وبلاگ

مرا با “رایج پسندان” کاری نیست!

نگاه: علی باباچاهی را همه می شناسند. شاعر- منتقدی که این روزها بیش از همیشه پر کار است. در چند ماه اخیر مجموعه شعر دنیا اشتباه می کند، بیا گوشماهی جمع کنیم، باغ انار از این طرف است و در غارهای پر از نرگس، از او چاپ و منتشر شده است. اما مهمتر از همه جلد اول مجموعه اشعار اوست که انتشارات نگاه آن را به تازگی منتشر کرده است. این مجموعه شامل  شعرهای  سالهای 1346 تا 1368 است. به همین انگیزه گفت و گوی کوتاهی با ایشان کردیم که می خوانید:

این کتاب مشتمل بر شعرهای سال های 1346 تا 1368 است. در این دوره شاهد تحول صوری و معنای شعر شما هستیم. شما امروز این تحول و تغییر را چگونه می بینید؟

مجموعه اشعار (جلد یک) همانطور که اشاره کردید شعرهای مرا تا 1368 دربر می گیرد که حدودا شامل دوازده مجموعه شعر می شود. تحول و تغییر مورد اشاره ی شما را باید در فاصله – 46 تا 67 در نظر گرفت.
در این 22 سال طبیعی است که “نوسفری” جایش را به “کاردیدگی” بدهد. من شخصا با فاصله های کوتاهِ زمانی نیز نگاهی انتقادی به شعرهایم می اندازم. بیت الغزلِ دوره ی اول این سال ها این است:
من از آبشخور غوکان بدآواز می آیم!
چندین مجموعه شعرهای اولیه ی من با همین لحن و بیان ارائه شده است که خوب، مشق شاعری ست. مشقی که خوش هم درخشید: نخست به دلیل این که شعرها از بار عاطفی زیاد برخوردار بودند، سپس مقبول طبع مردمی قرار می گرفتند که بسیار “ساده خواه / ساده پسند” بودند. از این رو در میخانه ها و سربازخانه ها و در پیاده روهایِ آخرشبِ تهران طنین انداز شدند.
هنری بهتر از این؟ کسرایی، به آذین و جعفر کوش آبادی اما به تعبیر خودشان “چیزی” در شعرها می دیدند که “آینده دار” بود. یادشان به خیر!
از دوره های شعری دیگر که در “مجموعه اشعار” آمده حرفی نزدید؟

در یک گفتگوی کوتاه این کار قدری مشکل است. بر نقطه عطف ها که درنگ کنم باید “نم نمِ بارانم” (1375) را پیش بکشم که در آن زمان ارتعاشی در فضای ادبی پدید آورد و بحث های زیادی را دامن زد و “علی باباچاهی دوم” به تعبیر اهل تصویر از آنجا کلید خورد!
البته بعدها باباچاهیِ “دیگر”ی از متن هایم سرزد که معتقد بود بخشی از شعر امروز در “وضعیتی دیگر” قرار دارد و از این صحبت ها. البته نمونه ی این گونه شعرها را در جلد دوم “مجموعه اشعار”م پیدا می کنید و در تازه ترین کتاب هایی که از من چاپ شده است.

آیا تحول شعر شما در جهت “تکامل” شعرتان قلمداد می شود یا در جهت “تداوم”؟

نمی دانم!

شما امروز در شعرهایتان رویکرد پست مدرنیستی دارید اما در دهه 40، 50 و 60 بیشتر شعر شما معنا محور بود. آیا امروز در شعر به معنا به عنوان یک امر متغیر و غیرثابت نگاه می کنید ؟

اگر اجازه بدهید در پاسخ به این پرسش کمی از جاده خاکی بگذریم!
راستش دوست دارم مخاطب امروز من پس از خواندن شعرهایم متوجه این نکات شود:
1 – دریابد که من خواسته ام با “کتمان” پاره ای از مشهودات معنایی یا معناهای مشهود، احیا کننده ی معناهای ظاهرا خنثی و مفقود باشیم.
2 – امر تالیف را به جای تفکر و شکل های بیانیِ مستقر قرار داده ام.
3 – اصوات از تاثیراتی مرموز و جادویی برخوردارند که مستقل از معنای متن اند، در عین حال متن را به جنبش در می آورند.
4 – شعرهایم شدیدا انسانگرایانه اند و شورش یا نوآوری های فنی، معطوف و موظف به برجسته کردنِ همین نکته (موضوع) اند.
5 – معنای هنری را با معنای گزارشی یکی نداند و بداند که در شعر و داستان پست مدرن (به من ربطی دارد؟) صحبت از بی معنایی نیست، بلکه درنگ بر تکثر، سیلان و پراکندگی معناهای متن است.
در پرانتز: (نقل از حافظه: خیلی ظالمانه است اگر به چهره هایی که جانشین پاوند و الیوت در شعر و فاکنر و همینگوی در داستان و رمان شده، سینه چاکان شورش ادبی و عاشقان نوآوری فنی بدانیم!)

در شعرهای دهه 40 معنا مقدم بر فرم و زبان است اما این روزها معنا درون زبان اتفاق می افتد. چرا؟

–    نمی دانم! نه، می دانم!
در دهه ی مورد اشاره، شعرهای من چندان دارای فرم نبودند. (فرمی که منطبق با آرای نیما بود)
امروز نیز فاقد فرم مورد اشاره است!
به این دو دلیل:
1 – آن روزها نمی دانستم فرم چیست!
2 – امروز می دانم که فرم چیست!

شما فکر می کنید مخاطب جوان (خواننده ی شعر) با کدام بخش از شعرهای شما در این کتاب ارتباط نزدیک تری برقرار می کند؟

عده ی زیادی از جوان های قدیم همچنان خواننده ی “غوکان بدآواز”اند! و عده ای از جوان های قدیم، بعضی از شعرهای آن دوره و بسیاری از شعرهای این دوره (دوران؟)ام را می پسندند. عده ای از جوان های نه چندان جوان که در سطح تدریس در دانشگاه، می زیند، آنقدر در ادراک دانشگاهی خود متحیرند که فقط غرق در اوهام دانشگاهی اند. از این رو تلقی رایجی از شعر دارند و مرا با رایج پسندان کاری نیست! عده ای از جوانان هم که کارهای مهم تری انجام می دهند…
اما من همچنان صدای انقلاب دوران جوانان بلندپروازی را می شنوم که کمتر از نوعِ نگارشِ شعرِ مرا نمی پسندند! در حال حاضر ده ناشرِ معتبر از شعرهای پیچ اندرپیچ و هیچ اندرهیچ من استقبال می کنند. می گویید نه؟ بروید از خودشان ب پ ر س ی د!

آیا شما در شعرهایی که در این کتاب (مجموعه اشعار) آمده، به خواننده به هنگام سرودن فکر می کردید؟

تا چه نوع فکری باشد!!

فکر این که شعر شما را بخواند یا نخواند ؟

شاید

این کتاب طبعا جلد دوم و سومی هم خواهد داشت که شامل شعرهای سالیان اخیر شماست. آیا رویکرد خودتان به شعر را در همه ی ادوار دوست دارید؟ اگر چنین است، هیچ فرقی میان شعرهایتان نیست؟

1-    روزی در انتشارات نگاه در حال غلط گیری جلد اول “مجموعه اشعار”م بودم. جناب پرویز بابایی معروف از من پرسیدند که این کتاب جلد دومی هم خواهد داشت؟ در پاسخ به ایشان گفتم بله! آقای مرادی نویسنده و ویراستار، که یکی از دوستان من در در این انتشاراتی است، رو به جناب بابایی کردند و گفتند اگر ما جلویش(باباچاهی) را نگیریم، به جلد چهارم هم می رسد!
2-    سمت های من، سمت های جدیدی را پیش رویم می گذارند.
من بنده ی آن دمم که سمتی به سمتم بپرد و مرا با خودش ببرد
کجایید ای سمتِ سمت های من؟
همیشه اما از سمت چپ می نویسم! از این رو دوستان همیشه “چپکی” به من چشم غرّه می روند!

راستی آقای باباچاهی شعرهای این کتاب قطور را در چه حس و حالی سرودید؟

در حس و حالت های قطور!
عجب حس و حالی !  بسیار خوب ، از شما برای پاسخگویی به پرسش ها ممنونم .
و من هم سپاسگزارم

گفت و گوی محمدرضا محمدی آملی با  علی باباچاهی

 

نوشتن دیدگاه