از قرن ششم بعد از میلاد چند رساله با نام دیونوسیوس آریوپاگی در شرق یونانیزبان رایج میشود و جایگاهی بسیار بلند در میان الهیدانان مسیحی مییابد. رسالاتی که مضمونشان، به موجزترین بیان ممکن، نشان دادن این است که خداوند چگونه هم «اعلامشده» و هم «ناشناخته» است. از یک سو خداوند بهمثابۀ علت همهچیز، در همهچیز هویدا و در همهچیز شناسایی میشود، و از سوی دیگر، چون هر علتی متعالی از معلول است، خداوند متعالی از کل هستی است و بنابراین با دانشی که توسط مخلوقات یا از طریق آنها کسب شده باشد شناختنی و فهمیدنی نیست.
مقام شامخ این رسالات هم به علت جایگاه رفیعی است که دیونوسیوس آریوپاگی در مقام یک قدیس و یکی از شاگردان بلافصل پولس دارد و هم به جهت غنای مفهومی و معانی بلند مندرج در آن رسالات.
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانیست
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم که خورشید است
که چتر سرگیجهام را
همچنان که فرونشستن فوارهها
از ارتفاع پیشانیم میکاهد _
در حریق باز میکند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتیها
که کالاشان جز آب نیست
_ آبی که میخاست باران باشد _
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظیها
با کبوتران از شانهی خود رم دادهست؟
ااعتیاد دقیقاً چیست و آیا نوعی شکست اخلاقی است؟ آیا انتخابی بد است یا بیماری؟ نویسنده در این کتاب شیوههایی را برمیشمارد که اعتیاد مستقیم و غیرمستقیم زندگی افراد را تحتالشعاع قرار میدهد. نویسنده اعتیاد را پدیدهای پزشکی و رفتاری میداند و مصرف مواد مخدر و رفتارهای همبستۀ آن را در سطح اختلال وسواس نیز بررسی میکند. او در این کتاب شیوههای متنوع درمان انواع اعتیاد را نیز برمیشمارد.
به دلیل کمیاب بودن متون مربوط به تجربیات عاطفی دخترها و زنان، شناختن تاریخ اختلالهای خوردن کاری دشوار است. بیاشتهایی عصبی بیماریای است که در آن شخص به خودش گرسنگی میدهد. ویژگی اصلی این نوع اختلال امتناع از خوردن است که به کمبود وزن بسیار پایینتر از وضعیت سالم منجر میشود. در خصوص اختلال خوردن نکاتی بسیار هست که در این کتاب بررسی میشود.
شیخ کبیر ادموند هلمینسکی یکی از شناختهشدهترین و معتبرترین مترجمان آثار مولانا و از بزرگان طریقت مولویۀ آمریکاست. او مبانی و اصول صوفیه را در قونیه و در خانقاه مولویه نزد سلیمان لوراس فراگرفت و در سال ۱۹۹۰ مقام شیخی را از جلالالدین چلبی، رئیس سلسلۀ مولویه، دریافت کرد. کتاب مولانا و راز انسان کامل ادموند هلمینسکی تحلیلی از مولانا پدیدهای ادبی یا تاریخی نیست، بلکه شخصی آن را نگاشته که بیش از پنجاه سال معنویت کاربردی تصوف را بررسیده و آن را با ذهنیت و فرهنگ عصر معاصر تطبیق داده است.
مضامین این کتاب حول محور ارتباط روح با معنویت است. «راز» نشاندهندۀ تلاقی روح با الوهیت است و این نگاه تنها رویکرد ممکن به جهان بینهایت مولاناست.
هاوارد فاست، نویسنده رمانهای اسپارتاکوس و مزدور، در کتاب فرزند نیل (Moses, Prince of Egypt) سالهای اولیه زندگی حضرت موسی را قبل از ورود به قصر فرعون تا زمانی که به مقام پیامبری نائل میشود روایت میکند. حضرت موسی در دیدگاه این نویسنده آمریکایی، جنگجویی آزادیبخش است که از مقامش به عنوان شاهزاده دست کشید و با سرسختی مردمش را از بردگی رها کرد. فاست که به دلیل مهارتش در داستانسرایی تحسین شده، این بار هم مهارت خود را در به تصویر کشیدن شخصیتی مقدس به نمایش گذاشته و خواننده را به قصر خاندان سلطنتی رامسس دوم دعوت میکند.
شبی در ساحل دریایی بودم. آسمان صاف و ماه کامل بود. ناگهان دیدم منارهای از آب بیرون آمد، دوباره در آب فرو رفت و موجهای بلندی برخاست. سپس، آب آرام شد. کمی بعد در جایی دیگر، باز آن مناره از آب بیرون آمد و اندکی بعد زیر آب فرو رفت. تعجب کردم. چونکه بادی نمیوزید و وقت توفانی شدن دریا هم نبود. از صیادان پرسیدم، گفتند ماهیای است، ماهتاب را بیند و شادی کند. … حالا برای من تو همان مهتابی، من همان ماهی، زندگی نیز همان دریا.
« نازی ، آن کارد را بیار ..شیرو ، تو هم اول این چائیهایی را که نازی ریخته بگذار رو سینی -قندان هم بگذار … ببر خدمتشان … اول یک دور چای بخورند … بعد هم اینها را ببر … » آه ، حسابی خجالت داده بود ! -دو پیاله ماست ، پنیر ، ترشی ، خربزه ، یک ظرف دوغ خنک !
اینها را با صدای بلند می گفت ، طوری که آنها بشنوند و میشنیدند . وقتی آمدم تو دیدم قند تو دلشان آب شده است : تمام صورتشان خنده بود ، و باز خنده … مادرم در چشم بهم زدنی به قیژوقاژ باروکه پایان داد ؛ معطل پرکندنش هم نشد ، پوستش را قلفتی درآورد ، و تند تند پاکش کرد ، و انداختش تو تاوه -و راهرو پر شد از بوی معطر روغن و سرخ کردنی . چای را جلوشان گـذاشـتم.داشتند زیر لبکی به ترکی چیزهایی به هـم میگفتند -وقتی آمدم تو صحبتشان برید ، اما انگار دنبال چیزی بگردند با نگاه جست و جو میکردند…
یادداشتهای «کلودیوس جیمز ریچ» در برخی موارد مانند وبای شیراز، از تکنگاریهای دقیق و شاخصی است که به وسیلة آن بهخوبی از ترس و وحشت مردم و بیعملی حاکمان مطلع میشویم. او در روزگار شیوع بیماری، شاهد احوال مردم بوده و روزبهروز گزارش بیماری را هرچند موجز یادداشت کرده و حتی برای حمایت از آنها در شهر مانده است؛ درحالیکه والی و وزیر به جای ساماندهی امور، گریخته و شهر را به امان خدا سپردهاند!
شاید گزاف نباشد اگر بگوییم ریچ در ثبت مشاهدات و گزارش سفر خود، همچون بیهقی دیدههایش را با جزئیات نوشته است. او از کنار هیچ چیز بیتوجه رد نشده و همهچیز از نظر او اعم از ماسهسنگ، رودخانه، تپه، دشت، کوه، اماکن تاریخی، عتیقهها، نسخ خطی، کتیبهها، جهات جغرافیایی، نوع بادها، محصولات، اسامی همراهان، دمای هوا، حالات و روحیات نزدیکان و … درخور اهمیت و شایستة توجه بوده است.
دهۀ 1360، زمانی که فرهنگ فیلمهای سینمای ایران و بعد سه فصل تاریخ سینمای ایران در سه کتاب «پیدایش و بهرهبرداری، آوانس اوگانیانس: زندگی و سینما، عبدالحسین سپنتا: زندگی و سینما» منتشرشد، آنچه ذهن مرا درگیر کرد، جزئیات، نکتهها، حاشیهها، خاطرهها و پشتصحنههای شنیدنی از فیلمهایی بود که نه جایی در فرهنگ داشتند و نه امکان پرداختنشان در تاریخ سینما وجود داشت؛ بعد آرامآرام این ایده در ذهنم شکل گرفت که آنها را در مجموعهای با عنوان «هزار فیلم، هزار نکته» ارائه کنم… اما درگیریهای حرفهای در «فیلمخانۀ ملی ایران»، «جشنوارۀ فیلم فجر»، «جشنوارۀ فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان» و «موزۀ سینما» و همچنین پرداختن به اولویتهای بیشتر در جهت انتشار جلدهای بعدی «تاریخ سینمای ایران»، هر بار انجام این امر را که طرفدارانی نیز داشت، به تعویق انداخت.
شروع دهة 1390 بهطور جدی پیگیر تنظیم آن شدم… در این زمان، ایدۀ اولیۀ سه دهة پیش، دستخوش تحولات و تغییرات شده و هزار فیلم در سال 1360 جایش را به بیش از 2500 فیلم در سال 1390 داده بود با نکتهها، حاشیهها، خاطرهها، دانستنیها، پشتصحنهها و هزار و هزار… . این هزارتوی شنیدنی تاریخ سینمای ایران که یقیناً خوانندهاش را درگیر نوستالژیهایش از فیلمها، سینماگران و هنرمندان طی بیش از هشت دهة فیلمسازی خواهد کرد و دریغ، هیجان، شادی، دلتنگی، تأسف، افتخار، غم، شکست و غرور و… از احوالات سینمای ایران را با این مرور، تجربه خواهد کرد. از مقدمۀ مولف