا با چشمانی تلخ روبرو میشدم
انار نیمهکاره، اگر ترش هم باشد
دلم نمیسوخت انار هم نمیخواستم
امروز که رهایی را مینویسم و
مدادم میشکند دلم میسوزد
حالا دیگر این همه انار در باغ و
من که دیگر دانهای را نمیخواهم
دلم در بند است
فئودور داستایوسکی
ترجمه جلال آل احمد
چشم و چراغ 47
رمان دربرگیرنده مناسبات و روابطی است که تمامی انسانها در زندگی روزمره با آن مواجه هستند و مشغلهٔ شخصیتهای داستان نیز از نوع مشغلههای ذهنی تمامی انسانها است. دغدغههایی همچون عشق، ثروت، شهرت و… بدین ترتیب ما با یک روایت کاملاً رئال مواجه هستیم. زندگی در نظر داستایوفسکی همچون یک بازی قمار است که انسان در آن هست تا فقط انتخاب کنی و گردانه را بچرخانی، و اینکه «این انتخاب آیا موفقیت و پیروزی دربردارد یا خیر؟» چیزی فرای دستان قدرت بشریت است. نکته جالب و ظریفی که در قمارباز داستایوفسکی به چشم میخورد همزمانی اتفاقات و رویدادهای غافلگیر کننده داستان با خارج شدن از قمارخانه است. یعنی تمام اتفاقات که داستان را میبافند زمانی رخ میدهد که یکی از شخصیتها ی داستان از بازی قمار فارغ شده و در حال بازگشت از قمار خانه به مسافرخانه هستند. بطوریکه گویی آنان به هنگام وارد شدن به قمارخانه گردونهٔ زندگی را به حرکت در میآورند و هر بار بر روی عددی – شرایطی- خاص نشانهٔ گردونه میایستد و چگونگی ادامه زندگی شان را رقم میزند.
«قمارباز» یکی از آثار درخور و ممتاز داستایوفسکی است که در سن ۴۵ سالگی وی، تنها در مدت ۲۶ روزنگاشته شده است. داستان رمان ماجرای خانوادهای روس است که بر اثر تحولات و بیلیاقتیها ثروت انبوه خود را از دست داده و مجبور به مهاجرت به کشور دیگری شدهاند. راوی داستان که معلم فرزندان این خانواده است داستان را در حالی روایت میکند که یا از قمارخانه برگشته است و یا در راه قمارخانه است. وی که به شانس خودش در قمار اعتقاد راسخ دارد مدام در اندیشه قمار است و آن را تنها راه محقق شدن خواستههایش میداند.
… كودتا نعل بالنعل طبق خبرى كه ما داده بوديم انجام مىشد ولى به سبب همان افشاگرىها عقيم مىماند، اطرافيان مصدق، اين نارسيسهاى ايرانى كه عاشق آئينه بودند براى ديدن تصويرهاى خود، چنين گمان مىكردند كه آنها عامل اين پيروزى مصدق بودهاند و مقابل آئينه بيشتر باد به گلو مىانداختند. ولى شكست شاه در كودتاى 25 مرداد كه منجر به فرارش از ايران گرديد، حتى از شكست 30ام تيرماه 31 بزرگتر و مفتضحانهتر بود. جز اينكه مصدق اين زمان مطلقآ نقش تاريخى خود را از ياد برد و مانند هملت كه در لحظه كشتن قاتل پدر خود دچار ترديد شد، شمشيرش را غلاف كرد و ملت را از يك فرصت بزرگ محروم ساخت. مردى كه تا آن لحظه بىپروا آمده بود اينك مانند كودكى كه از سايه خود بر ديوار اطاق دچار ترس شده عقب نشست. عوض مراجعه به آراء عمومى مردم جهت جمهورى، دنبال فكر شوراى نيابت سلطنت رفت و با اين عملش مثل گاو نه من شيرى كه ظرف شير را بعد از آنكه لب به لب پر شد با لگد برمىگرداند، تاريخ ايران را به باد داد.
مرکز پخش: پخش گسترش
آدرس سایت : www.gbook.ir
تلفن: 91006010