جنگ و صلح را تولستوی در سال ۱۸۶۹ به زبان روسی نوشت. در این اثر جاودانه که یکی از بزرگترین آثار ادبیات روسی و از مهمترین رمانهای ادبیات جهان به شمار میرود بیش از ۵۸۰ شخصیت نقش آفرینی میکنند. این رمان یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی سده نوزدهم امپراتوری روسیه به شمار می آید. بن مایه این رمان زندگی اجتماعی و سرگذشت پنج خانواده اشرافی روس در دوران جنگهای روسیه و فرانسه در سالهای ۱۸۰۵ تا ۱۸۱۴ است.
هاینریش بل نویسنده برندهٔ جایزهٔ ادبی نوبل و از بزرگان ادبیات جهان در قرن بیستم است. نقطهٔ مشترک تمام آثار بل جنگ است. او با روایت تو در توی زمان اگرچه راوی زمان حال است اما مرتب نقب به گذشته میزند و از این طریق میکوشد نکبت و زشتی جنگ را بر ملا کند. در «آدم کجا بودی؟» هم سرراست به روایت جنگ میپردازد و حتی نظم آلمانی را وقتی در خدمت جنگ باشد به سخره میگیرد و طنز آلود با آن برخورد میکند. دستمایه او در این اثر هم همان نکات است که میتوان در تمام آثار بل آنها را مشترک دید ؛ جنگ، عشق و فراقهای برآمده از ویرانی و فروپاشی.
آلیس مونرو، نویسنده کانادایی و برنده جایزه ادبی نوبل در ایران به حد کافی شناخته شده است یکی از ویژگیهای بزرگش استادی وی در نوشتن داستان کوتاه است. به همین دلیل مجموعههایی از داستانهای او توسط ناشرین مختلف به چاپرسیده است. صداها چند داستان بسیار مهم این نویسنده است که در آن دغدغههای همیشگی وی یعنی روابط میان انسانها، میان مایگی و مشکلات طبقه متوسط و شرایط روزمرگی حاکم بر روال زندگی عادی در آنها بازتاب یافتهاند.
در انتظار بوجانگلز داستانی عجیب از زبان نوجوانی است که مادرش به تدریج به بیماری روانی مبتلا میشود؛ با روایتی سرگرم کننده و خنده دار و درعین حال صریح شیرین و دوست داشتنی. سرگذشت این خانواده داستانی است پر از عشق؛ عشقی بی انتها. پسری نوجوان که هرگز نامش را نمیدانیم زندگی پرمشقتش را روایت میکند. پدرش هر روز هنگام ،آشامیدن با آواز آقای بوجانگلز، همراه همسرش میرقصد و او را با نامهای دیگری صدا میکند. این کتاب تاکنون برنده جوایز متعددی شده است و توانسته نظر مثبت منتقدان را نیز به خود جلب کند.
برخورد تصادفی خشونت آمیزی در دهکده ماهیگیری کوچکی در نزدیک استانبول ترکیه به قتلی منجر میشود و اهالی سلیم ماهیگیر را عامل آن میدانند. سلیم پس از تجربه زندگی ای تلخ و تاریک، و پس از مشاهده شقاوت و سنگدلی انسانها، سرانجام آزادی را در دنیای روشن و شفاف دریا و همراه با موجودات آن جشن میگیرد. قهر دریا حماسه کوچکی از لبه تاریکی و روشنایی، و از فساد و زیبایی شهری باستانی است؛ داستان انسانهایی است که درون حصار حرص و طمع اسیرند و چشمانشان را به حقایق بستهاند. قهر دریا از تأثیرگذارترین و ظریفترین رمانهای «یاشار کمال» است.
هولدن کالفليد، شخصیت جذاب ناطور دشت که در بحرانی ترین دوره زندگی به سر می برد، قدم در راه سفری سه روزه گذاشته است
؛ دور از خانه و در بطن جامعه ای که هم از آن او است و هم نیست و در فضایی که تنگ و سرد و بیگانه است. ولی آیا این تنگنا، سرما و بیگانگی صرفا برخاسته از جهان بیرون است؟ قهرمان نوجوان اسلینجر گرما را دوست دارد اما در سرما پرسه میزند؛ پسر کی غریبه که البته برای همه ما چون خود ماست؛ او پرسه می زند تا در پایان این سه روز، از نوجوانی پا به جهان جوانی بگذارد؛ او در آستانه ایستاده است و همه میدانیم در لحظه ورود به چنین عالمی فقط جانب یک چیز رعایت می شود: بی اعتنایی
«کا» به «قصر» دعوت شده ولی نه اجازه ورود به آن را مییابد و نه حتی مردم دهکدهای که در مسیر قصر قرار دارد، به او روی خوش نشان میدهند. «کا» به دنبال دستیابی به بدوی ترین امکانات زندگی است تا در شغل خود ریشه کند و تشکیل خانواده بدهد و به عضویت جامعه در آید، اما تشکیلات پنهان و مرموز «آقایان» و «قصر» با تصمیمها و اتفاقها و شخصیتهای رازآمیز خود نمیگذارند او از انزوای ناشناسی در آید و عضو جامعه محسوب شود. ترجمه حاضر اولین ترجمه قصر به زبان فارسی است که در سال ۱۳۴۰ به قلم دکتر عبدالرحمان صدریه از متن آلمانی برگردان شده است.
درست نمیدانم این داستان داستانِ واقعیِ زندگیِ نویسندهاش بوده یا همهاش را از خودش درآورده. میدانید که الان نویسنده مرده است و در دنیای مردهها هم هیچچیز قطعیت ندارد. میشود داستان واقعی باشد، میشود هم نباشد. اصلاً الان که اینها را میگویم، نمیدانم خودم کیستم. گلفروشم یا نویسنده یا میخک یا میرزافتحعلیخان. بهتر است دیگر کنجکاوِ اینها نباشیم. شمای خواننده هم هیچوقت مثلِ نویسنده کنجکاوِ گذشتۀ خود نشوید. یک بار آمدیم و در گذشتۀ شما هم خبری بوده و تا باخبر شوید، ژنهایتان هم فعال شوند. هرچه از گذشته کمتر بدانید، مصونترید. گذشته همان کلتِ گلاک 19 اتریشی است که سایهاش سالها زیرِ چانهتان را قلقلک میدهد و منتظر است کی انگشتتان ماشه را بچکاند.
کائوس داستان آلیمیانهاست؛ خانوادهای ارمنی، سرشناس و ثروتمند. بعد از مرگ مارکوس آلیمیان و خواندن وصیتنامهاش، این خانواده در کائوسی گرفتار میشود که رهایی از آن جز با عشق میسر نیست. کائوس داستان دلدادگیها و تطهیر عاشقان است، با معصومیتی که مدتهاست رخت از این خاندان بربسته.
اگر گناهان شما مثل ارغوان سرخ باشد مانند برف سفید خواهد شد و اگر مثل قرمز سرخ باشد مانند پشم خواهد شد.
(کتاب اشعيا،۱:۱۸)
نطفه این کتاب با مرگ بسته شد؛ مرگ مرغ مگس خواری در جیب مردی که جنازه اش را حوالی مرز آمریکا و مکزیک پیدا کردند. مرغ مگس خوار در میان بومیان این منطقه، نماد سفر به خیری و پیام آور میان دنیای زندگان و مردگان است. گفتم شاید مرد، که احتمالا از مهاجران بوده، پرنده را برای به سلامت گذشتن از مرز با خود برداشته. تصویر جنازه بی هویتی در میان بیابان که مرغ مگس خواری در جیبش مرده بسیار تکان دهنده بود و درست مثل گشودن شیر آبی، داستان در ذهنم فوران کرد. گناهی به سرخی ارغوان دنیای بی پناهان، تیپاخوردگان، بی خانمانان، مطرودان، بی هویتها و کسانی است که در گوشه خیابان جان می دهند.