« اسم من بردیا است.که شما مرده اش می پنداشتید ! » مومیایی ، فریاد زنان حضورش را اعلام کرد ، با این ادراک شوم ، که از نظر همگان غایب شده است و در تابوت به گور خود می رود . حضور او در تابوت بود یا در وسوسه ی « جانشین » یا در ذهن آنانی که پی موکب عزا بودند ؟ حافظه ای زنده ، برای هستی خود می طلبید . فریاد زد « من اینجا هستم ، ببینید ! » موکب می گذشت و مردمان از پی او می گذشتند ؛ کسی را پروای آن فریاد خاموش ، آن حضور غایب ، آن وجود از هزاره ها بر گذشته و اینک بر باد شده ، نبود …فکر می کنم ، یکی از این نظامی های بی حوصله ی قدرت طلب بوده که با چند نفر مسلسل بدست رفته بالای سر رئیس ، مردک گفته ، تو به اعتبار سر نیزه ی من حکومت می کنی ، حالا چرا خودم حکومت نکنم . » جوان کوتاه قامتی که تا اکنون ساکت بود ، دستهایش را از جیب درآورد ، در هوا تکان داد و گفت « همه ی شان سر و ته یک کرباسند . برای ما چه فرقی می کند ؟ هر کس می آید ، می خواهد دنیا ، جامعه ، مردم را به قالب افکار و سلیقه خود بریزد . این می رود ، یکی دیگر می آید ، همه هم خود را برترین و بهترین می خوانند . این مردم اند که در مسلخ استبداد های گوناگون قربانی می شوند ، قربانی سلیقه های جور واجور خودکامگان …
در اين كتاب میتوان با روحيات و خلقيات نيما به خوبی آشنا شد. نیمایی که در جوانی میخواست چریک بشود و محرومان را از بند ستم برهاند، نیمایی که عاشق میشود و تهمت های زیادی هم به جان میخرد. نیمایی که در شهرهای مختلف معلمی میکند و از همه مهمتر نیمایی که شاعر است.
در این کتاب میتوان به خوبی روند شکلگیری شعر نو و در واقع شعر مورد علاقه نیما در دوران زندگیاش را دنبال کرد؛ دورههای سکوت شعریاش، دورههای پرکاری. تعریفی که از زمان اقامتش در شهرهای مختلف ارائه میدهد و دلبستگیها و دلزدگیهایش از افراد و چیزهای مختلف. در این کتاب میبینیم که نیما چه علاقه عجیبی به یوش داشت.
🔵 « موسسه ی انتشارات نگاه » ، در چهل و چهارمین سال تلاش هایش برای پدید آوردن هوایی تازه در عرصه ادبیات معاصر ایران ، در ابتکاری تازه همت به انتشار آثار مطرح ترین شاعران امروز ایران در مجموعه ای نفیس و خوش چاپ، در قطع زیبا و خوشدست پالتویی با عنوان « باران » نموده که در برگ برگ این آثار ماندگار تازگی و طراوت ادبیات معاصر را می توان احساس کرد.
موسسه ی انتشارات نگاه قصد آن دارد که برای دسترسی آسان دوستداران شعر معاصر ایران به ویژه جوانان ، این آثار جاودانه را به آسانترین روش ، از طریق سایت موسسه عرضه بدارد و
تقدیم نسل مستعد و علاقمندان ادبیات معاصر نماید.
امید آنکه این خدمت و تلاش فرهنگی موسسه ی انتشارات نگاه ، بر لوح دل فرهنگدوستان این سرزمین اهورایی نقش بندد…
منوچهر آتشی در اواخر دههٔ ۳۰ با آهنگ دیگر در شعر معاصر به تجربهای تازه دست میزند. او با کشف و شهود در طبیعت جنوبی و وحشی به نوعی خشونت غریزی در شعر دست مییابد. اما آنچه خشونت شعری آتشی را از عنصر خشونت آشفته و غیرمنسجم برخی از شاعران قبل و بعد از خودش متمایز میکند بهجز حضور «جنوب»، لحن حماسی آن است
شعرهای آتشی در دهههای ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ شعر کویر است و عناصر طبیعی این کویر حماسه و خشونت را با هم میآمیزد. گذشته از آن، عشق و امید و آرزو نیز خود را به این طبیعت جنوبی غرق میکند و احساس تنها در مثلث خشونت-حماسه-جنوب چهره نشان میدهد.
آخرين تصويري که ناباکف از روسيه به ما ميدهد عکسي است با لنز بسته از خود و پدرش که روي عرشهي کشتي نادژدا[1] (اميد) شطرنج بازي ميکنند زماني که کشتي بندر سباستپول2 را زير آتش تفنگ بلشويکها ترک ميکند ـ آخرين استعارهي بصري براي نمودِ شجاعت کامل و پيروزي اميد بر ناملايمات. پاياني متفکرانه است و در عين حال تکاندهنده بر روايت سالهاي زندگياش در روسيه.
ناباکف هرگز دربارهي اعتقادات سياسي پدرش چون و چرا نکرد و يا عليه آن نشوريد. پس از قتل پدرش رداي صداقت و شرافت او را بر تن کرد و تا پايان عمر به عقايد آزاديخواهانهي او وفادار ماند. با اين حال، هرگز لزوم جنگيدن بر سر اين عقايد را احساس نکرد. انگار همين کافي بود که پدرش به جاي او به تمام اين اعتقادات پرداخته بود. تعهد و آرمانگرايي و دلبستگي پرتکاپويي که از ميان نوشتههاي پدرش بيرون ميتراود، چيزهايي نيستند که ناباکف هرگز در آنها سهيم بوده باشد. اين پسر مطمئن به خود و بلندپروازِ پدري مشهور از همان آغازْ ساحل خود را جايي ديگر ميجويد.
تأثير شمار اندکي از نويسندگان مدرن بر شکل و ماهيت ادبيات داستاني قرن بيستم عميقتر از ويليام فاکنر بوده است. جيمز جويس را معمولاً در هنر داستاننويسي با فاکنر قياس ميکنند؛ اما اين دو نويسنده عملاً فقط تشابهاتي ظاهري دارند: استفاده از تجربهي بومي و منطقهاي به عنوان مضمون، ساختار تجربي و غيرمتعارف رمانهاي آن دو و بازي با واژهها وراي معناي سنتيشان.
فاکنر به طريقي نوشت که انگار هيچ کس پيش از او در ادبيات انگليسي قلم نزده بود، انگار پيش از آنکه او دست به قلم برد سنت و تجربهي ادبي شکل نگرفته بود. او اين سنت را از نو آفريد و رمان را رها ساخت تا به واسطهي سيلاب نيرومند، متلاطم و مقاومتناپذير زبان بتواند بهتر از گذشته در خدمت قرن بيستم قرار گيرد، زباني که راه خود را از ميان زمان و مکان و تجربه گشود تا داستانِ انسان مدرن را بگويد به نحوي که در عين تراژدي خندهدار هم باشد. فاکنر به شيوهي خود نوشت خواه جيمز جويس، ويرجينيا وولف، جوزف کنراد و ديگران وجود داشتند يا نداشتند.
سزان (۱۹ ژانویه ۱۸۳۹ -۲۲ اکتبر ۱۹۰۶) یکی از تاثیرگذارترین نقاشان مدرن فرانسوی و همچنین یکی از برجستهترین نقاشان پسادریافتگر محسوب میشود. وی آثارش را در کنار آثار نقاشان دریافتگر به نمایش میگذاشت. در هر تاش قلمموی سزان ساختاری استوار را میتوان دید.
نوآوریهای او چه در شیوهٔ اجرای نقاشیها و چه در سبک ، بعدنمایی، ترکیببندی و رنگآمیزی آنها بر هنر سدهٔ بیستم تاثیر شگرفی گذاشت. پیکاسو ترکیببندیهای سطوح او را به شیوهٔ کوبیسم گسترش داد و ماتیس به رنگآمیزیهایش دلبسته بود. ا
ز هر دوی این نقاشان آمدهاست که «سزان پدر همهٔ ما است». وی در همهٔ زندگی هنریاش بس آزرمگین و کمسخن بود و از اینرو همواره در جمع هنرمندان بیگانه به شمار میآمد.
شهرت هنری او دیرگاه فرا رسید و در دورهٔ کهنسالیاش بود که نقاشان جوان به اهمیت او پی بردند.
امیرخسرو دهلوی شاعر پارسیگوی هندوستان بود. او یکی از دو شاعر مهم اوایل قرن هشتم است که سایر سخنوران پارسیگوی هند را تحتالشعاع قرار دادند و در ادوار بعد هم نفوذی دامنهدار در میان شعرای ایران و هند داشتند. آن دو امیرخسرو، و حسن دهلوی بودند. امیرخسرو به زبانهای فارسی، عربی، ترکی و سانسکریت چیرگی داشت و به سعدی هند معروف بود و او در اوایل حال به «سلطانی» و سپس به «طوطی» تخلص میکرد