بی اعتمادی به غرب یکی از مؤلفه های بارز ژنتیک سیاسی روس هاست؛ گویی حقارتی تاریخی بر شانه های این مردمان در مواجهه با غرب سنگینی می کند؛ از این رو می کوشند آن احساس حقارت را با نگاهی برتری جویانه در مواجهه با همسایگان آسیایی و شرقی جبران کنند. روس ها در مواجهه با اروپاییان خود را اروپایی نمی پندارند، اما در مواجهه با کشورهای شرقی و آسیایی از موضعی بالا به پایین رفتار می کنند. از این رو، ملی گرایی روسی در نوع خود کم نظیر است، زیرا روسها نه خود را غربی میدانند و نه شرقی می پندارند؛ آنها روس اند. این امر شناخت روسیه را برای ما دشوار می کند. این کتاب در مطالعهای موشکافانه نقش دولت، سیاستمداران، بازرگانان، شخصیت های متنفذ، نظامیان، مهندسان و معماران روس را در ایران واکاوی کرده و می کوشد نور بیشتری بر همسایه شمالی بتاباند و شناخت و دانش انسان ایرانی را از روسیه ارتقا بخشد.
تاریخ جوامع تاکنون تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است و بابک قهرمانی ست از میان این صفحات در جدال با ظلم و سیاهی ای که در خاک این مرزوبوم ریشه دوانده بود. «بابک» مرزهای اسطوره و واقعیت را در هم نوردیده است. مردانگی و قهرمانی های او را باید به حساب آرزوها و آمال ایرانیانی گذاشت که از دیرباز منتظر ظهور این منجی افسانه ای و پرچم عدالت گستر او بوده اند. کتاب پیش رو شرح این دلاوری هاست و ثبت اسطوره جاویدان ایران زمین، بابک خرمدین، برای آیندگانی ست که با مطالعه حماسه او و یارانش، گذشته را چراغ راه خویش قرار می دهند.
آن هنگام که «انسان غربی» در دل جامعه ای شرقی سکنا می گزیند، جهان شرق در ذهنش چه معنایی می تواند داشته باشد؟ نویسنده مدرسة زیبایی کابل زنی است آرایشگرکه ضمن آرایش و آموزش زنان افغان، از نحوه زیست و خوشی و ناخوشی های ما شرقی ها سخن می گوید. گرچه نویسنده ای که از قلب فرهنگی متفاوت پا به افغانستان گذاشته، هرگز نمی تواند از درون به فرهنگ میزبان نگاه کند، ولی شرح او از مصائب و سختی های جامعه افغانستان، دریچه ای است از بیرون که می تواند ما را با نحوه نگرش و جهان بینی «آنها» آشنا سازد.
«درخت بیزمین» فرصتیست تا شاعر در لابهلای صفحات کتاب با زیباترین ترانهها سخن بگوید و طنین آوازش را در تمامی شهرهای بیشاعر و راههای بیعابر بیفکند. از نوستالژیهای کودکانهای سخن بگوید که رویای رنگین خوانندگانش است.
رمز جاودانگی ترانههای از «دریا در من» تا «درخت بیزمین» در انتخاب واژههاییست که شاعر را به ریشههای تاریخی سرزمیناش متصل میسازد. و به راستی که سالهای دور از خانه، جنس واژههای او را از درد و عشق تهی نساخته است.
سفر تمام نیست
وقتی که دستارهاشان
سرخی سیب را
عشق نمیداند
خون میداند…
“سیمای زنی در میان جمع” شاهکار بی بدیل هاینریش بل است که برای او جایزۀ ادبی را به ارمغان آورد. در این رمان پر حجم، بل یک زن را در مرکز روایت خود قرار داده و از طریق زندگی او در زمان های مختلف از جوانی تا میانسالی، ما را به آلمان روزگار جنگ و پس از آن می برد.
بل استادانه با برش های زمانی که روش خاص او در قصه گویی است، نکبت و رذالت جنگ را به زیبایی بر ما آشکار می سازد. او استادانه از سیر زندگی نقبی بر سقوط اخلاقی و اجتماعی آدمها می زند که چگونه در شرایط دشوار در ورطۀ ویرانی در می افتند. “سیمای زنی در میان جمع” رمانی است شگفت آور، جذاب و بسیار خواندنی.
رودخانه ای در تاریکی داستانی واقعی و ناراحت کننده از زندگی و متعاقبا فرار یک مرد از کره شمالی است. ماساجی ایشاکاوا که اصالتا ژاپنی- کره ای است تقریبا تمام عمر خود را مانند کسی که هیچ کشوری ندارد سپری کرد.در این زندگینامه نویسنده از تلاش هر روز خود برای فارغ آمدن بر مشکلات زندگی در پست ترین طبقه جامعه کره شمالی و نیز تبعیض های طبقاتی که برگرفته از بینش و سیاست رهبر کره شمالی است می گوید.
این داستان نه تنها یک تصویر واقعی و تکان دهنده از زندگی مردمی است که با دنیا در ارتباط نیستند ، بلکه شناختی آگاهانه از حکومت هایی می دهد که شأن و منزلت طبیعت روح انسانی را نادیده می گیرند.
شو زُ چِن در سال ۱۹۷۸ در شهر دونگ خَی در استان جیانگ سو به دنیا آمد. او که فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد دانشکده ی ادبیات دانشگاه پکن است، رمان های زیادی نوشته که از آن جمله می توان به « پکن همچون دریا»، »به سوی شمال»، « دارالسلام»، «دویدن در خیابان های پکن» و «قصه های چینگ یون گو» اشاره کرد.
او جوایز ادبی بسیاری نیز دریافت کرده که جایزه ی ادبی جوانگ جونگ ون، جایزه ی بزرگ رمان رسانه های ادبی چینی و جایزه ی ادبی فِنگ مو از آن جمله اند. رمان « اگر برف سنگین راه را ببندد»، جایزه ی ادبی لوشون در دوره ی ششم در بخش رمان کوتاه را از آن نویسنده کرد، رمان کوتاه وی تحت همین عنوان نیز جایزه ی کتاب برتر چینی صدا و سیمای چین در سال ۲۰۱۶ را کسب کرد.
رمان « دارالسلام» او در سال ۲۰۱۴ جایزه ی پنجمین دوره ی ادبی لائو شُه، جایزه ی رویای عمارت سرخ در ششمین دوره و جایزه ی ادبی اولین دوره ی دانش سرای تِنگ شون را کسب کرد و از طرف « هفته نامه ی آسیا» در هنک کنگ به عنوان یکی از ده رمان چینی برتر سال ۲۰۱۴ معرفی شد. « هفته نامه ی آسیا» ی هنگ کنگ و»هفته نامه ی آینه « ی تایوان، رمان بلند « پکن همچون دریا» را به عنوان یکی از ده رمان برتر چینی در سال ۲۰۱۷ معرفی کرده اند.
او در حال حاضر معاون سردبیر مجله ی ادبی « ادبیات خلق» است و آثار او تا کنون به زبان های انگلیسی، آلمانی، ژاپنی، کره ای، ایتالیایی، مغولی، هلندی، روسی، عربی، اسپانیایی و غیره ترجمه شده است.
«بانو در آینه» مجموعهای است از سبکهای مختلفی که وولف در نوشتن استفاده میکرد. از یکسو آن جملات کاملا ذهنی او است که در داستانهایش مثل «لکهای روی دیوار» نمایان میشود، از یک طرف رئالیسم خردکننده داستانهایی مثل «دوشس و جواهرفروش» است که خواننده را میخکوب خود میکند. تا سوررئالیسم داستانهایی مثل «نورافکن» تا … ویرجینیا وولف علاقه خاصی به رئالیسم صرف دارد. رئالیسم برای او دنیایی است که هر چیزی که لازم دارد در آن موجود است. هر کدام از نوشتههای وولف دنیایی کامل هستند. وولف دوست ندارد چیزی ضعیف خلق کند. حتی داستان خیلی کوتاهی مثل «خانه اشباح» را طوری مینویسد که میخکوبت میکند. داستانهایش روی چارچوبی استوار، بنا شدهاند. روایتها، قدم به قدم، تو را به درون شخصیتها میکشانند و میگذراند خوب با هم صمیمی شوید و بعد یک دفعه شوک خودشان را وارد میکنند. در داستانها، چیزی آمده شده و گوشهای پنهان است که میتواند داغانت کند. زیبایی کار وولف در همین است: تو را به عمیق ترین نوع غیر احساسی ارتباط با نوشته میرساند. طوری که نمیتوانی راحت از ماجرایی که خواندهای فاصله بگیری. داستانها میتوانند درونت نفوذ کنند. نفوذی دلچسب. و بعد درونت رسوب میکنند و اینچنین، در دنیای سرد راویها شناور میمانی. در فکرهایشان غرق میشوی، دنیا را از درون چشمهای شان میبینی و دنیا از درون چشمها آنها چقدر آشنا است. در صمیمیت کلمات شان، میتوانی، به یکباره ببینی که جهان تماما انگلیسی آنها، همان روح زندگی، پر از زشتیها و زیباییها را در خود دارد که شبیه به زندگی خود تو است. جایی در میان داستان، دیگر فکرهای خودت است که دارد اثر را پیش میبرد. جایی دیگر وولف وجود ندارد. تو خودت وولف شدهای.
«توتم و تابو» یکی از آثار مهم زیگموند فروید است. فروید در این اثر به بررسی این دو موضوع و ریشهیابی تاریخی آنها میپردازد. او موشکافانه با بررسی آثار معتبر در این زمینه به زمینههای اصلی پیدایی توتم و تابو پرداخته و سپس به بررسی این موارد در جامعهی متمدن میرسد. کتاب، نقش عوامل روانی در فرد و جمع را در پیدایی و رواج این دو مسئله بازتاب داده و به خوبی در بازگشایی این دو فاکتور مهم در جامعهی کهن تا جامعهی امروزی موثر است. کتاب توسط شادروان محمدعلی خنجی ترجمه و پس از سالها با یک ویرایش اساسی به علاقمندان آثار فروید عرضه میشود.
تیمور ورمش[1] در سال 1967 در نورنبرگ آلمان پا به جهان نهاده است، مادرش آلمانی بود و پدرش تبار مجاری داشت. او در دانشگاه ارلانگن سیاست و تاریخ خواند و سپس بهعنوان روزنامهنگار به کار پرداخت، تا سال 2001 برای نشریات ابندسایتونگ[2] و اکسپرس شهر کلن مطلب مینوشت و پس از آن هم برای نشریات زیادی کار کرده است. تا سال 2009 بهعنوان نویسندۀ پشت پرده، چهار کتاب منتشر کرد و دو کتاب دیگر او در حال آماده شدن است.
کتاب «او بازگشته است» که اینک ترجمۀ آن تقدیم خوانندگان فارسیزبان میشود، در سال 2012 در نمایشگاه کتاب فرانکفورت عرضه شد و خیلی زود به مقام اول لیست مشهور نشریۀ اشپیگل[3] دست یافت. از این اثر فقط در آلمان حدود یک میلیون نسخه کتاب و بیش از سیصدهزار نسخۀ الکترونیکی و صوتی به فروش رسیده است. حق ترجمۀ کتاب هم به 38 زبان داده شده است. انتشارات باستای لوبه[4] حقوق مربوط به ساختن فیلمی را از روی این کتاب به مؤسسۀ برلینر میتوس فیلم[5] واگذار کرده و در حال حاضر تیمور ورمش در حال بازنویسی فیلمنامه است که گفته میشود در سال 2014 اکران میشود. کتاب هجویهای تلخ و گزنده از زنده شدن مجدد هیتلر در تابستان 2011 است، جایی که او را بهعنوان یک بازیگر به رسمیت میشناسند و برنامهای تلویزیونی در اختیارش مینهند تا به نشر افکار خود و عوامفریبی بپردازد. کتاب «او بازگشته است» هجویهای دربارۀ به سخره گرفتن افکار عمومی و تأثیر رسانههای عمومی در تغییر نگرش افراد، حتی در جامعهای پیشرفته چون آلمان است. میشائل تسوکوس[6] دربارۀ آن نوشته: «کتابی فوقالعاده است، باورکردنی نیست که چگونه آدم پس از خواندن چند صفحه شروع به مشاهده و تحلیل مسائل از دید آدولف هیتلر میکند.»
اشترن[7] دربارۀ آن آورده: «از یک سو بینهایت بامزه است، زیرا این مرد طرز سخن گفتن دیکتاتور را بینقص بیان میکند. از طرف دیگر، خنده به سرعت در گلوی آدم گیر میکند.»