اسپارتاکوس

هاوارد فاست

ذبیح الله منصوری

این کتاب رمانی تاریخی و شاهکاری ادبی است که به روایت ماجرای قیام بردگان مصر به رهبری فردی به نام اسپارتاکوس می‌پردازد و ضمن بیان داستان اصلی به خلق تصویری از اوضاع تاریخی، شرایط ناعادلانه حاکم بر جامعه آن دوران، ظلم و ستم‌های جاری، ستایش انسانیت و آزادگی روی می‌آورد. اسپارتاکوس کسی بود که علیه برده‌داری قیام کرد و هرچند در نهایت به کام مرگ فرورفت اما در حقیقت پیروز شد.

175,000 تومان

شناسه محصول: 1401102301 دسته: برچسب:

جزئیات کتاب

وزن 400 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

ذبیح‌الله منصوری

نوع جلد

گالینگور

قطع

وزیری

سال چاپ

1401

موضوع

تاریخ

وزن

400

نوبت چاپ

اول

کتاب اسپارتاکوس نوشتۀ هاوارد فاست به ترجمه و اقتباس ذبیح‌الله منصوری

گزیده‌ای از متن کتاب

مقدمة مترجم

اولین‌بار اسم هاوارد فاست، نویسندۀ آمریکایی، در اواسط جنگ جهانی دوم به گوش من رسید و بعد از خاتمۀ جنگ در چهارده سال قبل از این، یکی از آثار او را با عنوان برادران مخشب در یکی از مجلات هفتگی تهران منتشر کردم و اثر مزبور خیلی توجه خوانندگان را جلب کرد و اینک اثر جالب توجه و برجستۀ دیگر از این نویسنده را به اسم اسپارتاکوس از نظر خوانندگان می‌گذرانیم. در موقع ترجمۀ این سرگذشت من می‌خواستم عنوان سرگذشت را که اسپارتاکوس است تغییر بدهم، زیرا این نام برای خوانندگان فارسی‌زبان قدری ثقیل است، ولی متوجه شدم که نام اسپارتاکوس در تاریخ جهان آن‌قدر معروف است که اگر آن را تغییر دهم، از لحاظ ادبی مرتکب بلاهت شده‌ام، زیرا قریب دوهزار سال است که طبقۀ باسواد همۀ کشور‌های اروپا و از یکصد سال به این طرف طبقۀ باسواد همۀ کشورهای شرق این نام را می‌شناسند و نباید این عنوان برجسته تغییر کند. من به خوانندگان می‌گویم که مطالعۀ این سرگذشت به دلیل ارزش ادبی و تاریخی و همچنین سبک ‌هاوارد فاست در زندگی هر خواننده شاید واقعه‌ای فراموش‌نشدنی خواهد شد و ان‌شاءالله بعد از این که 120 سال عمر کردید، وقایع این سرگذشت را به یاد خواهید داشت. اینک مقدمه را تمام می‌کنیم و متن سرگذشت را از نظر خوانندگان می‌گذرانیم.

 

به سوی کاپو

در نیمۀ ماه مارس که آغاز بهار است، جاده‌ای که از شهر جاوید (یعنی رم) به سوی شهر کوچک ولی زیبای کاپو، واقع در جنوب‌شرقی منطقۀ روم می‌رفت برای عبور گشوده شد و با اینکه حکومت روم اعلام کرد عبور از جادۀ مزبور بی‌خطر است، در روز‌های اول، بعد از گشایش جاده، مسافران آن کم بود.

هنگامی که سرگذشت ما شروع میشود، یعنی در سال 79 قبل از میلاد مسیح، چهار سال بود که در هیچ‌یک از جاده‌‌های کاپو امنیت بود و پیوسته مسافران بدون اینکه دچار مزاحمت شوند از آن راه می‌گذشتند، درصورتی‌که جادۀ دیگر این طور نبود و مسافران و کارکنان حمل‌ونقل دچار مزاحمت می‌شدند، ولی جاده‌ای که از روم به کاپو می‌رفت نیز ناامن شد و حکومت روم آن را بست تا اینکه در نیمۀ ماه مارس سال ۷۹ قبل از میلاد مسیح آن را گشود.

در قدیم می‌گفتند وضع روم مربوط است به وضع جاده‌‌های آن و اگر در جاده‌ها امنیت حکمفرما و بازار چهارپاداران و مهمان‌خانه‌چی‌ها رایج باشد، در روم نیز امنیت و رواج حکمفرماست و این گفته درست بود و هر وقت جادهها ناامن و بازار سکنۀ طرفین جاده کساد می‌شد، در روم نیز ناامنی و کساد جای امنیت و رواج را می‌گرفت.

باری، بعد از اینکه حکومت روم اخطار کرد جادۀ کاپو باز است، به سکنۀ شهر جاوید اطلاع داد که هر کس کاری دارد می‌تواند به کاپو برود، ولی حکومت روم میل نداشت مردم برای تفریح و تعیش به کاپو بروند. اما با فرارسیدن فصل بهار و دمیدن گل‌ها از مرغزارها، طوری سکنۀ روم شایق شدند به شهر زیبای کاپو که آن موقع یکی از تفریحگاه‌های بزرگ ایتالیا بود بروند که حکومت روم هر گونه محدودیت را برای کسانی که به قصد تفریح و تعیش به کاپو می‌رفتند لغو کرد. شهر کاپو در آن موقع نه‌فقط از لحاظ داشتن عمارات باشکوه و منظره‌های طبیعی، زیبا و معروف بود، بلکه مرکز بزرگ عطرسایی به شمار می‌آمد و در هیچ نقطه از جهان آن اندازه کارگاه عطرسایی که در کاپو وجود داشت موجود نبود.

عطرسایان شهر کاپو برای تهیۀ عطر‌های گوناگون، از دو منبع استفاده میکردند: یکی از گل‌هایی که در گلزار‌های کاپو می‌رویید و دیگری از اسانس‌‌های گل (جوهر‌های گل) که از خارج وارد می‌شد. اسانس‌های مزبور عبارت بود از عطر گل زنبق کشور سبا و عطر گل خشخاش منطقۀ جلیله در فلسطین و عنبر خاکستری که نباید آن را با عنبر زرد اشتباه کرد، زیرا عنبر زرد همان مادۀ معروف کهرباست، درصورتی‌که عنبر خاکستری از شکم یک جانور دریایی بعد از اینکه دفع شد به دست میآید و هکذا پوست لیموترش و پرتقال و انواع گیاهان و سبزی‌های معطر مثل نعنا و چوب صندل و چوب معروف به گل سرخ، زیرا بوی گل سرخ از آن استشمام می‌شود، ولی از بوتۀ گل سرخ نیست و غیره.

این مواد از اطراف جهان وارد کاپو می‌شد و عطرسایان آن شهر آن را برای تهیۀ عطر‌های گوناگون استفاده می‌کردند یا وارد خمیر‌‌های زیبایی میکردند.

در آن عصر آقایان هم مثل خانم‌ها علاقه‌مند به عطر بودند و در شهر کاپو قیمت انوع عطرها نسبت به روم خیلی ارزان بود و مسافری که به کاپو میرفت می‌توانست هر نوع عطر را پنجاه درصد ارزان‌تر از روم خریداری کند و کسانی که بهانهای برای رفتن به کاپو نداشتند، میتوانستند به بهانۀ خرید عطر به آن کشور بروند و علاوه بر تفریح و تعیش، مقداری عطر به بهای ارزان خریداری کنند و به روم برگردند.

***

دو ماه بعد از اینکه جادۀ کاپو مفتوح شد، یعنی در وسط ماه مه، یک مرد و دو زن جوان از روم به سوی کاپو به راه افتادند تا اینکه یک هفته در منزل یکی از خویشاوندان خود در آن شهر به سر برند. روزی که آن سه نفر به راه افتادند، هوا صاف و بسیار مطبوع بود و آفتابی درخشنده (بدون اینکه خیلی گرم) باشد به دشت‌های ایتالیا می‌تابید.

مرد جوان به اسم کاییوس زیبا و خوش‌اندام و بیستوپنجساله بود و ظرافت قیافه‌اش نشان می‌داد که از طبقۀ اشراف است و یک اسب عربی زیر ران داشت و پدرش به مناسبت حلول سال تولد او، آن اسب را به کاییوس اهدا کرد. اما دو زن و بهتر آنکه بگوییم دو دختر جوان که با کاییوس مسافرت می‌کردند سوار بر دو تخت روان بودند و هر تخت روان را چهار غلام حمل می‌کردند که در آن کار ورزیدگی داشتند و می‌توانستند در روز ده میل رومی راه بپیمایند و هر میل رومی که در قدیم هزار قدم اسب بود به حساب امروز 1480 متر است.

یکی از آن دو دختر جوان که در تخت روان بودند خواهر کاییوس بود و دیگری دوست خواهر او. آن سه نفر میدانستند که مسافرت آنها از روم به کاپو پنج روز طول می‌کشد و پیش‌بینی می‌کردند که روزها راه خواهند پیمود و هر شب در ویلای یکی از دوستان و خویشاوندان که کنار جاده است استراحت خواهند کرد تا مسافرت به پایان برسد.

انتشارات نگاه

اینستاگرام انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “اسپارتاکوس”