عشق

عشق هرگز نمی‌میرد

امیلی جین برونته ( درگذشت ۱۸۴۸ ،19 دسامبر در هاورث یورکشر) داستان‌نویس و  شاعر نگلیسی است. رمان بلندی‌های بادگیر او اثر بسیار معروفی است.    به نظر بعضی از منتقدان ادبی شخصیت کتی بسیار شبیه خود امیلی و شاید هیت کلیف نماینده ی آن دسته از مردانی باشد که امیلی قادر به دوست داشتن آن ها بود. کتاب بلندی‌های بادگیر (یا عشق هرگز نمی‌میرد) شهرتی جهانی یافته‌. وادِرینگ هایتس در این داستان نام عمارت خانوادگی ارنشاو است و به معنی خانه ای است که روی تپه و در معرض باد ساخته شده.    این  کتاب در سال ۱۸۴۷ منتشر شد....

ادامه خواندن ←

صلیب بدون عشق

هاینریش بل
ترجمه از متن آلمانی: سارنگ ملکوتی

صلیبی بر فراز آلمان در حال طلوع کردن است. صلیبی که هاینریش بل (1985-1917) از آن به نفرت یاد می کند و آن را مسبب فقز و بدبختی مردم آلمان می داند… صلیب شکسته . . . استقرار حکومت فاشیستی در آلمان و اعلان جنگ به اروپا باعث به وجود آمدن دو دیدگاه متضاد در دو برادر (هانس و کریستوف) می شود. انتقال آن ها به جبهه های شرق و غرب، جدایی و سرنوشت تلخی را رقم می زند.

بل در مقام نویسنده ای ضد جنگ، سرشت اهریمنی رایش و زشتی های جنگ را در یک داستان عاشقانه به تصویر می کشد و این شیوه ای است که کتاب را تبدیل به شاهکاری منحصر به فرد کرده است.

ادامه خواندن ←

از من تا عشق

از من تا عشق

گفتگوها: شبنم سمیعیان

عکاس: الهام یاراحمد

انتشارات نگاه

 

” هنرمندان، ناگفته هایی بسیار دارند.

برای شنیدن آنچه حرف های دل است، باید در حضورشان نشست

و سراپا شوقِ کشف و شور شنیدن شد.

«از من تا عشق» دریچه ای است روشن به دنیای درون هنرمندانی گرانمایه…

ایشانی که خلوت دلخواستۀ دنیایشان را در صمیمیت و دوستی با ما شریک شدند . . .”

ادامه خواندن ←

برخیز عشق من برخیز

هاینریش بل
ترجمه پرویز همتیان

آثارهاینریش بل (۱۹۸۵ – ۱۹۱۷)، روایتی است از جنگ و تأثیر مخرب آن بر عشق، غرور و اخلاق. بل از ملالت‌ها، پلیدی‌ها و بی معنی بودن جنگ سخن می‌گوید. اما برخيز عشق من روزگار مردمانی است که در ویرانه‌های حاصل از جنگ به دنبال نشانه‌ای برای باور مجدد به زندگی هستند. انزجار از جنگ و همذات پنداری با مصیبت‌های آلمانِ خاکسترنشین، جایگاه بل را به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ این کشور تثبیت نموده است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: … چند هفته آخر مرتب تلاش می‌کردم از مردمی که از من می‌پرسیدند برای امرار معاش چه میکنم، بپرهیزم. اگر واقعاً ناچار می‌شدم اسمی برای حرفه‌ام بگذارم، مجبور بودم واژه‌ای را بر زبان بیاورم که آنان را سراسیمه می‌کرد. از این رو ترجیح می‌دهم از روشی نظری برای ثبت اعترافاتم بر کاغذ استفاده کنم.

ادامه خواندن ←

حالات آزاد عشق

گؤنول و امراه شاهان

ترجمه علیرضا سیف الدینی

خانواده شاهان یک زن و شوهر اهل ترکیه اند. آنها داستان زندگی عاشقانه خود را روایت می کنند. کتابی ساده اما پر از نکات شگفت آور که توجه به آنها می تواند باعث تحکیم پیوند زناشویی شود. دستورالعمل هایی که این دو می دهند، ساده، کاربردی و قابل اجرا هستند. پس اثر، گرچه روایتی داستان گونه دارد، اما متنی تربیتی و اخلاقی ست. کتاب در ترکیه جزو پرفروش ترین کتاب های سال 2017 بوده که حالا ترجمه فارسی آن تقدیم دوستداران ادبیات کشور همسایه می شود.

فصل 19

اگر بپرسید زندگی مشترک از نظر زن چطور باید باشد یا راز خوشبختی یک زن چیست، می‌گویم:

1.مرد یا زن فرق نمی‌کند، باید بدانند که هرکدام‌شان یک شخصیت منحصربه‌فرد دارند و باید او را به‌خاطر این‌که «او»ست دوست داشته باشند و بی‌آن‌که به افکار و احساسات و شخصیت‌شان مداخله بکنند به او «احترام» بگذارند.

  1. همان‌طور که تو انتظار داری و دلت می‌خواهد دوست داشته بشوی، فراموش نکن که همسرت هم انتظار دارد دوست داشته بشود و می‌خواهد این را احساس کند. عشق و محبت خودت را با صراحت، بدون امتناع و بدون این‌که فکر کنی لوس می‌شود ابراز کن تا او هم از دوست‌ها، برادرها و خواهرها، رفقا یا حیوانی که آن را پرورش می‌دهد طلب «عشق» نکند. از عشق شما تغذیه کند.

3.بی‌آن‌که سعی کنی همه‌چیز را با سود و ذوق و افکار شخصی‌ات هماهنگ کنی، از چشم همسرت نگاه کن و به‌اندازه‌ای که بتوانی از چشم او ببینی «امپاتی»(درک متقابل) ایجاد کن!

  1. همیشه حرف‌های عاقد را به خاطر بیاور، چه گفته بود؟ با جملۀ «در بیماری و سلامت، در حضور و عدم حضور» شروع کرده بود، مگر نه؟ چون شریک زندگی یعنی «همه‌چیز». موقع بیماری هم می‌توانی دستش را بگیری، شاید او بهترین دارو باشد. همان‌قدر که در حضور وجود خواهد داشت در عدم حضور هم وجود خواهد داشت، به‌جای این‌که این را به مشکل بدل کنی کنار او بنشین و دنبال راه حل بگرد. نگران نباش، اگر دو روز نان خشک بخوری نمی‌میری!
  2. زن و شوهر ابداً رقیب هم نیستند، برای همین، طوری که انگار همیشه آمادۀ دعوا هستید برای هم گارد نگیرید، «تیم» باشید تا کسی شما را شکست ندهد!
  3. بدانید که مشاجره هم آداب و اصولی دارد. بدانید که با داد و فریاد متقابل نمی‌توان به جایی رسید، هیچ‌چیز درک نخواهد شد و حتی به‌درستی درک نخواهد شد. لااقل یک طرف می‌تواند سکوت کند، کسی که فریاد می‌زند هرطور شده آرام می‌شود، آن‌وقت امکان این وجود دارد که در سطحی برابر گفت‌و‌گو کرد.
  4. به‌جای این‌که تصمیم‌های خودسرانه بگیری اگر لااقل نظر او را بپرسی چیزی از دست نمی‌دهی. شاید او از زاویه‌ای که تو نمی‌بینی می‌بیند و از این طریق تصمیم نادرست نمی‌گیری.
  5. بپذیر که کسب اجازه به‌معنای زن‌ذلیلی یا کسر شأن نیست، چون تو در بین این مسئولیت‌ها حق نداری همسرت را آزرده‌خاطر کنی. اگر یک دلیل قابل قبول داری و آن را آرام و قشنگ توضیح بدهی، مطمئن هستم که تو را «درک» خواهد کرد.
  6. هر اتفاقی هم که بیفتد(به‌جز خیانت و ضرب و شتم)جای خواب‌تان را از هم جدا نکنید، بعد می‌بینید خوابیدن جدا از هم به عادت بدل شده و حتی جذاب‌تر هم شده!
  7. تعریف و تمجید کنی زبانت قطع نمی‌شود، نگران نباش. گهگاه می‌توانی غرورش را نوازش کنی و بگویی چقدر زیبا/برازنده است. اگر واقعاً دوست داشته باشی در همه حالتش برایت زیباترین آدم دنیاست.
  8. موقع مشاجره ابداً فحش ندهید، زخم زبان خوب نمی‌شود. اگر نمی‌توانی به خودت مسلط باشی به بالکن برو، وقتی آرام شدی بیا!
  9. در کنار دیگران (هر آدمی باشد) اصلاً و ابداً از همسرت عیب‌جویی نکن، حتی از او تعریف کن. چون همسرت انتخاب توست، این را فراموش نکن!
  10. همسرت را تحقیر نکن، نگو: «نمی‌توانی انجام بدهی، تو نمی‌توانی.» هر انسانی استعداد انجام هر کاری را ندارد! یا به‌خوبی یاد بده یا خودت انجام بده.
  11. «صداقت» اساسی‌ترین سنگ بناست.
  12. مسئولیت‌های هردو طرف جداست، هرچقدر هم زندگی مشترک باشد بعضی از وظایف جداست، این‌ها را هم به‌جای زور باید با علاقه انجام داد.
  13. اگر نه همیشه گهگاه یک دسته‌گل برایش ببر. نگران نباش ورشکست نمی‌شوی اما دل همسرت را به‌دست می‌آوری.
  14. فداکاری خواهی کرد اما آن فداکاری‌ها را به‌زشتی به رخ او نخواهی کشید. مخصوصاً اجازه نخواهی داد که کسی او را تحقیر کند. چون بزرگ‌ترین دیوار او تو هستی، اگر تو از او حمایت نکنی هر سنگی ممکن است به او برخورد کند و بیش‌ از تصورت او را زخمی نماید.
  15. به خودت زحمت بده و از او به‌عنوان انسان بپرس روزش را چطور گذرانده است.
  16. بی‌زحمت آن باسن‌ات را بلند کن و شوهرجانت را از در راهی‌اش کن، وقتی هم که به خانه می‌آید زبانت را به‌کار بینداز و بگو: «خوش آمدی عزیزم.»
  17. غرور بی‌جا مغز آن خوشبختی را متلاشی می‌کند!

ماده‌های زیادی را می‌توانم بشمارم اما مطمئنم حتی با این‌ها هم مسائل زیادی را می‌شود حل کرد. موارد باقی‌مانده را شما پر کنید. یالّا ما رفتیم، شما هم سعی کنید خوشبخت باشید. چون سزاوارش هستید!

 

ادامه خواندن ←

روز شمار یک عشق

 

افشین یداللهی

کتاب روزشمار یک عشق مشترکاً تـوسط دکتر الهه کسمایی و عزیزمراد اصلانیان به زبان روسی و سیریلیک ترجمه شده و شهریور 1394 همزمان با چاپ کتاب در ایران، در نمایشگاه بین‌المللی کتاب مسکو و نمایشگاه بین‌المللی کتاب تاجیکستان، شهر دوشنبه رونمایی شده است.این اثر، همچنین به زبان‌های انگلیسی و فرانسه در حال ترجمه می‌باشد.

سپاس فراوان از جناب آقای رضا عزیزی که پیش و بیش از من – و بی‌آنکه بدانم – بسیاری از سروده‌هایم را گردآوری کرده بودند و پس از مطلع نمودن من، با جدیت و دقت بسیار، تمام مراحل گردآوری نهایی، تایپ و نظم‌دهی اشعار را به انجام رساندند. بی‌شک بدون حضور و پیگیری ایشان، انتشار مجموعه‌های فعلی امکان‌پذیرنمی‌شد

ادامه خواندن ←

افسانه عشق

رضا کیانی

گزیده عاشقانه‌های امروز تاجیکستان

مجموعه «افسانه عشق»به گزینی از عاشقانه های امروز کشور تاجیکستان است که دکتر رضا کیانی با عرق ریزی روح برای دستیابی به بهترین های شعر امروز تاجیکی انجام داده اند.

این مجموعه، نوعی آنتولوژی زیباشناختی از ادبیات معاصر تاجیکستان است. نگاه این گزینه از آغاز بر شاعرانگی آثار بوده تا در مسیر شکل گیری کتاب ، خواننده هنگام خوانش به زوایای ظریف هنر شاعران تاجیک رسوخ کند.نهایت آن که این سیر و سفر شاعرانه در مقصود خویش موفق بوده است.

ادامه خواندن ←

لينمارا عشق و آرزو

كاترين گاسكين
ترجمه ابراهيم يونسى

ابراهیم یونسی،نویسنده و مترجم و مورخ و نخستین استاندار کردستان در بعد از انقلاب سال 1305 در شهر بانه متولد شد. یونسی از اعضای گروهی بود که در سال 1333 بعد از دولت دکتر مصدق به عنوان افسر نظامی دستگیر و پس از کش و قوس‌های فراوان، هشت سال از عمرش را در زندان رژیم پهلوی سپری کرد.

وی پس از چنین سال تحمل سختی و زندان با واسطه دوستش، دکتر روح الله عباسی، در مدرسه عالی اقتصاد اسم نویسی کرد و از همان مدرسه لیسانس اقتصاد را اخذ و دکترای همین رشته را هم در سال 1356 از دانشگاه سوربن فرانسه دریافت کرد. او ترجمه و کار داستان‌نویسی را از همان روز‌هایی که در زندان بود، آغاز کرد.و پس از آزاد‌ی‌اش در سال 1341 «هنر داستان‌نویسی» را که در این ایام تالیف کرده بود، منتشر کرد.

گفتنی است کتاب «لینمارا عشق و آرزو» را انتشارات نگاه چاپ کرده و به بازار کتاب فرستاده است.

کاترین گاسکین نویسنده رمان‌های عاشقانه، ایرلندی-استرالیایی بود. در 1929 به دنیا آمد و وقتی سه ماهه بود، خانواده‌اش به سیدنی استرالیا مهاجرت کردند . نخستین رمانش ، این بهشت دیگری است ، در پانزده سالگی نوشت و دو سال پس از آن منتشر شد. وقتی دومین رمانش ، برای هم سال، را منتشر کرد به لندن رفت. این جابجایی، برای او موفقیت‌های بیشتری را همراه داشت. سه‌گانه پرفروشش را نوشت و پس از آن با انتشار اثر دیگری به جمع نویسندگان با مخاطب میلیونی وارد شد. بر پایه مشهورترین اثرش در استرالیا سریالی تلویزیونی ساخته شد. در پی این موفقیت‌ها، برای ده سال به منهتن نیویورک رفت و پس از آن به ایرلند و سپس به سیدنی بازگشت و در نهایت به علت سرطان تخمدان در سن هشتاد سالگی درگذشت.« لینمارا عشق و آرزو» ماجرای عشق و شور است نیکول که با مادر مهاجر روسش در آمریکا زندگی می‌کند و در مدرسه‌ای‌ مذهبی درس می خواند در آستانه‌ی شانزده سالگی پی به راز زندگی مادرش و به دنبال آن زندگی خودش می‌برد که تمام جهانش را دگرگون می‌کند. نیکول که تنها بازمانده یک خانواده ثروتمند انگلیسی است به وسیله وکیل خانواده از ثروت بسیار زیادش مطلع می‌شود، اما شرط به‌دست آوردن این ثروت جدایی نیکول از مادرش آنا است . آنا نیکول را رها می‌کند، و نیکول به انگلستان می رود و به جمع اشرافی انگلستان جایی که روزگاری مادرش هم در آنجا داستانی عاشقانه داشت وارد می‌شود و ماجراهایی جذاب و عاشقانه و خواندی شکل می‌گیرد.

ادامه خواندن ←

کلمات ساده عشق عاشقانه های برتر جهان

ياروس لاو سايفرت

فریده حسن زاده (مصطفوی)

كسى كه لويى آراگون او را بزرگترين شاعر دنيا مى‌دانست، يعنى يانيس ريتسوس، با اشاره به اشعار ياروسلاو سايفرت نوشت :

و ببين برادرِ من، سرانجام ما آموختيم كه با يكديگر سخن بگوييم

آرام آرام ــ و به‌سادگى.

سايفرت، شعر را تافته‌ى جدا از بافته نمى‌داند. مى‌گويد :

شعر، از روزِ ازل با ماست

همچون عشق

همچون گرسنگى، طاعون و جنگ.

كلماتِ اشعارِ سايفرت اگرچه نهايتِ ظرافت و لطافتِ طبع او را به نمايش مى‌گذارند اما خيال دور شدن از زمينِ زير پاى او و گم شدن در ابرهاى آسمان را ندارند. مثلا در شعرِ سرِ مريمِ باكره، سايفرت پس از توصيفِ حسِّ هجومِ پاييز با آوردنِ الفاظ شاعرانه‌اى همچون: ابريشمِ حضور، حسِّ خفيفِ اندوه يا حتى قطره‌هاى كوچكِ خون، تأكيد مى‌كند : «اين زمانى‌ست كه زخم‌هاى آدمى دردناك‌تر است.» و مصراع‌هاى بعدى را با خيالِ راحت مى‌آورد: «به عيادتِ ولادمير هولان رفتم. بيمار بود. او نزديك لوسانتين سميزى مى‌زيست، درست بالاى رودخانه.» و هيچ اعتنايى ندارد به حيرتِ خواننده‌ى خو گرفته به ابهام و ايهام و كلى‌گويى در شعر كه بى‌اختيار از خود مى‌پرسد: مرا با آدرسِ ولادمير هولان چه‌كار!؟
سايفرت براى همه‌ى جزئيات اهميت قائل است و هيچ چيز را از قلم نمى‌اندازد؛ انگار نه انگار اساتيد و اهل فن، شعر را نيازمند ايجاز و اختصار و رمز و راز دانسته‌اند. در شعرِ «شاعر بودن» به‌عمد، حرّافى مى‌كند: «در كتاب درسىِ كهنه‌اى، چاپِ بنگاهِ انتشاراتى امپريال، به سال مرگ ورشليسكى، فصل شعر و شاعرى را گشودم و سطورى چند خواندم…»

سايفرت خود اعتراف مى‌كند :

گاه اشعار من، به گونه‌اى شرم‌آور

ساده بوده‌اند.

اما ريتسوس براى آن‌ها كه «مى‌توانند لبخند بزنند و بگويند: ما مى‌توانيم در هر ساعت براى شما يكصد شعر از اين دست بسازيم»، جوابِ خاضعانه‌اى دارد :

و اين درست همان چيزى‌ست كه ما مى‌خواهيم

چرا كه ما برادرِ من، براى جدا كردنِ خود از مردم آواز نمى‌خوانيم،

ما مى‌خوانيم تا كه مردم را با هم متّحد كنيم

ما به سخن گفتنِ آرام، در زندان‌ها خو كرده‌ايم، در جلسات،

در اقدامِ مشتركِ مخفى در دورانِ اِشغال،

ما به‌حرف‌هاى‌كوچك‌وصريح‌برفراز ترس‌و بر فراز رنج‌خو كرده‌ايم.

در سال 1984، سايفرت، پاداشِ جستنِ كلماتِ ساده و زيبا را كه به قولِ خودِ او «بسى برتر از جنايت و قساوت» است، با پذيرفتنِ جايزه‌ى نوبل، گرفت. اشعار او به بسيارى از زبان‌ها ترجمه شدند و سايفرت خود در ترجمه‌ى اشعارش به انگليسى با مترجم انگليسى زبان همكارى داشت. دوزبانه بودن متنى كه پيش رو داريد به همين سبب است.

 اشعارى كه از ريتسوس در اين‌متن آمده، از شعرِ «ديگِ دودزده» ترجمه‌ى فريدونفرياد است.

ادامه خواندن ←

از عشق و شیاطین دیگر- چشم و چراغ 104

گابريل خوزه گارسيا ماركز
جاهد جهانشاهی

گابریل خوزه گارسیا مارکِز (به اسپانیایی: Gabriel José García Márquez) (زادهٔ ۶ مارس ۱۹۲۷ در در دهکدهٔ آرکاتاکا* درمنطقهٔ سانتامارا* در کلمبیا) رمان‌نویس، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برایحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کند.

سییروا ماریا” دختری است که با بی توجهی والدینش مواجه شده و در کنار خدمتکاران با آداب رسوم آفریقایی بزرگ می شود تا جایی که زبان آنها را هم یاد می گیرد. روزی به همراه یکی از خدمتکاران در بازار بود که سگ هاری او را گاز می گیرد. این خبر به گوش اسقف منطقه می رسد و او مدعی می شود که روح این دختر در تسخیر شیطان قرار گرفته است. بنابراین از پدرش می خواهد که دختر را به صومعه تحویل دهد تا از او جن گیری کنند… در این بین پدر روحانی کایتانو دلاورا عاشق ماریا شده است و در فکر نجات جان اوست.

مارکز واقع گرایی است که در نوشته هایش نه با خود ونه دیگری تعارف ندارد. عریان و بی پیرایه می نویسد.توصیفات بی نظیر و تصویر پردازی بی نقصش به عمق داستان میکشاندت و با شخصیت های داستان عجین می کندت به گونه ای که تا پسین  انتها درگیر می مانی. مارکز کلمبییایی هوشمند است و توانمندانه مجذوب نگاهت می دارد.”از عشق تا شیاطین دیگر” او ارزش خواندن چند باره را دارد.واین دیگر ویژگی آثار اوست. معدود نویسندگانی هستند که مردم سرزمینشان چنان شیفته  باشند که مصرانه خواهان کاندیداتوری شان برای ریاست جمهوری باشند.و مارکز از جمله این نویسندگان است.

ادامه خواندن ←