عبداللّه موصلی گفته است: «روزی حَجّاج ثقفی در عزای ازدسترفتن دوست عزیزی نشسته بود که گفت: کاشکی کسی با چند بیتی به تسلای دل ما برخیزد. فرستادۀ عبدالملک مروان _ از شام _ نزد حجّاج نشسته بود. گفت: حضرت امیر! اجازه میدهید برای تسلایتان چیزی بگویم؟ گفت: بگو! گفت: هر کس روزی عزیزش را از دست خواهد داد یا به مرگ یا به بیماری یا به افتادن از بام. شاید هم با ویران شدن سقف بر سر او یا با افتادن در چاه یا هر راه دیگری که ما نمیدانیم. حجّاج گفت: مرا با مصیبتی بزرگتر از مصیبت خودم تسلا دادی!»
اسکیزوفرنی تصویر جهانی ترسناک را به ذهن میآورد پر از واقعیتهایی عجیب و معوج. اسکیزوفرنی اختلالی است که چهبسا بسیار ویرانگر هم باشد و آنقدر تاریخچۀ تیرهوتاری دارد که حتی اسمش تن آدمی را میلرزاند. اما در چند دهۀ گذشته خورشید امید پیش روی بیماران و خانوادۀ آنها طلوع کرده است؛ تحقیق دربارۀ اسکیزوفرنی رفتهرفته پرده از علل و منشأ آن برمیدارد. کتاب پیش رو نیز در زمرۀ مطالعاتی است که به کار خوانندۀ علاقمند خواهد آمد.
کتاب دریافتهای یو دن ازمکالمات کنفوسیوس دربارۀ اثر کلاسیک مکالمات[1] است. اگرچه مکالمات متنی ثقیل و سنگین دارد، یو دن، نویسندۀ کتاب، این اثر کلاسیک را به شیوهای ساده و زنده برای خواننده توصیف کرده است. او با آوردن داستانهای مختلف و منطبق با زندگی واقعی، تکتک جملات کنفوسیوس را قابلدرک میکند. جملاتی که قبل از خواندن این کتاب سخت و انعطافناپذیر مینمایند، با توضیحات و تفسیرهای یو دن به روشی انعطافپذیر و کاربردی در جنبههای مختلف زندگی تبدیل میشوند. در مقدمۀ کتاب، یو دن از خاطرات کودکی خود میگوید؛ خاطراتی که نشان از آمیختگی و اُنس او از کودکی با مکالمات دارد که دلیلی بر تواناییاش در تفسیر زیبای مکالمات است. نویسنده در هفت فصل با موضوعات مختلفی چون خودسازی و تهذیب نفس، راهورسم زندگی، سلوک اجتماعی و… به تفسیر جملات مکالمات نشسته است.
[1]. کتاب مکالمات مجموعهای از گفتههای کنفوسیوس است که چندی پس از مرگش، پیروانش جمعآوری کردند و درحالحاضر 20 فصل دارد.
از مدتها پيش ناشر در نظر داشت چاپ پاكيزه، دقيق و بىغلطى از كتاب مستطاب مثنوى معنوى مولانا جلالالدين رومى مطابق نسخه تصحيح شده استاد فقيد رينولد نيكلسن مستشرق نامدار انگليسى كه صحيحترين و اقدم نسخ مثنوى معنوى شناخته شده است، به اهل ادب و علاقهمندان عرضه كند و اينك خوشوقتيم كه اين آرزو جامه عمل پوشيده است. انگيزه ما در چاپ و نشر تازه اين اثر اولا استقبال كمنظير مردم و ثانيآ وجود نسخههاى غالبآ ناقص و پر از اغلاط چاپى اين كتاب عظيم بود كه به راستى يكى از گنجينههاى اصيل عرفان و ادب فارسى بلكه تمامى زبانهاى دنياست و اهل ادب بارها چاپ پاكيزهاى از آن را به ما تكليف مىنمودند. به عنوان مثال يكى از نسخههايى كه اتفاقآ توسط يكى از ناشران معتبر حروفچينى و بارها تجديد چاپ گرديده داراى اغلاط چاپى بىشمارى است كه فهرست كردن آنها مستلزم جزوه جداگانه است. اغلاط چاپى، فاصلهگذارى نابهجا، فقدان اعرابگذارى صحيح، غالبآ معانى را مخدوش ساخته است.
در ذهن من مهمترین مشخصهی منفردزاده، تفاوتِ اندیشه و بینش و پیشرو بودنِ او در آفرینش است. کارهای شناختهشدهاش در زمانِ خود پیشرو و تازه بوده و در گذر زمان، شاخص هنر زمان خود شدهاند. اما همهی اینها محصول دوران شناختهشدگیِ او از «قیصر» به بعد است؛ پس از آن که توانست پیگیر سلیقهی خود باشد، مدام از خود بگذرد، تجربه کند و خودش را در انتخابهایش بازتاب دهد. در این کتاب میشد خیلی زود از دوران کودکی و نوجوانی گذشت و به کارنامهی شاخص و پرجلوهی او از «قیصر» به بعد رسید و اینچنین او را نابغه و پراستعداد جلوه داد. اما از خود او یاد گرفتهام که کسی دانا به دنیا نمیآید. تلاش و تجربهها و کیفیت زندگیِ انسانهاست که به آنها هویت میدهد. توانمندی در آفرینش هنرمندانه، جدا از آنچه که «استعداد فردی» مینامیم، نیازمندِ تجربهورزی و گذر از سیاهمشقها و در معنا، «پرورش» است. گفتههای او هم میرساند که بیدار و هوشیار زندگی کرده؛ برای تجربه، خطر کرده؛ آرزوهایش را پرورانده و برایشان به پیش رفته است… *متن از مقدمۀ حسین عصاران بر کتاب «شناسنامهی اسفندیار منفردزاده»
ابله داستان شاهزاده میشکین، آخرین بازماندۀ خانوادهای اصیل و ثروتمند و البته ورشکست است. میشکین که به صرع مبتلاست، پس از گذراندن اقامتی طولانی در سوئیس برای معالجه، در حال بازگشت به کشور است. او قصد دارد نزد تنها حامیان و آشنایانش در روسیه برود. بیماری باعث شده است میشکین رفتاری نسبتاً جنونآمیز داشته باشد. قهرمان داستان با همه سادگیاش وارد فضای عجیب و آلوده سن پترزبورگ میشود؛ شهری که خوابهای زیادی برای شاهزاده مجنون دیده است. در طول داستان، تناقض شخصیت پاک شاهزاده با دنیای ترسناک و سیاه روسیه دستمایۀ داستایوسکی است تا جامعۀ پر از تزویر روسیه را به چالش بکشد.
دهه چهل زندگی چارلز بوکوفسکی همراه با اشتغال او در اداره پست بود و چاشنی رمانی با همین نام شد که اثری تخیلی است و به هیچ کس تقدیم نشده است. این رمان سبک خاصی از زندگی و خرحمالی بیهوده است، هنری هر روز صبح با منگی و سرگیجه خود را از رختخواب بیرون میکشد و با پشت سر گذاشتن مشکلات کار خود را انجام میدهد و میکوشد از مواجهه هر روزه با همکاران بی رحم جان سالم به در ببرد.
فکر میکنم من در فرانسه آخرین شاهد زندۀ سینمای پیش از جنگم. روزی دیگر نخواهم بود و در آن روز کسی نیست تا خاطراتم از این چیزها را به یاد داشته باشد و بتواند فیلمهای زمان ما را در جایگاهی واقعی که لایقش هستند، قرار بدهد. فیلمی که در آوریل 1934 اکران شد دقیقاً شبیه همان فیلمهایی نیست که ما این روزها در سینماتک میبینیم؛ پس من از خودم میپرسم آیا فیلمهای من اصلاً ارزش دارند _ و فکر نکنید که تلاش میکنم ادای آدمهای فروتن را درآورم _ تا برخی دربارهاش حرف بزنند، مثل من که دربارۀ فیلمهای آنها حرف میزنم؟
کنیز ملکه مصر رمانی تاریخی است که نام اصلی آن کلئوپاترا: ملکه نیل است. میکل پیرامو در این رمان درباره زندگی کنیزی به نام شرمیون نوشته است. شرمیون، کنیز مورد علاقه کلئوپاترا بود. آنها از کودکی با یکدیگر دوست بودند و کلئوپاترا بر خلاف میل و نظر معلمان او را همراه خودش به کلاسهای درس میبرد. شرمیون به علت نزدیکی که با کلئوپاترا داشت از زندگی خود و اربابش نوشته است. او در کنار روایت ماجراهای عشقی اربابش با ژولیوس سزار و آنتوان جوان به اتفاقات تاریخی در زمان سلسله بطالسه میپردازد. نگارش جزئیاتی همچون فانوس اسکندریه و آتش یونانی از نقاط مثبت این کتاب میباشد.