جان استن بک
ترجمه سیروس طاهباز
خانم مولى مورگان در «سالیناس» که از قطار پیدا شد سه ربع ساعت در انتظار اتوبوس ماند. در ماشین بزرگ جز راننده و خانم مولى، کسى نبود.
زن گفت «مىدونین، من هیچوقت به «مزرع فلک» نرفتم، از جاده اصلى خیلى دوره؟»
راننده گفت «تقریباً سه مایل.»
«اونجا ماشینى گیر مىآد که منو تا دره ببره؟»
«نه، مگه اینکه کسى بیاد سراغتون.»
«پس مردم چه جورى مىرن به اونجا؟»……
.
در مولی مورگان ، به عنوان شاخص ترین داستان این کتاب ، نویسنده به جای مقدمهچینی برای فرار از دنیای پر از ستم و نابرابری ، مخاطبین را به رویارویی با واقعیت دعوت میکند . .
ادامه خواندن ←
جان استن بک
ترجمه سیروس طاهباز
از متن کتاب : .
_بیلى باک هنگام سپیدهدم از آغل بیرون آمد و یک دم در ایوان ایستاد و به آسمان نگاه کرد. مردى بیقواره بود که اندامى کوچک و پاهاى خمیده و سبیلى آویخته داشت، دستهایش چهارگوش و کف دستش باد کرده و پرگوشت بود. چشمانش اندیشناک و خاکسترى کمرنگ بود و موهایى که از زیر کلاهش بیرون زده بود سیخ سیخ و رنگورو رفته بود….
.
رمان اسب سرخ، رمانی اپیزودیک است که از چهار داستان متفاوت اما به هم پیوسته از زندگی جودی در مزرعه ی بزرگ پدرش در کالیفرنیا تشکیل شده است. جودی که در مزرعه ای در کالیفرنیای شمالی بزرگ شده، شرایط زندگی و سختی های کار یک مزرعه دار را به خوبی آموخته است و روش رفتار با اسب ها را نیز کاملا میداند. اما هیچ چیز، او را برای ارتباط عجیب و خاصش با گابیلان اسبی چموش و زودجوش که پدرش به او داده ، آماده نکرده است. .ارتباط عاطفی جودی با اسبش ، دنیایی بکر از تعامل انسان و طبیعت را به وجود میآورد که زندگی یکنواخت و کسلکنندهی او را مملو از شادی میسازد ….. جودی با کمک بیلی باک، یکی از کارگران مزرعه، به تمرین و رام کردن اسبش میپردازد و بی قرارانه منتظر لحظهای است که بر زین گابیلان بنشیند. اما به یکباره ……….. .
ادامه خواندن ←