خوشه های خشم
خوشههای خشم
نخستین هفته شعر خوشه
خوشه
احمد شاملو
نخستین هفته شعر خوشه (زیباترین شعر نو)
يادنامه نخستين هفته شعر «خوشه» (زيباترين شعر نو) را احمد شاملو تهیه و تنظیم کرده بود.
در مقدمه کتاب که از خبرها و مقالههاي نوشتهشده توسط رضا براهني، جواد مجابي، صادق هاتفي و كوروش مهربان در روزنامههاي اطلاعات و كيهان بهتاريخ مهرماه سال 1347 درباره شبهاي شعر خوشه استفاده شده، آمده است: شبهاي شعر خوشه توانست راهگشاي آيندهاي سالمتر در شعر معاصر باشد؛ چراكه شاعر در برخورد مستقيم خويش با مردم، ارزشهاي خود را بازشناخت يا برعكس، از محدوديت و فردگرايي خويش آگاه شد…
شبهاي هفته شعر خوشه از 24 تا 28 شهريور سال 1347 بهمدت چهار شب در باشگاه شهرداري تهران برگزار شد.
همزمان با برگزاري اين شب شعر، نمايشنامه «چشم بهراه گودو» نوشته ساموئل بكت به كارگرداني داوود رشيدي و با بازي او، پرويز كاردان، پرويز صياد و سيروس افخمي بهاجرا درآمد. منصوره حسيني و اردشير محصص نيز در طول برگزاري اين شب شعر نمايشگاهي از آثار نقاشي و كاريكاتور خود را براي تماشا گذاشته بودند.
در اين كتاب، پس از آمدن دو شعر از نيما يوشيج و فروغ فرخزاد، نامهاي 115 شاعر بههمراه شعرهايي كه در اين شب شعر توسط آنها خوانده شده، آمده است
خوشه های خشم – ادبیات بزرگان
جان استن بک
ترجمه عبدالحسین شریفیان
خوشه های خشم ماجرای بحران اقتصادی آمریکا است در دهه سی قرن بیستم میلادی. هزاران مزرعه دار با گسترش بی سابقه بحران اقتصادی، زمین خود را از دست داده و به اجبار به کارگری (کلان زمین دارانی) در می آیند که با مزدی ناچیز خانواده ها را به استخدام خود در می آوردند و بی رحمانه از آنها بهره کشی می کنند. نویسنده استادانه با تصویری واقعی از این ستم وحشتناک پرده برمی گیرد و در ضمن داستان خانواده ای را باز می گوید که در مسیر نجات خود همه چیز را از دست میهد. اوج اثر در خطوط پایانی آن بازتاب می یابد که زنی صاحب نوزادی تازه، برای نجات مردی به او شیر میدهد. خوشه های خشم، هم شاهکار نویسنده و هم یکی از بزرگترین آثار ادبیات رئالیستی جهان است.
خوشههاي خشم – ادبیات کلاسیک جهان
جان اشتاينبك
عبدالحسين شريفيان
خوشههاي خشم اثري آنچنان پرصلابت و نيرومند میباشد كه به حق نمونه و سرمشق فرهنگ و ادبيات آمريكايي بهشمار میآید. چاپ نخستين خوشههاي خشم که انتشار يافت در امريكا و بريتانيا طوفاني برپا شد. اين داستان، شرح حال خانوادهاي كشاورز است که بر اثر هجوم ساير كشاورزان خردهپا و كارگران كشاورزي، زمينهاي خود را در اكلاهما رها ميكنند و چون تمامي اميد و آرزويشان را از ماندن در آنجا برباد رفته ميبينند به سوي سرزمين افسانهاي كاليفرنيا روي ميآورند. كارواني به سوي غرب راه ميافتد كه در جادهها اردو ميزنند و چون هر دم تعداد كارگران فزوني ميگيرد، ميزان مزدها پايين ميآید، كار فقر و انحطاط و كشمكش با پليس و كارفرمايان بالا ميگيرد و وقايعي پیش میآید كه… خواننده خود بايد داستان را صبورانه تا آخر بخواند و دربارهی ارزش آنها به داوري بنشيند.
خوشه های خشم
داستان از آغاز دورهی جدیدی از تغییر و تحول اقتصادی و به تعبیری از دورهی ماشینیسم در قارهی امریکا شروع میشود. زمانی که پای صنعت و توسعهی اقتصادی و به تبع آن نوعی دگرگونی در زندگی مردم و بالاخص برزگران و پیشهوران بوجود میآید و به نحوی حالت گذاری میشود بین سنت و توسعه، خشم خوشههای بارور شده شکل میگیرد. کشاورزانی که تنها با بیل و کلنگ و گاوآهن آشنایند و با آن خو گرفتهاند، حال با آمدن تراکتور به مزارعشان ـ که به سبب قرضهایی که از بانک گرفتهاند به مرور زمان گرو بانک شده ـ دچار تحول در...
ارباب دشت گوهران
علی خدامی
خبر عاشق شدن (آقا سالار) مانند صدای توپ هفتاد و پنج کوهستانی توی (دشت گوهران) پیچید و همۀ مردم هوشیار و کنجکاو دشت را شگفتزده کرد. هیچ تنابندهای باور نمیکرد سلطان دشت گوهران عاشق دختری چوپانزاده بشود، پیرزنهای دشت زیر سایۀ درختان کنار نشستند و شروع کردند به حرفزدن و خندیدن:
_ میگن آقا سالار عاشق دختر خداداد شده.
_ شب و روز داره گریه میکنه.
_ حیف از بیبی طاووس.
پیرمردهای خردمند دشت هم سینه دیوارها نشستند، بنا به عادت کلّههایشان را حکیمانه تکان دادند وسرنوشت غمانگیزی برای آقا سالار پیشبینی کردند:
_ این عاشقی نیس، بلای آسمونیه، خدا کنه بخیر بگذره.
بیبی طاووس آخرین نفری بود که خبر عاشق شدن آقا سالار را شنید ولی باور نکرد، باید از زبان خود آقا سالار میشنید:
_ سالار جان راس میگن عاشق شدی؟
آقا سالار عادت نداشت افکار و احساساتش را پنهان کند و در هر شرایطی حرف دلش را شفاف و بیپروا و شجاعانه به زبان میآورد:
_ راسته، دروغ نیس، شایعه نیس، من عاشق شدم، عاشق دختر خداداد.
شعر زمان ما 21: بیژن الهی
سردار شمسآوری
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانیست
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم که خورشید است
که چتر سرگیجهام را
همچنان که فرونشستن فوارهها
از ارتفاع پیشانیم میکاهد _
در حریق باز میکند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتیها
که کالاشان جز آب نیست
_ آبی که میخاست باران باشد _
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظیها
با کبوتران از شانهی خود رم دادهست؟