فرهنگ حاضر ویژگیهایی دارد که شاید در آثاری مشابه کمتر یافت شود. در این فرهنگ افزون بر تبیین اصطلاحات، نهادها و مکتبهای سیاسی، تلاش بر این بوده که آگاهیهای لازمی نیز دربارهی فیلسوفان و نظریهپردازان علوم سیاسی و سیاستمداران ارائه گردد. الگوی فراهمآورنده در گزینش عناوین و مدخلها، عمدتاً «فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد»بوده که در حال حاضر یکی از مراجع اهل فن است، با تأکید بر این نکته که در شیوهی کار ما تنها گزینش عناوین به پیروی از فرهنگ آکسفورد بوده و در توضیح و شرح مربوط به هر مدخل با تألیف و نیز ترجمه از مراجع و منابع دیگر، سعی کردهایم بهروزترین اطلاعات و آگاهیها تا زمان انتشار این فرهنگ به دست داده شود.
وقتی صدا را مرتکب شدم دومین سرآیشی است از میثم ریاحی که در سال ۱۳۹3 از جانب انتشارات نگاه تهران به ترآوش تصویر رسیده و در اختیار ایل ادب و هنر قرار گرفته است. این اثر حاوی سرایشهایی کوتاه (مینیمالیزم) که از صنعت پیرنگ بهره میجویند و سرودهایی بلند (ماکسیمالیزم) که با تشبث به پارادایمهای ادبی امروزند، شمایلی بارور گون بهخود گرفته است. مجموعه از نام آوردهایی بهشرح: و تنم کلمه (شامل ۵ شعر) قدیمیهای حالای ماه (شامل ۹ شعر) سراب (شامل ۴ شعر) ما: ما: هوا (شامل ۲۳ شعر) مثل بادبادکها در ظلمت میوه و پهلوهای معلق تو (شامل ۳ شعر) و شرح انتهایی شکسته… (شامل ۵ شعر) تشکیل شده است. طرح روی جلد مجموعه، سهل و ساده است و طراح با آفرینش نوعی هم آوایی بهدنبال تبدیل تصویری جنگآسا برای مجموعه کوشیده است. این همآوایی با گزینش سهرنگ هارمونی محور (سفید، سیاه و قهوهای کمرنگ) برجسته میشود که زمینهی این رنگها، رنگسفید است. طراح در این اثر اغلب بهدنبال نظاممند کردن لباسیسم ظاهر طرح بوده و از لباسیسم باطن طرح چیزی را به دایرهی معنا نمیآورد. علت این فرآیند که در طرح روی جلد اتفاق میافتد، در زوایایی به بستر زیستبوم شاعر و مؤلفهها و نشانههای ناتورالیستی موجود در خلق و خوی شاعر مرتبط میشود. روی جلد مجموعه با ظهر (پشت) جلد مجموعه هیچگونه سنخیت معنایی را ایجاد نمیکند و اگرچه از این نگاه رویکرد معنایی و آیدتیک در موضوع و محتوا بسیار مهم است و همیشه در نگاه این قلم به آثار شعرا گوشزد شده، ولی شاعر با خودآگاهی از این مقوله دست به تفاوتنویسی زده که طبعاً این روش مخاطبین خاص خود را میطلبد. لباس ظاهر روی جلد کتاب با لباس ظاهر پشت جلد کاملاً یکی است و تنها تفاوت لباس باطن طرح روی جلد در انتخاب شعری است کوتاه که در پشت جلد لحاظ شده و دارای جانمایه و زیرلایههایی عاشقانه و در ابعادی اجتماعی است. شاعر در این اثر زیر تأثیر سه نوع پارادایگم (paradigm) میباشد. این پارادایگمها به سه زیرشاخه تقسیم میشوند و این زیرشاخهها عبارتند از: بومی، ملی و جهانی. واژهی پارادایم که واژهای افلاطونی است ابتدا در قرن پانزدهم بهمعنی الگو، مدل و نمونه اعمال شد، اما در دههی ۱۹۶۰تامس کوهن دست به انقلابی فکری زد و این واژه را بهمعنی یک تفکر در هر انقلاب علمی بهکار بست. پارادایم از کلمهی یونانی پارادایگما اقتباس شده و امروزه بهمعنای یک جهانبینی و نظریه کلی است. بنابراین با التفات از تعاریفی که از پارادایم شد، اغلب شعرای دههی ۸۰ و ۹۰ زیر تأثیر پارادایم جهانی هستند. این انقلاب ادبی که با بهرهگیری از المانهای ادبیات اروپا به سردمداری فرانسه و امریکای لاتین آغاز شده، مفاهمهای فراگیر را در ذهن طیف ادبی کشورهای متمدن ایجاد نموده و میتوان گفت نوعی عقلانیت ادبی و به اصطلاح امروزه جهانشمول و یا جهان وطن را در کشورهای در حال گذار آفریده است. بنابراین خالق این اثر در۶ بخش مجموعه زیر تأثیر پارادایم ادبی جهان است اما باتوجه به نگاه ناتورالیستی شاعر که از این نگاه از طبیعت بکر و زیبای شمال بهره میجوید، میتوان ابراز نمود که در هر بخشی شاعر سهمی از پارادایم بومی و ملی را که البته همان جهانبینی بومی و ملی بوده، بهخود اختصاص داده است. رویکرد شاعر در این اثر از رویکردی نظرمحور و منظرمحور بارور میشود. این نگاه معرفتشناسانه که توام با زیباشناختی در شعر کلاف خورده، سعی بر آن دارد تا که شعر شاعر را از حیث زیباشناسی تقویت و بالنده کند، ولی شاعر در این همگامی با نظر و منظر گاهی بیهمگام است و گهی هم همگام. مهمترین فاکتور شاعر در همگامی با این رویکرد که ذکر آن رفت، تطبیق زبان با طبیعت و توازن طبیعت با زبان شعر است. به ساده بیان میتوان پنداشت که شاعر با متأثر شدن از زیست محیط خود که بهصورت خودآگاه و ناخودآگاه نضج گرفته، با پراکسیس نظر و منظر همآوا میشود. بیهمگامی شاعر با این دو رویکرد که لازم و ملزوم یکدیگرند این است که سرآینده در اغلب سرودههایش از پارادایم بومی و ملی استفاده نمیکند و همین گریزهای نابهنگام زبان شعر را به دنیایی دیگر پرتاب میکنند که این دنیا همان دنیای ذهنی است. لذا گشتاوردهای ذهنی شاعر که به تاسی از پارادایم جهانی شکل میگیرند، نوعی نظر و منظر ذهنیتگرا را خلق میکنند و این مسبب، سببی است که شعر شاعر را از دنیای رآلیسم و شاخک فراروندهی این مکتب که رآلیسم جادویی است به دور میسازد. بنابراین شکلگیری رویکرد نظر و منظر چه در دنیای عینی باشد و چه ذهنی مهم است اما مهمتر اینکه شاعر بتواند با فکر آوردهایی که در این دو دنیا خلق میکند، قدرت و جنبهی جامعهپذیری و فرهنگپذیری زبان را در جامعه تقویت و بالنده سازد. زبان شاعر در آفریدهی خود، بیان محور است و پیآمدهای این زبان مبین. این مبینسراییها که از گویههایی تازه نشات میگیرند گاهی زبان شاعر را دچار تغییر میکنند و گاهی هم زبان شاعر دچار ایستارهایی غیر پویاست. ولی تحول و تطور در زبان شاعر بهندرت شکل میگیرد چه اینکه محوریت و دایرهی فهم شعر امروز به تاسی از ایدئولوژیهای ادبی دیروزند و این مشکل فراگیر پیآمدهایش مسببی را بهنام فرهنگ ایدئولوگ آفریده است. با این روی شاعر درآفریدهی خود سبکمند است و شاخکهای متفاوتی را برای درخت سبک خود ایجاد میکند و در بیان ساختاری و بیان محتوایی شعر نیز موفق نشان داده و این کنار آمد باعث شده تا که زبان ساختاری نیز در شعر رونق و نمایان گردد، اما شاعر تا نیل به زبان محتوایی فاصله دارد.
مونرو از محبوبترین نویسندگان انگلیسی زبان داستان کوتاه معاصر است و پس از سائول بیلو، دومین نویسنده کانادایی و سیزدهمین زنی است که برنده جایزه نوبل میشود.
مونرو میگوید زمانی که نویسندگی را آغاز کرد شمار محدودی نویسنده در کانادا وجود داشتند که مورد توجه جهان نبودند اما اکنون نویسندگان کانادایی در سراسر جهان شناخته شده هستند و آثارشان خوانندگان بسیاری دارد و مورد تحسین و احترام قرار میگیرد.
داستانهای مونرو شهرت خاص و هواداران زیادی دارد. او در داستانهایش به طبیعت و خصلتهای انسانی میپردازد. او ساختار کلاسیک داستان کوتاه را متحول کرد. داستانهایش را به طور غالب از جایی شروع میکند که انتظارش را نداشته باشیم و سیر داستان را با مهارت خاص به گذشته و آینده میبرد: روایتی که خواننده را به مکانها و فضایهای داستانی پرتاب میکند. داستانهای مونرو با پسزمینه فرهنگ مناطق روستایی کانادا گره خورده است….
از عزیزانی که دعوتِ صلح را پذیرفتند سپاسگزارم. باید بگویم انتخاب شعر در این مجموعه بسیار دشوار بود، زیرا انتخاب شعری از یک کشور، گاه به دلیل مرتبط نبودن با موضوعِ صلح، ناگزیر به حذف آن کشور منجر میشد. آثاری که برای شرکت در دور اول این جشنواره ارسال شده بود، حجم بسیار بالایی را داشت. چنانچه پیش از این در مطبوعات نیز آمده بود، نزدیک به4000 اثر بررسی شد. بیشترین شرکت کنندگان از ایران و شاعرانی از: آلمان، آمریکا، انگلیس، ایتالیا، افغانستان، تاجیکستان، فرانسه، عراق، سوریه، لبنان، مراکش، هندوستان، ترکیه، نروژ، آلبانی، هلند، ژاپن، صربستان مونته نگرو، یوگسلاوی (سابق) و… که بخشی از این آثار در این مجموعه دیده میشود، برخی در مجلد دیگری به چاپ خواهد رسید.
شرح حال این جریان نوپا که نخستین حرکت ادبی و مسقل از سوی ایران بود در این چند سطر نمی گنجد؛ اما آنچه مهم است شنیدنِ صدای صلح به زبانهای مختلف است، که در این مجموعه دیده میشود. شاید این توضیح کافی باشد، بعضی ناشران از انتشار گزیدهی این اثر ( به دلیل حجم زیاد) امتناع داشتند. بعد از فراز و فرودهای بسیار بر سر راه انتشار این کتاب، جناب علیرضا آبیز، دوست گرانمایه(شاعر و مترجم) اشعار فارسی را که قبلا بعضی از شاعران، توسط مترجمان مختلفی ترجمه کرده بودند؛ بررسی و مجددا ترجمه کردند. چنین راه دشواری در ابتدا طی شد، چند زبانه بودن این اثر به دو زبانه بودن (فارسی و انگلیسی) تقلیل یافت. متاسفانه بعد از کاری طولانی، این امر نیز به سرانجام نرسید و قرار شد، این اثر را فقط به زبان فارسی در حجمکمتری در ایران و زبان انگلیسی آن را درخارج از کشور به چاپ برسانیم. علیرغم میل باطنیام دست به این کار زدم. گرچه پسندیده نبود، اثر را پراکنده کنم در هر حال بعد از جدا سازی و کاری جانفرسای، این تلاش هم بیثمر ماند و موجب پریشانی و دلسردی هدف شد. بعد از هفت سال کار روی این پروژه که مورد تبعیضِ همهجانبه و فراموشی قرار گرفته بود؛ تصمیم گرفتم این اثر را که امروز راحت در دستِ شما ورق میخورد، در یک روز بهاری و با شکوه، روبروی نمایشگاه بینالمللی کتاب، همراه با کتابهای بلاتکلیفِ دیگرم، برگ به برگ آتش بزنم تا از وجود نداشتهی صلح، در جامعه در امان بمانم. این خودسوزی که از عمر ده سالهاش میگذرد ( به دلایل مختلفی…) اتفاق نیفتاد و به سکوت و سکوت گذشت. در این سکوت طولانی، توانستم سه رمان را به اتمام برسانم و… بگذریم. در همین خلوت بود که گاهی بزرگوارانی بزرگ، احوالی از کتاب صلح میپرسیدند؛ دوست بزرگوارم جناب دکتر علی غضنفری که خود نیز غم صلح دارند، از اوضاع کتابِ صلح و شرایط من با خبر شدند، با همت ایشان قرار شد، اثر را فقط به زبان فارسی منـتشر کنم. با همهی دلسردی، دوباره دست به کار شدم.
«مجموعه اشعار اسماعيل شاهرودي» همانهایی است که در قالب پنج مجموعه از او منتشر شده است. بهجز برگزیدهی شعرها ـ انتشارات بامداد، که در واقع انتخابی از شعرهای دو کتاب «آخرین نبرد» و «آینده» و تعدادی شعر پراکنده است که همراه با آنچه با همین عنوان در کتابهای «ویران سرايیدن» و«زیباتری از جنون» دیده میشود، در انتهای این کتاب آمده؛ بهاضافهي چند شعر چاپ نشده که در میان دستنوشتههایی از او از سالهای دور نزد من مانده بود. در پنج مجموعهی منتشر شده از او شعرهای زیادی به تکرار آمده که بعضاً در آنها تغییراتی نیز توسط خود او صورت گرفته بود. امروزه تمامی مجموعه شعرهای شاهرودی در دسترس علاقهمندان بهخصوص نسل جوان نیست. از این رو گردآوری و انتشار مجدّد آنها بهصورت کامل در یک مجموعه با در نظر داشتن تغییراتی که در بعضی از آنها صورت داده بود و همچنین ارائه همان چند کار چاپ نشده، ضروری به نظر میرسد. با شناختی که از او داشتم بعید میدانم شعرهای چاپ نشدهی دیگری از او نزد کسان دیگری باشد، مگر شکلهای احتمالی دیگری از بعضی شعرهای سالهای اواخر کار که دائماً شعرهایش را تغییر میداد.
روزنامه سازندگی در صفخه اندیشه و تاریخ خود طی یادداشتی به بررسی کتاب «تاریخ زیبایی شناسی» ترجمه منوچهر صانعی پرداخته است که در ادامه میخوانیم : منوچهر صانعی دره بیدی که بیشتر به عنوان مترجم شناخته میشود، دارای مدرک دکتری رشته فلسفه از دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۱ و عضویت هیئت علمی و استاد گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی از همان زمان تاکنون است. او از مترجمان کتاب دانشنامه زیبایی شناسی است که برنده جایزه کتاب سال ۱۳۸۵ شد. مشهورترین آثاری که در بیدی به فارسی برگردانده است، مجموعه آثار دیلتای است که انتشارات...
خورشید میدرخشد. جایی کنار نهری کسی میکوبد به قالی. صدای قطار میآید. ممکن است یک روز دیگراینجا بمانم یا شاید بروم به شهری دیگر. هیچکس نمیداند من کجایم، چه میکنم. من شستوشو میکنم. خودم را در زندگی غریبهها شستوشو میدهم، وقتی خوب سبک شدم، تازه تازه، برمیگردم به شهر و دیار خودم. «ازمتن داستان در شهرکی غریب» درکتاب «دست مایهها» داستانهای کوتاهی از بزرگترین نویسندگان معاصر جهان به انتخاب و ترجمۀ مرضیه ستوده گردآوری شدهاند. آیزاک باشویتس سینگر در سال 1978...