آراک واگرامیان، مهاجر خوش چهره ارمنی که در شهر کوچکی به نام فرزنو مقصد اصلی مهاجران ارمنی پس از نسل کشی ارامنه کار می کند، روزی از سوی یک فیلمساز هالیوودی دیده و کشف می شود. اگرچه ابتدا از ترک شهر، شغل، خانواده و دوستان سرباز می زند، اما خیلی زود شکوهِ سبک زندگی هالیوود او را فریفته می کند. پس از چندی در اوج کار خود ناگاه تصمیم می گیرد وارد ارتش شود. پس از بازگشت، ازدواجی ناموفق دارد که حاصلش دو فرزند است. سپس تلاش می کند تا بازیگری خود را از سر بگیرد که… داستانی الهام بخش و خانواده محور که شخصیت اصلی در جست وجوی هویت و مفهوم رابطه، به ویژه رابطه خانوادگی، مخاطب را با مفاهیم بسیاری چون زن بودن، مرد بودن، زیستن، وفاداری و سرنوشت مواجه می کند؛ مفاهیمی که مدام به خطر می افتند.
تاریخ سینمای ایران به تعبیری تاریخ تیپهای تکرارشوندهای است که در فیلمهای مختلف تکثیر میشوند و معمولاً متأثر از تحولات اجتماعی تغییر چهره میدهند و در مواردی نیز از قطب مثبت داستان به قطب منفی میکوچند. از دید یونگ، کهن الگوها تمایل کلی ذهن برای تولید اندیشههای مشابه و یکسان است، گنجینهای از سنتهای دیرینه است که در ناخودآگاه جمعی هر ملتی جمع میشود و در قالب تصاویر و انگارهها و چهرههای مثالی به جلوه درمیآید. کهن الگوها قدرت و مانایی بسیاری دارند و سرشار از معانی متنوعاند و بر کنشهای جمعی افراد تأثیر میگذارند. این الگوها گاهی در اشکال نقاشی و معماری و صنایعدستی، گاهی در شکل ریاضی و هندسی، گاهی هم در قالب چهرههایی همچون، پیردانا، سایه، مادر، مکار، زن اهریمنی، موعود، و بسیاری دیگر، پدیدار میشوند. چهرههایی که ریشه در باورهای دیرینهٔ اقوام دارند و قرون و اعصار را در مینوردند و با زمان کنونی وارد مکالمه میشوند و تاحدود زیادی بر باورهای امروزی تأثیر میگذارند. به این اعتبار از گذشته گریزی نیست، و چه بخواهیم و چه نخواهیم، از الگوهای کهن میراث میبریم و آن را در شکلهای جدیدتر باز تولید میکنیم. با این مقدمه به سراغ تیپهای تکرارشونده در سینمای ایران میرویم و این داستان را نخست با تیپ قهرمان آغاز میکنیم.
به غیر از برادرم رودی و مرگش هیچ یک از آنچه اینجا برایتان تعریف می کنم مرا عمیقاً تحت تأثیر قرار نمی دهد. برای من نوشتن این صفحات درست مثل این است که برداشتم را از موضوعی تعریف کنم یا خلاصه داستانی را بنویسم. داستانی مصور، تا با این زندگی که زندگی من نیست تسویه حساب کرده باشم. همه چیز برای من حکم یک نوار فیلم را دارد. پر از اتفاق. من نه چیزی برای اعتراف کردن دارم و نه برای توضیح دادن. هیج میلی هم به نگه داشتن این قصه ها در دل خودم ندارم. حتی این حس را ندارم که وجدانم در معرض آزمایش است. تمام آنچه تا بیست و یک سالگی ام اینجا بازگو خواهم کرد همه آن چیزی است که من زندگی کرده ام. شفاف و بی پرده. درست مثل صحنه نمایشی که در آن بازیگران بی حرکت روی سن ایستاده اند ولی نمای پشت سرشان پرده به پرده عوض می شود تا به نمای مدنظر برسد. گذار شفاف حواس و منی که نتوانستم زندگی خودم را تجربه کنم.
میگل لیتین، قهرمان این کتاب، یکی از برجستهترین فیلمسازان آمریکای جنوبی است که در دوران حکومت نظامی به شیلی بازگشتهاست. او در تصمیمی شجاعانع با قیافهای مبدل وارد شیلی شد تا زندگی ملتی تحت سلطۀ دیکتاتوری فاشیستی ژنرال پینوشه را به تصویر بکشد… آزادیخواهانی را به جهان معرفی کند که با وجود سرکوب و دستگاه مخوف امنیتی پلیس، تمام رسالت مبارزاتی خود را در راه تغییر وضعیت قرار دادهاند. اقدام لیتین آنقدر چشمگیر بود که گابریل گارسیا مارکز تصمیم گرفت تجربههای این سفر را تبدیل به کتاب بکند. نکتۀ جالب اینکه پس از انتشار کتاب در فوریۀ 1987، وزارت کشور شیلی اذعان کرد، هزاران نسخه از این کتاب را مصادره و در شهر «والپارایزو» سوزاندهاست. به مانند «گزارش یک آدرمربایی» از رئالیسم جادویی مارکز در این کتاب نیز ردپایی دیده نمیشود. مارکز در «بازگشت پنهان به شیلی»در قامت یک خبرنگار خیالی کوشیده است پرده از جنایتی سیستماتیک بردارد که تمامی رسانههای وقت در براب آن سکوت کردهبودند.
«استنلی کوبریک» فیلمساز بزرگ که سابقهی همکاری در فیلمهای «کشتار» و « جادههای افتخار » را با تامپسون داشته.
دربارهی این رمان میگوید: «این رمان احتمالاً ترسناکترین و باورپذیرترین داستان با روایت اول شخص دربارهی یک ذهن جنایتکار است که من در عمرم خوانده ام.»
«… تا قبل از اون همه چیز رو سیاه و سفید میدیدم؛ خوب و بد، اما بعد از اینکه درست فکر کردم دیدم اسمی که آدم روی چیزی میذاره بسته به اونه که تو کجا ایستاده باشی و اون چیز کجا قرار گرفته باشه و … اون تعریف که دقیقاً از کتاب بذر شناسی بیرون کشیدم اینه؛ یک علف هرز گیاهیه که جای خودش نروییده باشه. اگه یک گل ختمی در مزرعهی ذرت باشه، اونجا علف هرزه. اگه همون رو تو حیاط خونهم پیدا کنم، اونجا یک گُله. شما تو حیاطم هستی آقای فورد!»
افشین یداللهی شاعر و ترانهسرا و پزشک متخصص اعصاب و روان (۱۳۴۷ – ۱۳۹۵) فعالیتهای حرفهای ترانهسرایی خود را در سال ۱۳۷۶ در سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد.خستین ترانههای وی با آهنگسازی فؤاد حجازی و شادمهر عقیلی و با خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا میشد.بیشتر ترانه های افشین یداللهی توسط خواننده های معروف اجرا شده و تا کنون بسیاری از آثار وی به عنوان ترانه فیلم و سریال های مختلف به گوش ما رسیده است . همچنین سالهای متوالی مدیر و مجری جلسات خانه ترانه بود و شاگردان بسیاری را آموزش داد. از وی شش مجموعه شعر به نام های « روز شمار یک عشق » ، « امشب کنار غزل های من بخواب » ، « جنون منطقی » ، « حرف هایی که من باید میگفتم و تو باید میشنیدی » ، « مشتری میکده ای بسته » ،«خاطرههایم را فراموش کنم، آرزوست» به جا مانده است.
دکتر موسی اکرمی (متولد نهم خردادماه 1332، چقاسیاه، استان مرکزی)، دانشآموختۀ دو رشتۀ فیزیک و فلسفه، اینک، با مرتبۀ علمی «استاد تمامی»، عضو هیأت علمی دانشگاه است. او پیش از انقلاب، از اواخر تحصیلات دبیرستانی تا سالهای دانشجویی در رشتۀ فیزیک، بهشدت دلبستۀ ادبیات و هنر بوده است، چنان که حتی ساخت دو فیلم (56 و 48 دقیقهیی) و دو سال مدیریت سینمای آزاد شیراز را در کارنامۀ خود دارد. پس از انقلاب نیز او، ضمن تحصیل و تدریس فیزیک و فلسفه، دلبستگی خود به هنر را حفظ کرده، چنان که علاوه بر ترجمه و تألیف آثاری در زمینۀ هنر، سالها به تدریس دروسی در دورۀ دکتری فلسفۀ هنر پرداخته است.
زمینههای پژوهشی مورد علاقۀ اکرمی عبارتند از مابعدالطبیعه، (در سنت فلسفۀ تحلیلی)، فلسفۀ علم (به ویژه فلسفۀ فیزیک و فلسفۀ ریاضیات)، تاریخ علم، فلسفۀ هنر، فلسفۀ منطق، و فلسفۀ سیاسی.
اکرمی عضو هیأت تحریرۀ چند مجلۀ داخلی و بین المللی، و همچنین عضو چندین انجمن علمی داخلی و خارجی است. او برندۀ جایزۀ اول جشنوارۀ مطبوعات در سال 1375، و همچنین از برندگان گروهی کتاب سال 1376 است. پنجمین همایش سال جهانی اخترشناسی (سال جهانی نجوم، 1388/2009) زیر عنوان «جاودانه روشنای اندیشه و دانش»، به منظور تجلیل از سی سال کوشش آموزشی و پژوهشی اکرمی در زمینههای کیهان شناسی، اخترشناسی، و گاهشماری برگزار شده است.
اکرمی، علاوه بر تألیف یا ترجمۀ صدها مقاله، چندین کتاب در زمینههای علمی و فلسفی و هنری منتشر کرده که برخی از آنها عبارتاند از: 1) از دم صبح ازل تا آخر شام ابد (تبیین کیهانشناختی آغاز و انجام جهان)، 2) واژهنامۀ کیهان شناسی، 3)کیهانشناسی افلاطون، 4) گاهشماری ایرانی، 5) کانت و مابعدالطبیعه، 6) درآمدی به فلسفۀ کیهانشناسی، 7) فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان، 8) پیدایش فلسفۀ علمی (ترجمه)، 9) درآمدی بر تحلیل فلسفی (ترجمه)، 10) لیبرالیسم سیاسی (ترجمه).
اینک اکرمی، پس از سالها که از کوششهای نخستین او در داستان نویسی، فیلمنامهنویسی، و نمایشنامهنویسی میگذرد، نخستین رُمان بلند خود را منتشر میکند که طلیعهئی برای طرحهای او در داستاننویسی و انتشار آنها است.
«موج کوتاه»، «آنکه گفت آری»، «کنار پرچین بهشت»، «متولد برج یازده» و «کنسرو عروس دریایی» نام ۵ داستان این کتاب است.
مهدی عزتی در تشریح ویژگیهای داستانهای این مجموعه گفته است: با توجه به اینکه تحصیلاتم در رشته تئاتر است و کار فیلم میکنم، داستانهایی که مینویسم بیشتر تصویری هستند و مخاطب با خواندنش، تصاویر داستان را در ذهنش تصور میکند که این به ذهن تصویری من برمیگردد و شاید داستانها متعلق به فیلمهایی است که موفق به ساخت آن نشدهام.
همه ی داستان های این مجموعه به شیوه اول شخص روایت می شوند و سعی می کنند مخاطب را با خودآگاه و ناخودآگاه قهرمانان داستان همراه کنند. از دیگر نکات بارز این مجموعه این است که داستان ها در فضاهایی بکر و کارنشده اتفاق می افتند.
مهدی عزتی در سال ۱۳۶۰ در تهران متولد شده است. کتابهای «اسفند»، «مستندنمایی»، «طوطی و بقال»، «دوستان با محبت» و «کفشها کهنه نمیشوند» از دیگر آثار اوست.