همچنان مثل گلوله ای سرگردان در خیابانها جولان میدهم. و بیروت به هنگام غروب، یک کولی است که با آواز پر هیاهوی افسارگسیخته ای به جنگ ملال میرود، و من چشمۀ کوچکی در این دریای هیاهو هستم که حس میکنم با عابران هم آواز میشوم، با موج گذرایشان می آمیزم، در صدای بوق ماشینهایی که به سرعت عبور میکنند منفجر میشوم، با فریادی که گلویم را پاره کرده و سکوت را میدرد…
اگر گناهان شما مثل ارغوان سرخ باشد مانند برف سفید خواهد شد و اگر مثل قرمز سرخ باشد مانند پشم خواهد شد.
(کتاب اشعيا،۱:۱۸)
نطفه این کتاب با مرگ بسته شد؛ مرگ مرغ مگس خواری در جیب مردی که جنازه اش را حوالی مرز آمریکا و مکزیک پیدا کردند. مرغ مگس خوار در میان بومیان این منطقه، نماد سفر به خیری و پیام آور میان دنیای زندگان و مردگان است. گفتم شاید مرد، که احتمالا از مهاجران بوده، پرنده را برای به سلامت گذشتن از مرز با خود برداشته. تصویر جنازه بی هویتی در میان بیابان که مرغ مگس خواری در جیبش مرده بسیار تکان دهنده بود و درست مثل گشودن شیر آبی، داستان در ذهنم فوران کرد. گناهی به سرخی ارغوان دنیای بی پناهان، تیپاخوردگان، بی خانمانان، مطرودان، بی هویتها و کسانی است که در گوشه خیابان جان می دهند.
از دیندار متعصب تا روشنفکر مترقی به ابوحامد محمد غزالی حمله می کنند و بی آنکه منصفانه به او فرصتی برای دفاع از خود با نظراتش بدهند، او را یک طرفه به محاکمه می کشند و اغلب محکوم می کنند. اگر زندگانی پرتلاطمش را بدانیم، به او فرصتی داده ایم تا شاید از خطاهایش دفاع کند و جفایی که بر او رفته کم شود. غزالی در کتاب بازگشت از گمراهی خود صادقانه به بسیاری از خطاهایش اعتراف می کند. او در اوج کشورگشایی های جلال الدین ملکشاه، سیاست ورزی های مسموم خواجه نظام، هوس رانیهای ترکان خاتون همسر پادشاه، مجادلات فکری معلمش عمر خیام، ترس و ارعاب حسن صباح و زندگی آرام و بی آلایش صوفیانه برادرش شیخ احمد در اوج اشتهار و اعتبار و اقتدار تصمیمی در زندگی می گیرد که دانستن آن نظر رایج ما را درباره غزالی عوض می کند. این کتاب داستان تطور روحی و فکری غزالی در بستر تلاطم های فاجعه آمیز و دهشتناک اطراف اوست؛ روایتی شیرین از ماجراهای تلخ و ترسناک که غزالی را در میان گرفت و بلعید.
میخکوب سر جایم ایستادم، گوشهایم در باد. شیهه به یک شیههی معمولی شباهت نداشت. صدایی بود نرم، دلنشین، به طرز عجیبی زنانه، کمی مانند یکی از این نالههای دوردست جنگلهای بروتاین زیر باران تند بهاری؛ صدایی شفاف و به زحمت شنیدنی که گویا شما را به اسم صدا میزند… سرم را برگرداندم، هیچکس پشت سرم نبود.
در یکی از روزهای اوایل تابستان ۱۳۸۲ با علی اشرف درویشیان در نشر چشمه وعده دیدار داشتم. آن روز قرار بود درویشیان مرا به یکی دیگر از یاران مصطفی شعاعیان معرفی کند. به اتفاق قدم زنان راهی ساختمانی شدیم که در کوچه ای منشعب از خیابان فلسطین واقع شده بود. وقتی برای اولین بار با پرویز مختاری در دفتر کارش روبرو شدم سیمای مردی را دیدم که با موی سفید و سبیل معروفش همانند عارفی جلوه می نمود. این را در همان دیدار نخست به او گفتم، خندید و خاطره های از گذر عمرش تعریف کرد که بی ارتباط با تصور من نبود. در ادامه آشنایی با گذشته اش فراز و نشیب های زندگیش را تلفيق غریبی از مبارزه سیاسی، احساس مسئولیت در روابط اجتماعی و تلاش برای پیشرفت در زندگی شخصی یافتم، نمونه ای قابل توجه در میان سرنوشت هم نسلانش که کنش سیاسی هیچ گاه او را از احساس مسئولیت در محیط کار و خانواده باز نداشت.
یکهوغیبش زده بود. شاید هم مدتها بود این اتفاق افتاده بود، و این من بودم که یکهو دلم برایش تنگ شده بود. درست از همان روزی که باران می آمد. به هر کسی توی پاریس می شناختم زنگ زدم وسراغ جاوید را گرفتم . اما همه شان می گفتند نمی دانند جاوید کجاست . مثل اینکه برفی باشد که با آمدن بهار آب شده است. یعنی حالا کجاست ! میان زباله ها ؟ توی تونل های نمور مترو، کنار خیابان !
باید دنبال عکسش بگردم .کاش از راه دور می توانستم عکسش را بدهم روزنامه ها چاپ کنند و بالایش بنویسند
رنج و سرمستی شرح زندگی میکل آنژ، هنرمند و متفکر ایتالیایی اواخر قرن پانزده و اواسط قرن شانزده است که ایروینگ استون در سال ۱۹۶۱ به رشته تحریر درآورده است. استون مصائب، بیمها و امیدهای زندگی شخصی این هنرمند جهانی را با مصائب خلق آثارش پیوند داده است. رمان حاضر گرچه بر اساس وقایع تاریخی مندرج در زندگی میکلانژ نوشته شده، از خیال و تخیل نویسنده نیز به دور نیست. رمان پیش رو، علاوه بر این، خواننده را به ایتالیای دوره رونسانس می برد و از این لحاظ بسیار سودمند خواهد افتاد.
آلپر جانی گز در رمان گل جهنمی از زبان کودکی که مانند کودکان دیگر بزرگ نمیشود و رشد نمی کند نوری بر پیکره زندگی رازآلود می تاباند تا در میان سایه ها به جست وجوی معنای زندگی برآید. راوی داستان، در پی سرنخهایی از زندگی پیرامون خود، رازهایی از خاکستر و ویرانه های زندگی کشف می کند که در پس ملغمه ای از عشق و نفرت و مرگ مدفون شده اند.
واژه ها، سکوتها، آهنگ ها، پشیمانیها، سوگندها، خیانت ها، خندهها، اشکها، شادیها، ناامیدیها و چهره ها، بیش از هر چیز چهره ها. شما میدانید از چه سخن می گویم. عشق ها خاکستر میشوند، پدرها می میرند و قصه ها به پایان می رسند. کسی باید باشد تا ویرانه ها را از نو بسازد، برای همین است که همه بچه ها رشد می کنند و بزرگ می شوند، جز یکی؛ کسی که سایه اش را از دست میدهد، خود به سایه تبدیل می شود.
مجموعهي حاضر که حاصل قریب 10 سال جستجو و تحقیق دربارهي عارف است انتخابیست از مقالات، گفتارها و گفتوگوهایی که دربارهي زندگی و سرودههاي طی 80 سال گذشته در کتابها و نشریات مختلف از دوران « یگانه شاعر ملّی ایران » حیات عارف تاکنون منتشر شده است و پارهاي دیگر براي نخستین بار است که در این یادنامه به طبع سپرده میشود. این گفتارها شامل بررسی زندگی، شعر و تصنیفهاي عارف، جایگاه عارف در شعر و ادب عصر مشروطه، مناسبات عارف با معاصران و دوستیها و دشمنیهاي متقابل و از جمله عیان شدن آنچه به خاصمهي او و ایرج میرزا کشید، خاطراتی از مشاهیر که با او دوستی، مکاتبه یا حشر و نشر داشتهاند، سرنوشت چاپ آثار عارف در دوران حیات و پس از مرگ، سوگسرودههایی براي عارف و حتی تنها گفتار مکتوبی که از جیران خدمتکار با وفاي عارف برجاي مانده است.