این کتاب تاریخی اثری ماندگار و مفصل است، که توسط مارسل بریون، نویسنده و ادیب فرانسوی گردآوری شده و به شرح زندگانی کامل تیمور گورکانی یا تیمور لنگ (Timur) میپردازد. او در قبیلهای ترکی – مغولی در شهر سمرقند متولد شد و توانست بلخ را تصرف کند، به خوارزم لشکرکشی کند و قلمرو و تصرفاتش را تا مغولستان گسترش دهد. یکی از عواملی که باعث شهرت تیمور در طول تاریخ شده، خشونتها و قتل عامهایی بود که به هنگام لشکرکشیهایش در سرزمینهای مختلف روا داشته است. ناگفته نماند که او بهشدت اهل علم و دانش و هنر بود و دانشمندان، فقیهان و هنرمندان زمانهی خود را از هر سرزمین و نژادی که بودند ارج مینهاد و آنها را مورد خشم و غضبش قرار نمیداد.
«غرش طوفان» روایتی جذاب از وقایع انقلاب فرانسه، دلایل و چگونگی بروز آن است. کتابی که در واقع گزیدهای از چهار کتاب «گردنبند ملکه»، «آنژ پیتو»، «کنتس دوشارنی» و «شوالیه دومزونروژ» نوشتۀ آلکساندر دوما است.
«راه و رسم ترانه» چنان که از عنوان فرعی آن پیداست با این هدف نوشته شده است که علاوه بر ارائهی دانستنیهای لازم برای ترانهنویسی، راه و روشی عملی و کاربردی نیز در اختیار ترانه سرایان بگذارد تا با دنبال کردن این مسیر به خلق آثاری حرفهای و اثرگذار نزديكتر شوند و به همین علت در دو سرفصل کلی «چیزهایی که باید بدانیم» و «کارهایی که باید بکنیم» تدوین شده است.
در بخش اول تلاش شده آنچه به عنوان آموزش آکادمیک ترانه در جهان امروز جریان دارد با ویژگیهای ترانهی فارسی انطباق یابد و در این مسیر با تکیه بر ساختار ترانه (به عنوان مهمترین وجه متمایز کنندهی آن از شعر) مباحثی طرح شده که در کتابهای آموزش ترانه به زبان فارسی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در ادامه استفاده از این اطلاعات در فرایند ترانهسرایی آموزش داده شده و الگوها و شیوههای ساخت و پرداخت ترانه از نقطهی شکل گیری تا لحظهی انتشار، به صورت راهنمای گام به گام در اختیار علاقهمندان به ترانهسرایی و کارورزان ترانه قرار گرفته است.
زن به او نگاه کرد. نگاههایشان در هم گره خورد. زن، زن را فهمید، زن، زن را حس کرد، زن، زن را درک کرد. زیلها دست مسعوده را گرفت، کمی فشار داد، با چشمانش به او اطمینان خاطر داد و بعد باز هم دست او را گرفت و روی سر بچه گذاشت. زنان دیگری که در اتاق بودند بی صدا این آیین را تماشا میکردند. بوی زغالی که از بیرون میآمد با بوی لباسهای کثیف اتاق در هم میآمیخت. دو زن بدون بر زبان آوردن حتی یک کلمه همه چیز را گفته بودند. میان امانت دهنده و امانت گیرنده به عنوان دو مادر، پیوند عمیقی ایجاد شده، قولها داده شده و سوگندها یاد شده بود. مسعوده سعی می کرد حرفهای وکیل را به یاد نیاورد اما نمیتوانست.
کائوس داستان آلیمیانهاست؛ خانوادهای ارمنی، سرشناس و ثروتمند. بعد از مرگ مارکوس آلیمیان و خواندن وصیتنامهاش، این خانواده در کائوسی گرفتار میشود که رهایی از آن جز با عشق میسر نیست. کائوس داستان دلدادگیها و تطهیر عاشقان است، با معصومیتی که مدتهاست رخت از این خاندان بربسته.
یکهوغیبش زده بود. شاید هم مدتها بود این اتفاق افتاده بود، و این من بودم که یکهو دلم برایش تنگ شده بود. درست از همان روزی که باران می آمد. به هر کسی توی پاریس می شناختم زنگ زدم وسراغ جاوید را گرفتم . اما همه شان می گفتند نمی دانند جاوید کجاست . مثل اینکه برفی باشد که با آمدن بهار آب شده است. یعنی حالا کجاست ! میان زباله ها ؟ توی تونل های نمور مترو، کنار خیابان !
باید دنبال عکسش بگردم .کاش از راه دور می توانستم عکسش را بدهم روزنامه ها چاپ کنند و بالایش بنویسند
… کمرش که نشکسته. گردنش که خرد نشده. چرا کارش را درست انجام نمیدهد؟ جنبوجوش هر فعلی دست اوست. افعال لازم و کمکی، بویژه افعال متعدی. [ ببین! دوست ندارد بهاین «بویژه» تن بدهد. حتا «مخصو…»ی مخصوصن را هم مینویسد. با حرکت نیرومند دستم ناگزیر به حرفم گردن مینهد]. مصداق بارز چموشیست. [ از این یکی خیلی خوشش آمده؛ از نوشتن مصداق بارز بال درآوردهست]. اما «چموشی» حالش را بد میکند. نوکش را به گوشهی کاغذ گیر میدهد. مینویسد:« مصداق بارز خموشیست». این یکی را بهتر درآورده. خموشی را از چموشی بهتر میداند. «خموشی کاری بهکار کسی ندارد. تصمیم گرفته حرف بهدردبخوری نزند. زبان به دهان بگیرد. لام تا کام چیزی نگوید. اگر پسگردنی و زور دو انگشت قلچماق پشتش نباشد، پاک لالمانی میگیرد. با اینهمه نمیتوانم خیلی زیر فشار قرارش بدهم. اما نباید لیلی به لالایش بگذارم. بگذارم کمی پیش برود…