قرن ما قرنی جوان و در عین حال بسیار پیر است و در آن انسانهایی که از اقیانوسها نجات یافتهاند، در رودها و دریاهای کاغذی غرق میشوند. پنجشنبهای اواخر آگوست، ده مرد جلوی شهرداری برلین اعتصاب میکنند. آنها به انگلیسی ، فرانسه، ایتالیایی و زبانهای دیگری که هیچکس اینجا نمیفهمد، حرف میزنند. خواسته این مردان چیست؟ آنها کار میخواهند. میخواهند هزینههای زندگی خود را با کار کردن تأمین کنند. می خواهند در آلمان بمانند. مأموران پلیس و مقامات مختلف شهرداری از آنها نامشان را میپرسند. این مردان نمیگویند که کیستند. نمیخورند، نمینوشند و از هویتشان چیزی نمیگویند. فقط هستند. خاموشی این مردان که به قیمت جانشان از افشای هویت خود سر باز میزنند، در کنار انتظار آن دیگران که از آنها سؤال کردهاند، سکوت سنگینی را بر این میدان شهر برلین که الکساندر پلاتز نام دارد، حاکم کرده است. چطور است که آن روز بعدازظهر، ریچارد از کنار این مردان سیاه و مردمان سفید که آنجا ایستاده یا نشستهاند، می گذرد و این سکوت را نمیشنود؟
تاریخ ایدهها همواره جذابترین وجه گذشته ما بوده است؛ کشف اینکه مردم چگونه با سؤالات اساسی خود درباره جهان مواجه میشدند و چگونه بخشی از این ایدهها نادیده گرفته شده است. دغدغه نویسنده نیز همین مسئله اخیر است، یعنی در آن هزار سال مابین دوران کلاسیک و رنسانس علم کجا بود؟ نقشه دانش نقشه جغرافیا و شهرهای دانش است که همواره آنها را در پرده کشیدهاند.
این کتاب روایات “ادوارد گرانویل براون” (1826-1926) _شرقشناس شهیرانگلیسی_ از ایران است که برداشت های خود از فرهنگ فارسی را در پی اقامت یک ساله اش_در سال 1266 هجری_ در ایران بازگو می کند. اثری فراتر از یک سفرنامه که علاوه بر معرفی دقیق و ارائه تصویری روشن از سرزمین و مردم ایران، مرجعی برای ادبیات و تفکر جدید ایران است.
کتاب روانشناسی اندوه مواجههای است با مسئله فقدان، داغداری و تجربههای اندوهبار. ریچارد گروس علاوه بر بررسی چیستی اندوه و اشکال مختلف آن، واکنشهای انسانی به این مسئله را نیز میکاود. از این رو، محتوای کتاب موضوعاتی وسیع را پوشش میدهد. نویسنده هم از روانکاوی فروید، هم از عقایدی بیاعتبار که «مراحل» اندوه را گذرکردنی میداند و هم از هنجارهای اجتماعی و فرهنگی سخن میگوید که درک ما را از داغداری شکل داده یا محدود کردهاند. ویژگی برجسته این کتاب آن است که به زبانی که در توصیف اندوه به کار میبریم نیز پرداخته است.
گاردجوان، بهترین اثر فادایف، که نوشتن آن در سال ۱۹۴۳ آغاز شده و گویا تاسال ۱۹۵۱ ادامه داشته است، داستان مبارزات گروهی از جوانان یک شهر کوچک معدنی اوکراین با نیروهای اشغالگر فاشیسم آلمان است؛ مبارزانی که به اعتبار خود کتاب، مردمان ساده و ناشناس این شهر کوچک را بهصورت قهرمانانی بزرگ و معروف در سراسر جهان درآورد.
مبارزات گروه جوانان “گاردجوان”، با آنکه در نظر اول بهصورت فعالیتهایی آزاد و تا اندازهای فیالبداهه جلوه میکند، در واقع از نزديک با شبکۀ بسیار سازمان یافتۀ هستههای زیرزمینی حزبی و عملیات سرتاسری پارتیزانی در ارتباط است. از سوی دیگر، این مبارزات همچنین بهگونهای طبیعی با مبارزات گسترده و ژرف تودههای روسی، که به هر وسیلهای با نیروهای اشغالگر درستیزند، پیوند دارد. ازاینرو، “گاردجوان” درعینحالکه جوشش و بالندگی گروهی از جوانان را در مبارزاتی “خودخواسته” علیه نیروهای متجاوز به میهن تصویر میکند، بر اهمیت اساسی سازماندهی همگانی و گستردۀ نیروهای رزمنده از یکسو و بر لزوم پیوند هر حرکت رهاییبخش با تودههای مردم، از سوی دیگر، تأکید دارد و از این دیدگاه “گارد جوان” علیرغم جزئیات محتوا و ویژگیهای نویسندۀ آن، از حدّ يک رمان ساده فراتر میرود و بهصورت يک سند پرارزش و آموزندۀ تاریخی درمیآید. فادایف در این کتاب بارها و بارها یادآوری میکند که حتی در يک جنگ میهنی، در برابر دشمن خونخواری که نفرت همگانی از او ظاهراً جای هیچ شکی نمیگذارد، پشتیبانی تودههای مردم از نیروهای مبارزْ آنچنان خودبهخود و از پیش کسب شده نیست بلکه آگاهی و تلاش این نیروها در حفظ پیوند خود با تودهها و پیروی از آرمان آنها، ضامن این پشتیبانی است. به گفتۀ فادایف «همچنانکه رودها و جویبارها حاصل حرکت ژرف و نامحسوس آبهای زیرزمینی است، مبارزات گروه جوانان شهر کوچک کراسنودن نیز بخشی از مبارزات پیگیر میلیونها نفر از مردمی است که برای بازگرداندن شرایط طبیعی زندگی خود به وضعیت پیش از ورود نیروهای اشغالگر، مبارزه میکنند.»
کائوس داستان آلیمیانهاست؛ خانوادهای ارمنی، سرشناس و ثروتمند. بعد از مرگ مارکوس آلیمیان و خواندن وصیتنامهاش، این خانواده در کائوسی گرفتار میشود که رهایی از آن جز با عشق میسر نیست. کائوس داستان دلدادگیها و تطهیر عاشقان است، با معصومیتی که مدتهاست رخت از این خاندان بربسته.
احساس گناه شدید، احساس ملامت مدام، ندامت بی اندازه، خاری در چشم، ریگی در کفش، باری بر دوش، دردی جانکاه، کشمکشی مدام بین عشق و بیزاری. چرا خصم را دوست میدارم و چرا دوست را دشمن؟ در کدامین لحظه عشق می ورزم؟ در کدامین لحظه بیزارم؟ چرا بر حقم؟ چرا بر حق نیستم؟ این حق که گاهی نزد من است و گاهی نزد خصم من چیست؟ چه کسی آن را به من میبخشد؟ چه کسی آن را از من می گیرد؟ من که گناهی نکرده ام. آه چرا. سراپا ‘ گناهم… بدم، ناتوانم، زبونم. سرانجام چه خواهد شد؟ آغازش از کجا بوده است ؟ آیا می توانم؟ می توانم با وجود ریگی چنین سخت در کفش ها، همچنان به جاده زندگی بزنم؟ ولی اصلا چرا بروم؟ چطور راه بیفتم؟ من که متهمم. من که مستحق زیبایی ها نیستم. کجا بروم؟
مرگ و بهخصوص نحوۀ مواجهۀ انسان با آن تاريخي دارد که کتاب تاريخ مختصر مرگ شرحي مختصر از اين مواجهه است. انسانها از پيشاتاريخ تا اکنون درگير تعريف چيستي مرگ بودهاند و متناسب با پاسخي که به آن دادهاند، ترس از مرگ را تخفيف دادهاند. از اينرو، تاريخ مرگ در عين حال تاريخ انسان و آيينهاي او است؛ از طرز رفتار با جسد مردگان تا مراسم تشييع و سوگواري و فکر زندگي ابدي و سپس آيندۀ خود مرگ. باري، تاريخ مرگ همان تاريخ انسان و نحوي مواجهه با فقدان خودش و ديگران است. با نگاهي مختصر به فهرست مطالب، دامنۀ وسيع اين مواجهات روشنتر ميشود.
کتاب رهایی بشر پاسخی است به همۀ سطحینگریهایی که در روزگار ما حول دو مفهوم عدالت و آزادی تنیده شده است. علاوه بر این، گویی در تقابل و تضاد گذاشتن عدالت و آزادی تعمدی در کار است تا سوسیالیسم را دشمن آزادی معرفی کند. از این رو، مؤلف در کتاب پیش رو ضمن بحثهای نظری و عملی در این خصوص، به رسالت خود، یعنی آگاهی و خودآگاهی، ادای دین میکند: «من کار خود را کردم… تمامش کردم پیش از آنکه تمام شود، پیش از آنکه تمام شوم».
میخکوب سر جایم ایستادم، گوشهایم در باد. شیهه به یک شیههی معمولی شباهت نداشت. صدایی بود نرم، دلنشین، به طرز عجیبی زنانه، کمی مانند یکی از این نالههای دوردست جنگلهای بروتاین زیر باران تند بهاری؛ صدایی شفاف و به زحمت شنیدنی که گویا شما را به اسم صدا میزند… سرم را برگرداندم، هیچکس پشت سرم نبود.