با مرجعیت یافتن منطق جدید در فضای آکادمیک فلسفی (فلسفه تحلیلی) از اوایل قرن بیستم و انتشار مقالهٔ کارل پوپر در مجله ذهن که حملهای به هگل و دیالکتیک او بود فضایی ضدهگلی در جامعۀ فلسفه تحلیلی به وجود آمد. ریشههای این ضدیت با نظام فکری هگل به فلسفۀ اتمیسم منطقی راسل و پرینکیپیا اتیکای مور باز میگردد اما نقدهای بعدی که هگل را متهم به تناقض باوری میکردند تیر خلاصی بر پیکره هگلیان بود. مضمون همۀ آن نقدها این بود که «کسی که تناقض را باور داشته باشد جز مهملات نمیتواند چیز دیگری بگوید». در حوزۀ منطق جدید، آثار گراهام پریست و شکلگیری منطقهای فراسازگار تناقض باور رهیافتی نو برای دیدن منطق هگل به آکادمی هدیه داد. این کتاب بازخوانی منطقی هگل در منطق جدید است و به این پرسش پاسخ میدهد که آیا از منطق هگل میتوان قرائتی فراسازگار داشت یا خیر.
«راه و رسم ترانه» چنان که از عنوان فرعی آن پیداست با این هدف نوشته شده است که علاوه بر ارائهی دانستنیهای لازم برای ترانهنویسی، راه و روشی عملی و کاربردی نیز در اختیار ترانه سرایان بگذارد تا با دنبال کردن این مسیر به خلق آثاری حرفهای و اثرگذار نزديكتر شوند و به همین علت در دو سرفصل کلی «چیزهایی که باید بدانیم» و «کارهایی که باید بکنیم» تدوین شده است.
در بخش اول تلاش شده آنچه به عنوان آموزش آکادمیک ترانه در جهان امروز جریان دارد با ویژگیهای ترانهی فارسی انطباق یابد و در این مسیر با تکیه بر ساختار ترانه (به عنوان مهمترین وجه متمایز کنندهی آن از شعر) مباحثی طرح شده که در کتابهای آموزش ترانه به زبان فارسی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در ادامه استفاده از این اطلاعات در فرایند ترانهسرایی آموزش داده شده و الگوها و شیوههای ساخت و پرداخت ترانه از نقطهی شکل گیری تا لحظهی انتشار، به صورت راهنمای گام به گام در اختیار علاقهمندان به ترانهسرایی و کارورزان ترانه قرار گرفته است.
سعید محمدحسنی در کتاب موازنه به آسیبشناسی شکلها و بافتهای بزرگ شعر نوین فارسی پرداخته است. آسیب شناسی شکافهای بزرگ در بدنه شعر نوین فارسی و ریشهیابی اختلالات ساختاری آن، فارغ از انواع مسائل محتوایی، با تمرکز بر شکلها، بافتها و ریختشناسی شاکلههای مهم شعر نوین فارسی در سودای دست یافتن یا دست کم رفتن به سوی کلیتی هماهنگ و همگرا به نام «نظريه ادبی شعر نوین فارسی» است.
درس بزرگ زبانشعر این بود که با وجود فرهنگ پاپ معاصر، امر شعری صرفاً مهارتی نیست برای جانهای حساسی که آرزو دارند خودشان را بیان کنند، بلکه همچنین روشی روشنفکرانه است که به مهمترین موضوعات فلسفی و فرهنگی روز میپردازد.
امروزه . . . شخص گاهی خودش را آرزومند یک شعر غناییِ طبیعیِ شفاف یا سانِتی عاشقانه ــــ ترجیحاً دارای شمارِ زیادی قافیه، تکرار و برگردان بندِ ترجیع ــــ مییابد. در واقع، پس از دههها «مدرنیستآزاری»، همۀ نشانهها حاکی از آناند که مدرنها با تمام نیرو برگشتهاند، یا به بیان دقیقتر هرگز ما را رها نکردهاند.
مارجری پرلوف
برچسب “زبانْشاعران” تفاوتهای مهمتر میان آنها را پنهان میکند، و هدفِ این خوانشهای من از متنهای نمونه جداکردنِ مغلقنویسان از شاعران است. تمایز در میزانِ خودارجاعیِ بلعندهای است که شخص به زبان میدهد، خودارجاعی بلعندهای که سوژه و ابژه، هر دو، را با ردِّ میانجیگری میانشان انکار میکند.
اگر امروز ایرانیان در مقایسه با سایر ملتهای مسلمان منطقه مداراجوترند، اگر تربیتیافتگان فرهنگ ایرانی را نمیتوان به راحتی برای کشتن دگراندیشان به عملیات انتحاری واداشت، و اگر در طول قزنها، مردمانی از اقوام مختلف، با تعلقات مذهبی گوناگون، در این سرزمین در صلح و آرامش نسبی در کنار یکدیگر زیستهاند. یکی از دلایلش وجود تساهل و مدارا در شعر اغلب شاعران نامدار ایران است و روزگاران دور تا کنون در روح و جان مردم رسوخ کرده است.
پردۀ آخر از نمایش یک دوستی بیست ساله که برای دیدن آن، کامران افخم را از تهران به رامسر میکشاند. دیدار با دوستی ازآن سالها و گفتوگوهایشان زخمهایی را باز میکند که گذر زمان آنهارا التیام نبخشیدهاست. و تابستان با بیان آن رازها خیسترین روزهای خود را تجربه میکرد…
«… تمام نگاه زیبای عاری از تظاهر و دروغت که برای من سمبل عشق و مهربانی بود را از اینجا و بر روی دفتر خاطرات ابام گذشته جرعه جرعه مینوشم. یادها و خاطرهها هیچ وقت در زندگی انسان گم نمیشوند. فقط بنا بر قوانین نانوشۀ روزگار گاه کمرنگتر میشوند …»
آن چه میخوانید نامههای نقاش مشهور معاصر، هانیبال الخاص، به شاعر نام آشنا، م. آزاد (محمود مشرف آزاد تهرانی) است. از شواهد امر چنین بر میآید که نامهنگاری بین این دو چهرهی شناخته شدهی هنر و ادب معاصر، حدود یک دهه ادامه داشته است؛ اما با تأسف آن چه در اختیار ماست، بیشتر مربوط به سالهای 1964 تا 1966 است. البته لازم به ذکر است که از سال 1967 نیز تک و توک نامههایی وجود دارد.
دربارهی اهمیت این نامهها و علت انتشار آنها، باید به چند نکته اشاره کنیم: نخست این که در این نامهها، عمق ارتباط بین این دو چهرهی مهم ادب و هنر سرزمینمان روشن میشود. رابطهای که بیشباهت به رابطه شمس و مولانا نیست. در اغلب این نامهها، شیفتگی هانیبال الخاص به م. آزاد به روشنی دیده میشود. حتی گاهی خود الخاص به رابطهی شمس و مولانا اشاره میکند: «…من هر چه به گذشته بیشتر فکر میکنم و به خصوص آن زمان کوتاه، که عمری بود و زندگی و به قول تو آن راه رفتنها در حاشیههای آن سرزمین، محبتام به تو بیشتر میشود. البته سخت است، ابراز این نوع حرفها که به معاشقه میماند؛ ولی این حرفها حتی مولوی و شمسبازی نیست. دوستی خالص و الخاص است و من هر چه فکر میکنم که زندگی جز لذت این همدمیها و همنفسیها نیست و مرگ جز غم از دست دادن آنان. و هر وقت این حرفها را گفتیم، خجالتی بود و فلسفهبازی، برای جبران آن خجالت و بله و نه خیر (!)»
«گردباد شعر جنون» تحقیقی در چگونگی شکل گیری تاریخی «سبک هندی» و «بررسی اشعار و احوال کلیم کاشانی» است. به نظر مولف پیش از پیدایش شعر نو، نزدیکترین شعر به زندگی روزمرۀ مردم شعرهای این سبک بود. کوشش مولف در کتاب حاضر بررسی عمدۀ نظرها و نظریات مولفان و مخالفان و رسیدن به درکی تاریخی از پیدایش سبک هندی به سبک اصفهانی نیز شهرت دارد.