خوشههاي خشم اثري آنچنان پرصلابت و نيرومند میباشد كه به حق نمونه و سرمشق فرهنگ و ادبيات آمريكايي بهشمار میآید. چاپ نخستين خوشههاي خشم که انتشار يافت در امريكا و بريتانيا طوفاني برپا شد. اين داستان، شرح حال خانوادهاي كشاورز است که بر اثر هجوم ساير كشاورزان خردهپا و كارگران كشاورزي، زمينهاي خود را در اكلاهما رها ميكنند و چون تمامي اميد و آرزويشان را از ماندن در آنجا برباد رفته ميبينند به سوي سرزمين افسانهاي كاليفرنيا روي ميآورند. كارواني به سوي غرب راه ميافتد كه در جادهها اردو ميزنند و چون هر دم تعداد كارگران فزوني ميگيرد، ميزان مزدها پايين ميآید، كار فقر و انحطاط و كشمكش با پليس و كارفرمايان بالا ميگيرد و وقايعي پیش میآید كه… خواننده خود بايد داستان را صبورانه تا آخر بخواند و دربارهی ارزش آنها به داوري بنشيند.
روزگارى اين درخت هم نهال بود: ميوه بلوط ننويش بود. طبق برآورد آدمى، اكنون در چهارمين سده عمر به سر مىبُرد. تناورترين درختِ جنگل بود و تاجش از تاج درختهاى ديگر بلندتر بود. ملوانها در دريانوردى نشانه راهنمايش كرده بودند و قمرىهاىِ جنگل رويش آشيانه مىساختند. در پاييز پرندههاىِ كوچنده وسط برگهاى بُرنزيش خستگى درمىكردند و بعد سوىِ جنوب بال مىكشيدند. اما در زمستان شاخههايش لخت بود و تنها كلاغ سياهها و زاغچهها از آن استفاده مىكردند؛ مىنشستند و از روزگارِ ناسازگار صحبت مىكردند و از اينكه در اين زمستان غذا مشكل پيدا مىشد نك ونال مىكردند.
در نمایشنامه «سه خواهر»، آنچه چخوف پیش روی مخاطب میگذارد، آرمان رهاییِ نسل جوان و روشنفکر روسیهی پیش از انقلاب است : به جان آمده از پوسیدگی و ابتذال فرهنگیِ روسیهی تزاری. ماجرای داستان، مانند اکثر کارهای چخوف در یکی از شهرستانهای روسیه میگذرد. و مسلماً با همان ویژگی عام در داستانهای چخوف: شهری کوچک و خواب آلوده با ساکنانی که در شیوهی زیستِ گیاهی ـ حیوانیِ خویش یا معنای «آرزو داشتن» و «ساختن» را از یاد بردهاند، و یا آنرا بدون هرگونه کوششی، فقط «طلب» می کنند.
آنچه سبب نمود و برجستگی این فرهنگ مبتذل و پوسیده می شود صدای معترض و تا حد زیادی، کم رمق و یا شکنندهای است که از یکی دو شخصیت نمایشنامه، بگوش مخاطب میرسد. اما احتمالا از آنجا که روح روشنگریِ محلی ـ فرهنگیِ زمانهی چخوف کم جان و کم بنیه است، تصویری که این روشنفکران در نمایشنامهها از خود ارائه میدهند از دید امروز، چندان به اصطلاح «روشنگر» به نظر نمی آید. زیرا هنوز خود، به واقع درکِ تجربی چندانی از ماهیت فرهنگیِ آنچیزی که میباید جایگزین این پوسیدگی شود ندارند؛ تا جایی که در گفتارشان اغراقی رومانتیک و در کردارشان نوعی بیقراری التهاب آمیز به چشم می خورد.
اینها گفته شد تا هنگام خواندن آثاری از این دست، متوجه این مهم باشیم که تواناییِ درک و لذت از متون ادبیِ کلاسیک، تنها زمانی حاصل میشود که خود را به موقعیت های تاریخی و فهمی آنها برسانیم: اینکه به معنای واقعی «مسائل» آنان را «بفهمیم» . اما نه با توقعات ادراکی امروز خود ، بل با تواناییِ ادراک امروزیِ خود در نزدیک شدن به محدودیت های فکری و تجربی آن دوران.
نمایشنامه شهربندان در سه پرده و “عادل ها” در پنج پرده نوشته شده است.
عادلها: داستان انقلابیهای روسی را که در سال ۱۹۰۵ میلادی، تصمیم به کشتن “سرژ” – دوک بزرگ- ( نماد استبداد در حکومت تزاری روسیه) میگیرند، روایت میکند.
.
.
یادداشتی از محمدعلی سپانلو برای نمایشنامه شهربندان: . «شهربندان» نمونه روشنى از منش اجتماعى و اخلاقى اوست. در این جا کامو ـ متأثر از سرنوشت اروپاى بعد از جنگ ـ اندیشه سیاسى خود را نسبت به نظامهاى گوناگون که هر کدام بخشى از ارزشها و حقوق انسان را زیر پا مىگذارند بیان مىدارد. نمایشنامهاى مىنویسد و در آن سیاست عقیم و بىانصاف بلوک بندىهاى «شرق و غرب» را در جامعه واحدى ـ به مثابه کل راهبرد سیاسى آنان، در تمام جوامع معاصر ـ به تماشا مىگذارند. و در عین حال با تمهید هنرمندانهاى خود را نیز از باتلاق سیاسى بالاتر قرار مىدهد. مناقشاتى که در پى نمایش این اثر برپا شد و موضعگیرى کامو در برابر مخالفان و خردهگیران، روشنگر این معناست. در این باب نویسنده در دیباچهاى که بر ترجمه انگلیسى نمایشنامههایش آورده، چنین مىنویسد: این نمایشنامه، هنگامى که اول بار در پاریس به صحنه آمد، مورد بىاعتنایى هماهنگ منتقدان قرار گرفت. در حقیقت نمایشنامههاى اندکى از چنین لطف آزاردهندهاى برخوردار شدهاند. بیشتر افسوس من این است که «شهربندان» با تمام نقائصش، بیش از تمام نوشتههایم، به من شباهت دارد
هدف از نوشتن این کتاب، آشنا ساختن جوانان با شعر و زندگی سهراب سپهری و شیوه بیان و زبان اوست. در این تحقیق تا جایی که امکان دارد کوشش شده مطالب، به صورتی کوتاه و ساده، گفته شود و هر چه بیشتر از ابیات سهراب نقل گردد و ناگزیر به سبب عهد بر محدود بودن شماره صفحات این دفتر، جای نقد و نظر گسترده و موشکافانه نیست و در هر بحثی به اشاره ای کوتاه بسنده شده است.
نوشتار حاضر در دو فصل، شامل بررسی زندگی و شعر “سهراب سپهری” است و در هشت فصل دیگر، “هشت كتاب” سهراب به بحث گذاشته شده و تنها “صدای پای آب” به اختصار گزارش شده است.
تاریخ هجده ساله آذربایجان نوشته احمد کسروی کتابی است که بعقیده خود او ادامه کتاب تاریخ مشروطه میباشد. در این کتاب تحولات ایران در خلال مشروطه و بعد از آن مورد بررسی قرار میگیرد. شاید بتوان این کتاب را مستندترین و مشهورترین کتاب احمد کسروی دانست. کتابی که به طرز شگفتی هم مورد تایید و استناد دوستان و هم مورد تایید دشمنان است! برای علاقمندان به تاریخ آذربایجان به خصوص در دوران مشروطه و شیخ محمد خیابانی این کتاب از ضروریات است کسروی در 1302 ش که هجده سال از وقایع مشروطه می گذشت ، بر آن شد تا رخدادهای آذربایجان را از بدو جنبش مشروطه به رشتة تحریر درآورد؛ یادداشتهایی نیز تهیه کرد که ابتدا در سوریه در مهنامة العرفان تحت عنوان «آذربایجان فی ثمانیة عشرعاماً» به چاپ رسید و از 1313 ش به صورت سلسله مقالاتی در مجلة پیمان منتشر شد. از آنجا که رخدادهای آذربایجان از سایر مناطق قابل تفکیک نبود، حوادث و وقایع دیگر کانونهای جنبش مشروطه خواهی چون تهران و گیلان نیز افزوده شد و بدین ترتیب تاریخ مشروطه ایران در سه بخش به چاپ رسید. وقایع پس از انقلاب مشروطه تا پایان قیام شیخ محمد خیابانی نیز در چهار بخش با عنوان تاریخ هیجده سالة آذربایجان منتشر شد.
مولف این اثر، یرواند آبراهامیان در 1319 شمسی در تهران متولد شد؛ در ده سالگی راهی انگلستان شد و در آنجا به تحصیل پرداخت. در سال 1342 دوره کارشناسی ارشد را در دانشگاه آکسفورد به پایان آورد. ایشان سپس به آمریکا مهاجرت و در 1348 از دانشگاه کلمبیا دکترای خود را دریافت نمود.آبراهامیان در دانشگاه های پرینسون و آکسفورد به تدریس تاریخ ایران پرداخت و همچنین در کالج باروک شهر نیویورک تاریخ جهان و خاورمیانه را درس گفت.بسیاری از تاریخ پژوهان او را از برجسته ترین تاریخ نگاران معاصر می شناسند و فرد هالیدی در زمینه تاریخ احزاب سیاسی در ایران او را برترین محقق جهان می شناسد.
آنگاه كه چشمان محمدشاه قاجار، بسته شد بر اين جهان و يكى از بىكفايتترين شاهان قاجارى رخت به ديگر سراى كشيد «ناصرالدين ميرزا» پسر شانزده ساله او كه سمت ولايتعهدى داشت در تبريز روزگار مىگذرانيد. پس از مرگ محمدشاه، بيشتر رجال قاجارى و درباريان كه از «ميرزا آقاسى» دل خوشى نداشتند و همچون گرگى در انتظار فرو غلتيدن او بودند تا به پاره كردنش قيام كنند از دستورات او سرپيچى كرده و چوب لاى چرخ امورات گذاشتند تا حاجى بركنار گردد.
ميرزا آقاسى كه به نيكى واقف بود از پس اين همه دشمن و دسيسهگر برنمىآيد به آستانه حضرت عبدالعظيم رفت و بست نشست و جان ناقابل خويش را از پس آمدن ناصرالدين ميرزا به تهران رهانيد و به كربلا رفت.
علی محمد افغانی در 21 آذرماه سال 1304 در کرمانشاه متولد شد. وی در خانوادهای نسبتاً فقیر به دنیا آمد. پس از گذراندن دوره متوسطه در زادگاهش، به تهران آمد و وارد دانشکده افسرى شد. چون دانشجوی ممتازی بود، با استفاده از بورس تحصیلی به آمریکا رفت و در همان جا با ادبیات و رمان آشنا شد. در سال 1333 هنگام بازگشت از آمریکا، به اتهام عضویت در حزب دستگیر شد و مدت 4 سال به زندان قصر منتقل گردید. در زندان نگارش رمان “شوهر آهو خانم” که هفت سال از زندگى یک خانواده را به تصویر مىکشید و حکایت ماجراهاى پر کش و قوس و جذاب “سید میران سرابى” با همسرش “آهو” و میهمان ناخوانده همسر دومش “هما” را آغاز کرد. این رمان یکى از مهمترین رمانهاى کلاسیک ایرانى نام گرفت و در سال 1340 از سوى “انجمن کتاب ایران” به عنوان رمان برگزیده انتخاب شد.
بعد از آزادى از زندان در یک شرکت ژاپنى استخدام شد، سپس کتاب “شادکامان دره قرهسو” را نوشت. او انتظار داشت از “شادکامان دره قرهسو” به خوبى “شوهر آهو خانم” استقبال شود که نشد و صرفاً در برخى مجلات اشاراتى به آن داشتند؛ افغانی در این خصوص میگوید: «این کار تعمدى بود و قصد کوبیدن کتابم را داشتند».
پس از آن 10 سال چیزى ننوشت، زیرا برای تأمین هزینههای مالی در شرکت ژاپنى کار میکرد که در آن فضاى سالم کارى وجود داشت و حقوق مناسبى هم مىگرفت و تنها به کار مشغول بود. همچنین او تصور میکرد اگر بخواهد بنویسد در دام روزنامههاى رژیم مىافتد و فضاى ادبى آن زمان روزنامهها نیز با کمکخرج دولت منتشر مىشدند که باید ناگزیر به همکارى با آنها مىشد. افغانى در سالهاى بعد نیز کتابهایى به چاپ رساند، اما دیگر آثار وی به اندازه “شوهر آهو خانم” محبوبیت پیدا نکرد.
افغانی کمتر داستان کوتاه نوشته و معتقد است داستانهای کوتاه او به پای بعضی از داستانهای کوتاه نویسندگان دیگر نمیرسد. افغانی به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا ساکن شد. او همچنین زندگینامه خود را به زبان انگلیسی نوشت.
داستان کوتاه دشمنان به بیان یکی از معضلات بزرگ جامعه آن زمان روسیه اختصاص یافته است خدعه زنان و مردان نسبت به یکدیگر چخوف به عنوان فردی که این رواج نامیمون رادر جامعه دیده است با طرح داستانهای خود چون سدی در برابر این پدیده شوم اجتماعی مقاومت می کند چخوف به خوبی آگاه است که خانواده به عنوان کوچکترین عنصر جامعه ، تعیین کننده رفتارهای اجتماعی افراد است و زوال آن مصادف است با زوال رفتارهای ناب اجتماعی ؛ به همین دلیل با پشتوانه ادبیات به نقد آن می پردازد اگر طنز را بالاترین درجه نقد اجتماعی بدانیم ، باید چخوف را بزرگترین نقاد جامعه رو به زوال روسیه گذشته به شمار آورد زبان چخوف در بیان نقدهایش زبانی صادقانه خالی از پیچیدگی است او هیچ گاه مسائل معمولی زندگی را پیچیده جلوه نمی دهد، بلکه با صداقتی دوست داشتنی آن را در آیینه تمام نمای داستانهایش منعکس می کند.
آنتون پاولوویچ چِخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов) (۲۹ ژانویه ۱۸۶۰ – ۱۵ ژوئیه ۱۹۰۴) داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روس است. هر چند چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامه نویسی نیز آثار برجستهای از خود به جا گذاشتهاست. چخوف در چهل و چهار سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.
در این مجموعه سیزده داستان چخوف با ترجمه روان بانو سیمین دانشور آمده که همه از مهمترین داستانهای کوتاه این نویسنده بزرگ روس است