امیر خداوردی
به شب نکشيد که ملاممد فرار کرد. کسي هم نفهميد کي از خانۀ محقرش در جنب مدرسه، بيرون رفته بود؟ زن و بچههايش را رها کرده بود و رفته بود. به زنش گفتند او ديگر شوهرت نيست چون مرتد شده و اگر خبري از او يافتي بايد اعلام کني چون قتل مرتد واجب است وگرنه معاونت بر إثم کردهاي و مجازات ميشوي.
زن مفلوک چادرنمازي روي سرش کشيده و بچهها را گوشۀ اتاق، پشت خود قايم کرده بود. انگار مردها آمده بودند بچههايش و مخصوصاً دخترهايش را بدزدند. اين حرفها را که شنيد، بدنش سست شد، قبل از آن سنگيني خاصي روي شانههايش حس ميکرد ولي در آن لحظه حس کرد سنگيني شانهها به زير شکمش به کليههايش منتقل شده است و هر چه سعي کرد خودش را نگه دارد نشد که نشد؛ خودش را خيس کرد.
ادامه خواندن ←
پیر کابان
علی اکبر معصوم بیگی
وَنسان وَن گوگ یا فینسِنت ویلم فان خوخ یک نقاش نامدار هلندی بود. هرچند او در زمان حیاتش در گمنامی به سر میبرد و در تمام طول عمر خود تنها یک تابلو فروخت،اما اکنون به عنوان یکی از تاثیرگذارترین نقاشان پسادریافتگر شناخته میشود.
ون گوگ جوانی خود را به عنوان دلال آثار هنری و معلم گذراند. مدتی نیز در انگلستان و همچنین در میان کارگران معادن زغال سنگ بلژیک به عنوان مبلغ مسیحی فعالیت کرد. وی فعالیتهای جدی خود را به عنوان طراح و نقاش از سال ۱۸۸۰ و در سن ۲۷ سالگی شروع کرد. او از آنجاکه در سن ۳۷ سالگی درگذشت، در واقع تمام آثارش را در ۱۰ سال آخر عمر خویش آفرید که شامل بیش از ۹۰۰ نقاشی، بیش از ۱۱۰۰ طراحی و ۱۰ چاپ میباشد.
ون گوگ شیفته نقاشی از مردم طبقه کارگر مانند تابلوی سیبزمینیخورها، کافههای شبانه مانند تراس کافه در شب، مناظر طبیعی فرانسه، گلهای آفتابگردان، شبهای پرستاره و خودنگاره بود. وی در اواخر عمر به شدت از بیماری روانی و فشار روحی رنج میبرد و به اعتقاد اکثریت همین موضوع به خودکشی او منجر شد.
با آنکه ونسان ونگوگ در سراسر عمر کوتاه و به ویژه در ده ساله واپسین زندگی خود سرنوشتی اندوهبار و تراژیک داشت و از هنر چون ابزرا نجات شخصی بهره گرفت اما هرگز این حال و هوای تراژیک (جز در یکی دو مورد) در آثار او تاثیر نگذاشت و نقاشی های ونسان همچنان شاد، پر شور و شرر، سرزنده و ستایشگر زندگی، انسان و طبیعت ماند.
تنها پس از بحران نخستین حمله های جنون، قطع رابطه با گوگن و سرانجام انتقال به بیمارستان روانی سن رمی است که تاثرات روحی ونسان خود را به تمامی در چند تابلو نشان می دهد و رنگ و خط و طرح صورتی چرخان، پیچ در پیچ و طوفان زا به خود می گیرد؛ شب پر ستاره اوج این عذاب و درد روحی است…
ادامه خواندن ←
علیرضا اوختای
ترجمهی صالح سجادی
برای اینکه بتوانم یک معرفی خوب و دقیق از شاعری که حالا قرار است شما ترجمهی گزیدهی شعرهایش را بخوانید ارائه دهم خیلی فکر کردم و در نهایت به یاد رمان «آواز کشتگان» اثر «دکتر رضا براهنی» افتادم و دیدم هیچ معرفیای بهتر از این نمیتواند باشد نمیدانم دکتر در زمانی که در زندان ساواک به سر میبرد با «ایشیق» همبند بوده یا نه یا در آن بیمارستان کنار ایشیق بستری شده و لحظهی شیرجه رفتن ایشیق به حیاط بیمارستان را از طبقهی سوم با چشمان خود دیده یا نه، اما در هر حال خود این اتفاق که در این رمان به تصویر کشیده شده واقعیت دارد و ساخته و پرداختهی ذهن براهنی نیست.
صالح سجادی
ادامه خواندن ←
گابریل گارسیا مارکز
صفدر تقی زاده
چشم و چراغ 52
در ميان تنى چند از نويسندگان دنيا كه به دريافت جايزه نوبل در ادبيات نايل آمدهاند، گابريل گارسيا ماركز، شايد تنها نويسندهاى باشد كه هر كتاب تازهاش، بىدرنگ به زبانهاى زنده دنيا ترجمه مىشود و به نقد درمىآيد و خوب يا بد، نام او و نام امريكاى لاتين را بار ديگر بر سر زبانها مىاندازد. ديگر نويسندگان، پس از ايراد سخنرانى در مراسم دريافت جايزه نوبل، انگار ناگهان از نفس مىافتند و آثار تازهاى كه در سطح جهانى بدرخشد يا دستكم برتر از آثار پيشينشان باشد، خلق نمىكنند. بهطور مثال، رماننويس امريكايى، سال بلو، بعد از دريافت جايزه نوبل در 1976، ديگر اثر برجستهاى نيافريد و در خود امريكا هم ديگر كمتر نامش بر سر زبانهاست.
مجموعه داستان «شب مينا» مجموعه دوازده داستان كوتاه است كه پس از انتشار، بىدرنگ به زبانهاى زنده دنيا ترجمه و منتشر شده است. ترجمه اين كتاب به زبان فرانسه، عنوان «دوازده داستانِ كوتاه سرگردان» نام گرفته است.
همانطور كه ماركز خود در پيشگفتار كتاب مىگويد، بسيارى از اين داستانها را پس از انتشار در نشريههاى ادبى، بار ديگر بازنويسى كرده است و لاجرم متن بعضى از داستانهاى اين كتاب، با داستانهايى كه قبلا در
جاهاى ديگر منتشر شده، تفاوتهايى دارد. از آن گذشته، سليقه مترجمان مختلف نيز در برگرداندن داستانها، كمابيش تفاوتهايى در متن ترجمه پديد آورده است.
«شب مينا»، كتابى كه اكنون در دست داريد، از روى ترجمه انگليسى
اديت گراسمن از متن اسپانيايى، به فارسى برگردانده شده است.
«شب مينا» تقريبا همزمان با ترجمه كتاب به زبانهاى زنده دنيا، با چند ماهى تأخير به فارسى ترجمه شده است.
گابريل گارسيا ماركز در اين كتاب، شيوهاى نوين از روايتپردازى به دست داده و همانطور كه خود گفته است، چندين سال متمادى در جستوجوى زبان و بيان و ساختار داستانى تازهاى كوشيده است، و اين خود مىتواند يكى از رازهاى توفيق نويسندهاى پرآوازه باشد كه با هر كتاب تازهاش، حادثهاى در عرصه ادبيات جهان آفريد.
ادامه خواندن ←
شارل بودلر
نيما زاغيان
«بودلر شهريار شاعران است.»
آرتور رمبو
شارل بودلر در هزار و هشتصد و بيست و يك در پاريس بهدنيا آمد و در همان پاريس، به سال هزار و هشتصد و شصت و هفت مرد، و هرآنچه كه بين اين دو تاريخ بود و انجام داد، او را به يكى از چهرههاى جاودان، درخشان، متناقضنما و مرموز تاريخ ادبيات بدل كرد.
بيش از اين گفتن دربارهى بودلر را در اين يادداشت ضرورى نمىبينم، چرا كه بودلر براى خانندگان فارسىزبان شخصيت ناآشنايى نيست. آثار بسيارى دربارهى بودلر و آثارش چه بهصورت كتاب و چه يادداشت و مقاله منتشر شده است؛ تنها معماى بىپاسخ براى من اين است كه چرا تا به امروز، حاصل عمر شاعرانهى او، همين «گلهاى دوزخى»، به فارسى ترجمه نشده بود.
ادامه خواندن ←
علی باباچاهی
دل به دست هيچكس نمىدهمزندگى شاعرانه بهتر است
مثل گل ظريف و پاك
مثل آب صاف و ساده ز ابلهىست
مثل تيرگى
مثل شب، در اين زمانه بهتر است
نامههاى عاشقانه خوب نيست
بوسههاى وحشيانه بهتر است
اى بهار!
ما كلاغهاى زشت و پير را رها نمىكنيم
قلبمان بسان شيشه نازك است
برگ را ز شاخهاش جدا نمىكنيم
نيمهشب
آن زمان كه آب بر صفاى دختران ساده عاشقست
آن زمان كه هر كسى كنار جفت خود به خواب مىرود
در رحيل غربتآور زمان تو را صدا نمىكنيم
اى بهار!
ما به عهد خود وفا نمىكنيم
قلب من هميشه فاسدست
آه، اى كسى كه نام من براى تو طليعهى محبتىست
دل به دست هيچكس نمىدهم
چه مصيبتىست!
ادامه خواندن ←
عبدالعلى اديب برومند
از ويژگىهاى ديگر من طبيعتگرايى و دلدادگى به مظاهر زيبايى و جمال است؛ از اين رو به مناظر طبيعى و باغ و صحرا و گلهاى رنگارنگ و گياهان زيباى خودرو و درختستانهاى شكوهمند و چهره زيباى خوبرويان و تجليات دلانگيز بهار عشق مىورزم و اين طبيعتگرايى همواره پرتو عرفان را در دل و جان من تابان و فروزان مىگرداند. پس چنين است كه بخشى از اين كتاب به توصيف مظاهر طبيعت و تعريف بهار و خزان اختصاص دارد. همين خصلت مهرپرورى نسبت به جمال طبيعت مرا به دلدادگى نسبت به پديدههاى زيباى هنرى كه ساخته دست بشر است نيز واداشته و به هنرهاى تزيينى، بهويژه كارهاى ايرانى سخت دلباخته گردانيده است. چنانكه گردآورى اينگونه آثار پيوسته از سرگرمىهاى دلپذير و تفريحات سالم من بوده و هست و مايه بسى از آگاهىهاى هنرى نيز گرديده است. البته پيشرفت در خوشنويسى هم شوق اين كار را در حقير دامن زده است.
ادامه خواندن ←
این گیبسن
ترجمه فریده حسن زاده
ايان گيبسن نويسندهى ايرلندى متولد 1939، تحصيلات متوسطه و دانشگاهى خود را در دوبلين به پايان برد و سپس بهعنوانِ دانشيار در دانشگاه لندن به تدريسِ ادبياتِ مدرنِ اسپانيا پرداخت. نخستين كتابِ او بهنام «قتل فدريكو گارسيا لوركا» كه بلافاصله توسطِ رژيمِ فرانكو تحريم گشت، جايزهى بينالمللىِ بهترين كتابِ سال را از آنِ خود كرد و به 10 زبان ترجمه شد. (1971) Cyril Connolly با اشاره به فصلِ «مرگِ يك شاعر» از كتابِ «زندگينامهى فدريكو گارسيا لوركا» كه به سال 1989 تكميل و منتشر شد، مىنويسد : «عاشقانِ شعر و عاشقانِ حقيقت از خواندنِ اين كتاب، لذّت خواهند برد.» اين كتاب، دروغِ دولتِ فاشيستىِ فرانكو را كه مىگفت مرگِ لوركا در حينِ اغتشاشهايى در اولين لحظاتِ جنگِ داخلى رخ داده است، برملا كرد و گوشههاى تاريكِ شخصيتِ اين شاعر را كه نرودا «چكيدهى اسپانياى سالها و قرنها و سنّتهاى باستانىِ مردمِ آن سرزمين» مىناميد، روشنى بخشيد.
ادامه خواندن ←
جویس کرول اُتس
ترجمه علی قانع
چشم و چراغ 15
جویس کرول اُتس در سال 1938، در خانوادهای کارگری بدنیا آمد و اولین کتابش را سال 1963 منتشر کرد. اُتس بیش از پنجاه کتاب در زمینههای مختلف ادبیات داستانی، شعر، فیلمنامهنویسی و ادبیات نمایشی، ادبیات کودک و نوجوان و نقدهای ادبی نگاشته است. او بارها جوایز ادبی مختلفی را دریافت کرده است که میتوان به جایزهی ملی کتاب امریکا در سال 1969بخاطر رمان «سیاهاب»، جایزهی پولیتزر در سال 2000 بخاطر کتاب «بلوند»، جایزهی اُ هنری، جایزهی ادبی پن و چندین جایزهی ادبی دیگر اشاره کرد. جالب توجه است اُتس آثاری نیز با نامهای مستعارِ رزماند اسمیت و لورن کلی دارد. از اُتس همچنین داستانهای زیادی در ماهنامهی نیورکر و اتلانتیک چاپ شده است.
جویس کرول اُتس در ایران با چند داستان کوتاه و کتابهایی همچون «وقتشه باهام زندگی کنی»، «سیاهاب»، «جانورها» و «اشتهای امریکایی» و چند کار دیگر شناخته شده است.از دیگر کارهای اُتس میتوان به «خواهرم، عشق من»، «دخترِ گورکن»، «مادر گمشده»، «زامبی»، «قلبم برهنه ماند» و… اشاره کرد.
ضمناً رمانهای «دختر سیاه، دختر سفید» و «آدمکشها» نیز توسط مترجم همین کتاب منتشر شدهاند.
جویس کرول اُتس هماکنون در کنار همسرش دوران سالخوردگی را سپری میکند و هنوز هم با تمام عشق و انرژی مینویسد.
ادامه خواندن ←