شیوۀ شیوایی

یدالله عباسی

بهاءالدین خرمشاهی در شیوۀ شیوایی با نگارش ۲۴ گفتار به نقدوبررسی اشعاری از این شاعران پرداخته است: مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، م. آزاد، سهراب سپهری، سیمین بهبهانی، مفتون امینی، بیژن جلالی، فریدون مشیری، عبدالله کوثری، علی موسوی گرمارودی، حسین علیزاده، نسرین بهجتی، شکوه سپه زاد، پونه ندایی، هیوا مسیح، مهدی مظفری ساوجی

125,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

بهاءالدین خرمشاهی

نوبت چاپ

اول

تعداد صفحه

312

سال چاپ

1401

وزن

400

قطع

رقعی

جنس کاغذ

بالک (سبک)

کتاب شیوۀ شیوایی نوشتۀ بهاءالدین خرمشاهی

گزیده ای از متن کتاب

پیشگفتار

درست نمی‏دانم در این سی‏ساله‏ای که این 24مقالۀ نقد شعر را نوشته‏ام، شعر امروز فارسی، اعم از نو و فرانو و حتی کلاسیک نوین، به چه راهی می‏رود یا اصلاً راه می‏رود یا درجا می‏زند.

شعردانی محدود من خودآموخته و بیشتر غریزی است؛ اگرچه ادبیات‏چی هم هستم و سری یا سرکی به کتاب‏های نقد شعر می‏کشم یا نقدهای خوب و متوسط و بدی را که در این مدت نوشته‏اند، گاه‏گاه خوانده‏ام. درهرحال بیش از چهاردهه است که بیشتر با شعر و ادب فارسی و کمتر شعر و ادب عربی و انگلیسی اُنس دارم.

از خوشبینی ذاتی‏ام نیست که احساس می‏کنم با اندکی آریتمی (کژآهنگی) نبض شعر در مجموع خوب می‏زند. بزرگان شعر، چه کلاسیک‏پرداز نو، مثل مرحوم استاد سیمین بهبهانی و هوشنگ ابتهاج (ه.ا. سایه)، چه نوسرای نیمایی ازجمله جناب استاد منوچهر آتشی وضع هنرشان خشنود کننده است؛ اما طیف وسیعی از شاعران جوان، نسل سوم بعد از نیما، که سپیدسرا هستند، نیز گاه می‏درخشند. اگر فقط دو مثال بزنم یکی جناب هیوا مسیح است و یکی هم خانم نسرین بهجتی؛ و خوشبختانه دربارۀ هردوِ آنان در این دفتر نقدی و نظری آمده است. بعضی معتقدند بنده با «هیوایی» خواندن شعر هیوا مسیح و نوشتن بلند‏ترین نقد، در میان این نقدها و بلندتر از میانگین نقدهایی که نوشته می‏شود، در حق او مبالغه کرده‏ام. یک احتمال هم این است که اینان که اندک‏شمارند، در مبالغه‏ای که به من نسبت می‏دهند، خود، به دام مبالغه گرفتار شده باشند.

دیگر اینکه از وزن مخصوص و ارج و بی‏ارجی و خلاصه از میزان اعتبار آنچه هم نوشته‏ام، احساسی دقیق ندارم. بی‏شک مثل هر مجموعه‏ای، که در فاصلۀ سی ساله نوشته شود، حتی کمتر از هرسال یک مقاله، غث‌وسمین وجود دارد و بعید است که ثمین هم داشته باشد.

در گذشته خیلی معنی‏گرا بودم و غافل از معنابخشی فرم به محتوا، اما «شکر ایزد که نه در پردۀ پندار بماند»م.

شاعرانی که بر آنها نقد نوشته‏ام همه نامدارند؛ بعضی بیشتر و بعضی کمتر. گاه بر دفتری نقد نوشته‏ام (مثل ابراهیم در آتش)، گاه بر کارنامۀ شعری شاعری (مانند هیوا مسیح) و گاه (در مورد اخوان و سپهری) بر یک_دو مصرع از یکی از شعرهایشان شرحی نوشته‏ام.

به مدلول «نقدها را بود آیا که عیاری گیرند» عیار خود این «قلب زراندود» و متاع عرضه شده، باید سنجیده شود و این در عهدۀ اهل نقد است. اگر هم سکوت کردند، من هم به تأسی از آنها سکوت می‏کنم.

اندیشۀ تدوین این دفتر وقتی به ذهنم رسید که دیدم دو بخش از نقد بلندم به شعر جناب هیوا که در دو شمارۀ پیاپی روزنامۀ شرق (تابستان ۸۳) به چاپ رسید، تازه یک‏چهارم کل آن نقد است. راستش پیرانه سر، دریغم آمد که نوه و نتیجه‏های قلمی‏ام را در یک مجلس دور هم جمع نکنم؛ وگرنه می‏دانم که مرواریدهای غلتان نداشته‏ام که به رشته بکشم.

بعضی از این نقدها، در موقع خود، بحث و حتی جنجالی در محافل ادبی برانگیخته. ازجمله اولین آنها که نقد بر کتاب ابراهیم در آتش شادروان استاد احمد شاملوست که وقتی در مجلۀ الفبا (به سرپرستی روانشاد دکتر غلامحسین ساعدی) چاپ شد و من از سی‏سال هم کمتر داشتم، بازتاب وسیعی برانگیخت تا بدانجا که مرحوم احمد میرعلایی _ استاد نامدار ترجمه و ادیب صاحب‏نظر _ می‏خواست آن را برای TSL (ضمیمۀ ادبی تایمز) ترجمه کند که رایزنی فرهنگی‏اش (گمانم در هند) به او فرصت این کار را نداد. این از تعریف‌ازخود.

می‏توان ظنّ کتاب‏سازی هم به بنده برد، زیرا جز نقد و نظر بر شعر هیوا مسیح، بقیه قبلاً در مطبوعات یا مجموعه‏های مقالاتم چاپ شده است. هرکسی از ظنّ خود شد یار من/ وز درون من نجست اسرار من، چون اصلاً اسراری نبود و نیست. ضمناً این مجموعۀ جمع‌وجور، ۲4مقاله و نقد را یک‏کاسه عرضه و کار را برای ادب‏دوستان آسان کرده است.

 

حرف آخر آنکه چون شعر‏خوان و شعر‏پژوه حرفه‏ای هستم (بدون تعیین درجه، و اگر هم درجه‏ای در کار باشد از درجات فرودین است) دریغم آمد که سی‏سال نقد شعر نوشته باشم و در دفتر نسبتاً کوچک و کم‌برگ‌و‌بار، یکجا جمع نشود. همین؛ باقی بقایتان.

یک عذرخواهی به خوانندگان بدهکارم و آن این است که در بعضی مقالات مربوط به استاد شاملو _ جز مقالۀ اوّل _ تکرارهایی رخ داده است؛ و شاید هم در دو مقالۀ مربوط به شادروان جلالی.

دربارۀ ویراست دوم

گفتنی است که چاپ اوّل این کتاب با نام نبض شعر از سوی نشر روشن‏مهر منتشر شده بود. در این چاپ ویراسته، 4 مقاله حذف و 4 مقالۀ تازه اضافه شده است.

یاد و سپاس

از فرزندم عارف خرّمشاهی، که در اغلب کارهایم به من یاری می‏رساند و در آماده‏سازی و نمونه‏خوانی این اثر کوشید و همچنین جناب علی‏رضا رئیس‏دانایی، مدیر کوشا و فرهنگ‏ساز انتشارات نگاه سپاسگزارم؛ همچنین فریضۀ اخلاقی من است که از همکاری دوست پژوهنده‌ام جناب آقای جواد رسولی که با دقت و صحت شایسته‌ای این کتاب را پیراست، همچنین جناب آقای احمد علیپور صفحه‌آرای گرامی این اثر و سایر کارکنان محترم مؤسسۀ انتشاراتی نگاه، از صمیم قلب سپاسگزاری کنم. برایشان رستگاری دو جهانی آرزومندم.

 

 

و سپاس در آغاز و انجام خداوند راست

بهاءالدین خرّمشاهی

تهران، پاییز 1400

 

شعر چندان که بیشتر خوانی

(بحثی در فایده و ضرورت دانش نظری شعر)

شعر، بیان مجازی است. هرچه در زندگی عادی باید سرراست و بی‏شیله‏پیله بود، در شعر باید غیرسرراست بود و لقمۀ شعر، برخلاف نثر، لقمه‏ای است که باید پس پشت کله چرخانده شود.

ساده‏سرایی (فی‏المثل شعر سهراب سپهری) غیر از ساده‏گویی و از آن بدتر ساده‏اندیشی است. تازه، ساده‏سرایی یا ساده‏اندیشی دو گونه دارد:

الف) ژرف؛ ب) صرفاً حرف.

فی‏المثل اگر شعر عاشقانه‏ای این‏گونه آغاز شود که:

تا پایان جهان یا بیش از جان و جهانِ خود، دوستت دارم، اصلاً گویی چیزی گفته نشده است. در شعر عاشقانه، با عرض معذرت، سطحی‏ترین کلام «دوستت دارم» و مشتقات و شقوق دیگر آن است. حال به این آغازۀ شعر نوسروده توجه فرمایید:

میوۀ دشمنی ما دارد می‏رسد و به بار می‏نشیند

 زیرا در دوستی _ بیش از طولِ زنجیر _ پیش رفته‏ایم

نفرت، هشداری از کسالت عشق است

تقدیر ما _ تکرار یا تنوع تقدیر دیگران _

هائل ولی حوالت عشق است

ملاحظه می‏کنید که این بیان متفاوت است. گفته‏اند، و در حوزۀ روابط انسانی هم درست گفته‏اند (گویا در انجیل، یا به هرحال در آیه‏ای از کتاب مقدس[1] آمده است، که: در زیر آسمان هیچ‏چیز تازه نیست.

اما هنر، در بیرون نیست. مانند معنای زندگی و ارزش ارزش‏ها (نه قیمت‏ها) ریشه در درون دارد. هنر عبارت است از نگاه متفاوت و تفاوت و تنوع و طراوتِ نگاه. هنر عبارت است از تازه دیدن، از زاویۀ غیرتکراری دیدن اشیا/ ارزش‏ها/ روابط کهنه یا مکرر یا روزمره، که اغلب از شدت دیده شدن، دیده نمی‏شوند. هنر، هم باید پیچیدگی‏ها را ساده کند، و هم سادگی‏ها را پیچیده.

ادبیات با آنکه مادر شعر است، ولی مادری بی‏مهر و سردمهر است و برای فرزندش خیلی دست‌وپاگیر است. من در زندگی فرهنگی و روزمرۀ خود، به بعضی از شاعران جوان توصیه می‏کنم که ادبیات بخوانند؛ دفتر و دیوان بخوانند. اما به بعضی می‏گویم خواندن شعر دیگران، اعم از قدیم و جدید، برایت مفید نیست، بلکه فراتر از بی‏فایده و حتی زیانبار است؛ زیرا ذهنت را با زبان دیگران بیان می‏کنی و به قول نظامی:

کهن جامۀ خویش پیراستن

به از جامۀ عاریت خواستن

اما خواندن شعر دیگران و پرداختن به هنرهای غیرادبی، على‏الأصول، برای شاعر امروز مفید است. آن عده‏ای که منعشان کرده بودم، طبق تعریف خودم، شاعران بابا طاهری و غریزی‏سرا هستند. اینها مستقیماً در متن زندگی‏اند و این متن را بدون هیچ عینکی می‏خوانند؛ اما توان اینکه متن‏های حاصل از متن را بخوانند ندارند. می‏گویند و اگر بخواهید جایش را در آثار افلاطون یا دربارۀ افلاطون پیدا می‏کنم؛ چون این حرف که می‏خواهم بزنم واقعیت تاریخی دارد؛ حرف این است که افلاطون به شاعری ساده‏نگار، اما ژرف‏نگر برخورد که، به تعبیر بنده، به غریزه شعر می‏گفت. افلاطون قطعه‏ای از شعرش _ شاید جدیدترین سروده‏اش _ را از دستش گرفت و گفت: وای بر تو، تو را چه به این حرف‏ها، من معنای شعر(های) تو را از خودت بهتر می‏فهمم.

شبیه همین حرف را بدون آنکه متأثر از آن باشد، در فرهنگ خودمان از ابوالعلای معری _ شاعر نابینا، اما جان‏بین و جهان‏بین عرب _ هم در ارتباطش با شاعری، نقل می‏کنند. شعر‏خوانی آنان را هم شاید بتوان گفت نوعی تجربۀ مع‏الواسطه است؛ نوعی تمرین است برای تیز و تازه دیدن جهان، ولو جهانی که کهنه است.

چنان‏که کاروبار اصلی و شغل شاغل حافظ هم _ و بنده فصلی از کتاب حافظ (انتشارات ناهید) را تحت عنوان و برای کشف این واقعیت نوشته‏ام که حافظ چه کتاب‏هایی می‏خوانده است؟ _ خواندن «دواوین عرب و تجسس قوانین ادب» بوده (با اندک اختلاف و تصرف قول مقدمه‏نویس دیوانش محمد گلندام است که نه فقط معاصر، بلکه معاشرِ او بوده است). ردّ دیوان‏های فارسی‏ای را هم که می‏خوانده، نه با حدس و گمان‏زنی، به شیوه‏ای واقع‏جویانه حتی پوزیتیویستی دنبال کرده‏ام و در مقدمه و متن حافظ نامه، تقریباً چند هزار تعبیر و عبارت را (تا برسد به بیت و مصراع)، که حافظ خودآگاهانه/ ناخودآگاهانه از دیگران گرفته است، باز نموده‏ام.

از معاصران هم فروغ فرخزاد در یکی از مصاحبه‏هایش _ شاید با شادروان طاهباز _ در مجلۀ آرش می‏گوید: تا مدتی کارم این بود که «دیوان پشت دیوان می‏خواندم»؛ و باز از گذشتگان، عروضی سمرقندی در کتاب چهار مقاله‏ی مهم و معروفش، در مقاله/ بخشی که دربارۀ دبیری و شاعری دارد، می‏گوید که شاعر باید غیر از بسی آیات و احادیث، ده هزار بیت از فُصحای قدما و معاصرانش، از بر و پیشِ چشم (نیمه حفظ؟) داشته باشد.

این نظریه، که بعضی برآنند که آدم‏ها یا شاعر/ هنرمند به دنیا می‏آیند یا نمی‏آیند، هم غیرقابل اثبات است و هم کشدار و دارای حدّ و مرزهای نامعلوم و نامعین. و باید از قائلانش پرسید: سلّمنا، جناب ابوالفضایل شاعر به دنیا آمده است، آیا این امر باعث می‏شود که شعرش خوب باشد؟ و برعکس، اگر کسی که شاعر یا نویسنده به دنیا نیامده، اگر هزار هوش و هنر و تمهید و تدبیر به کار بندد و چهل سال با ادب قدیم و جدید جهان انس بگیرد، همۀ اینها در نویسنده/ شاعر شدنش بی‏اثر است؟ آنچه از تجربه _ که می‏گویند فوق علم است _ برمی‏آید این است که دانایی توانایی می‏آورد.

مثالی از حوزه‏ای متفاوت می‏زنم: کسی می‏خواهد مترجم شود. ۱) زبان مبدأ (زبان بیگانه یا دوم را خوب یا به قدر کافی و لازم، می‏داند) ۲) زبان مقصد (برای ما: فارسی) را خوب می‏داند که ما آسان می‏گیریم و می‏گذریم؛ اما زبان مادری آموختن دو سطح دارد: الف) جمعی و در جامعه و ناآگاهانه؛ و آن مرحله‏ای است که اغلب نوزادان سالم و برخوردار از زندگی طبیعی، پس از مدتی سکوت ظاهری و سپس تک‏تک ادا کردن کلمات، رفته‏رفته «زبان باز می‏کنند» و قادر به سخن گفتن، یعنی ادای کلمات و ترکیب جملات در زبان مادری‏شان، می‏شوند. این سطح از زبان‌آموزی با افزایش سن و آموزش‏ها(ی غیرادبی و زبانی که عمداً آنها را استثنا می‏کنیم) و فراگیری علوم و فنون و تأمل و تفکر، طبعاً تحول و تکامل و کمال می‏یابد؛ اما از یک حد فراتر نمی‏رود؛ یعنی نمی‏تواند به کار نویسندگی یا ترجمه، یا شاعری و فعالیت قلمی، مخصوصاً هنری، بیاید. ب) سطح و مرحلۀ دوم از زبان‏آموزی یا آموزش زبان مادری، فردی و آگاهانه است و آن برای کسی است که شاعر/ نویسندۀ مادرزاد به دنیا نیامده، و قرار است به شیوۀ آزمون‌وخطا و کسبی و اکتسابی و سخت‏کوشانه، شاعر یا نویسنده شود. اینجاست که او با ساخت و ساحَت بافت دیگری از زبان، یعنی زبانی که خود برای خود هدف است و جنبۀ ابزاری و اطلاع‏رسانی محض مانند سطح و ساحت اوّل ندارد، مواجه است. این زبان یا در خدمت هنر درمی‏آید _ اگر هنر توارثی و مادرزاد باشد _ یا هنر را به خدمت خود می‏گیرد و با آمیزه‏ای از این دو حالت درگیر می‏شود.

باری، آن مترجم فرضی، به موضوع ترجمه هم که فی‏المثل کامپیوتر یا هوش مصنوعی یا اقتصاد است هم، تسلط و در آن تخصص دارد و ستون فقرات چنین ترجمه‏هایی را که اصطلاح‏شناسی[2] است می‏شناسد.

او به عنصر چهارمی هم نیاز دارد و آن قدرت قلم است و تاب‌وتوان و تمرین و مهارت‏یابی در کار قلمی و نویسندگی، نه لزوماً در سطح عالی؛ ولی در سطح قابل قبول.

حال اگر این مترجم نوپا و کوشا، ابتدا هشت _ ده اثر از مقاله گرفته تا رساله، تا کتاب ترجمه شده در رشتۀ مطلوبش را بگیرد و ترجمۀ فارسی را با متن اصلی (که غالباً به انگلیسی است) مقابله کند، عملاً طبق تجربه، ده‏ها فن و ترفند و شیوه و شگرد زبانی _ ترجمه‏ای فرامی‏گیرد؛ یعنی با این تمرین‏ها، سطح مهارتش بالا می‏رود، و سطح ترجمۀ خودش در همین زمینه‏ها بسی فراتر از آن سطحی است که اگر این تجربه و تمرین را نمی‏داشت.

پس دانش نظری یا اطلاعات و شناخت و مطالعه در مبانی و اصول فرضاً ترجمه و بالا بردن سطح دانش تئوریک [= نظری]، در عمل، به توان و توانایی فرد می‏افزاید.

[1]. Bible

[2]. terminology

موسسه انتشارات نگاه

کتاب شیوۀ شیوایی نوشتۀ بهاءالدین خرمشاهی

موسسه انتشارات نگاه

 

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “شیوۀ شیوایی”