وبلاگ

ای خطۀ ایرانِ مهین، از وطنِ من

نگاه :ملک الشعرای  بهار بی تردید یکی از بزرگترین شاعران صد سال اخیر به شمار می آید .  قصاید شکوهمند و استوار بهار نام او را در تاریخ شعر فارسی برای همیشه زنده  نگه می دارد . شاید کمتر کسی  است که قصیده جغد جنگ او را خوانده باشد و بر او آفرین ها نگفته باشد. اشعار او  در همه حال  پر شور و گرم و صمیمی است.  او نه تنها  در قصیده سرآمد بود بلکه در غزل و مستزاد هم  نام بلندی دارد. به قولی  امتیاز بزرگ بهار  در آن است  که با وجود  پیوستگی  به مکتب شعری قدما  توانسته است شعر خود را  با خواسته های ملت هماهنگ سازد .
انتشارات نگاه در ادامه انتشار دواوین و مجموعه های  کامل شعر شاعران امروز ایران ، دیوان دو جلدی  استاد ملک الشعرای  بهار  را در یک مجلد 1199 صفحه ای منتشر کرده است . جلد اول  دیوان بهار شامل قصاید ، مسمط ، مخمس ، ترکیب بند ، ترجیع بند ،  دوبیتی و جلد دوم شامل  مثنویات ، غزلیات ، رباعیات ، مطایبات ، تصنیف ها و اشعار به لهجه مشهدی می باشد.قیمت این دیوان 45000 تومان می باشد.
به انگیزه انتشار  دیوان اشعار ملک الشعرای بهار  از سوی انتشارات نگاه  مقاله ای از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی را که عالمانه و منتقدانه سالهای دور در باره شعر بهار نوشته است تقدیمتان می کنیم تا بیشتر با شعر شکوهمند  ملک الشعرای بهار آشنا شوید .

شعر بهار
محمدرضا شفیعی کدکنی
به دوگونه می‏توان در باب شعر بهار و هر شاعری سخن گفت: یکی آنکه برخورد او را با ارزش‏ های مختلف حیات مورد نقد و نظر قراردهیم و در این راه پست و بلند اندیشه و حدود شناخت او را از این مفاهیم و ارزش‏ها بررسی کنیم و از انسجام فکری یا تناقض و ناهمخوانی درونمایه‏ های شعری او بحث کنیم و اگر بتوانیم رابطه این زمینه ‏ها را با مسائل ‏طبقاتی عصر او و مسائلی که در اعماق جامعه جریان داشته، نشان دهیم و مثلا ببینیم وی چه نوع برداشتی از مفهوم‏ وطن یا آزادی و عدالت یا خدا و زیبایی یا هریک از مفاهیم ارزشی و اندیشه ‏های محوری روزگار خویش داشته است. راه دیگر این است که ببینیم در قلمرو خلاقیت‏های هنری، حدود ابداع و یا درجه تقلیداو تا کجاهاست و آبشخور ذوقی ‏او در سنت ادبی زبان فارسی، بیشتر از چه دوره هایی و در شعر چه شاعرانی است و در زمینه هرکدام از عناصرسازنده ‏شعر از قبیل زبان و تصویر و موسیقی و طرح و انگاره تا کجاها نو آوراست و تا کجاها گرفتار تقلید.

هر کدام از این دو نوع نقد و نظر، نیازمند مقدمات و اصولی است که بدون آنها هر نوع بحثی، یکطرفه و ژورنالیستی و خطابی خواهد بود و از حد نوعی سرگرمی فراتر نخواهد رفت.
در باب شعر بهار، در این لحظه، بنا به دلایلی که مجال گفتنش نیست، ازبحث تفصیلی و استدلالی پرهیز دارم و حتی از مراجعه به دیوان او- که هم اکنون در قفسه کتاب هایم و در برابر چشم من قراردارد- به عمد خودداری می‏کنم، فقط درحد برآوردن درخواست مدیر آینده، بعضی اعتقادهای شخصی خودم را در باب شعر بهار، در اینجا یادداشت می‏کنم؛ زیرا معتقدم هرگونه بحث استدلالی، نیازمند تبیین مقدماتی است و گرنه اظهار نظرها جنبه تأثری محض خواهد داشت و در آن گونه نقد و نظرها، ذوق و سلیقه هیچ کس را بر ذوق و سلیقه دیگری رجحان نیست. حتی یک فرد معین ‏هم با گذشت زمان و در شرایط روحی متفاوت یک نوع ذوق و سلیقه ندارد.

هر نسلی بیشتر، شعر نسل خود را در حافظه دارد، ولی اگر شاعری که از اوج دوران شاعریش تا امروز پنج شش نسل‏گذشته( نسل را با فاصله ده سال تا دوازده سال به کار می ‏برم نه به اصطلاح علمای انساب) در ذهن و ضمیر تمام ‏نسل ‏ها به یک اندازه یا به طور مستمر، شعرهایش حکومت کرده باشد، می‏توان پذیرفت که شخصیت طبیعی خویش را در تاریخ ادبیات عصر ما به دست آورده است و از خطر فراموشی مطلق رسته است.

من معتقدم که شعر بهار و شعر ایرج از روزگارعرضه شدن تا امروز، همه نسل ‏ها را تسخیرکرده است و در آینده نیز بیش ‏وکم، حضور و استمرار خود را در حافظه نسل ‏های مختلف حفظ خواهد کرد. ولی چنین تضمینی را در باب قاآنی یا یغما یا از شعرای مشروطیت: ادیب الممالک و سید اشرف، و از شعرای نسل ‏های بعد(خودتان مثال بزنید) نمی‏توانیم ‏بدهیم، در صورتی که اینان هر کدام در عصر خویش طرفدارانی داشته‏اند و بعضی از اهل ادب در حق آنان،گاه، عقایدی افراطی نیز ممکن است ابرازکرده باشند.

بگذارید اول، دربافت تاریخی عصربهار، نگاهی کنیم به موقعیت او: شعر بهار، چنانکه جای دیگر هم اشاره کرده‏ام، درمرکز شعر مشروطیت قراردارد، و تمایز او از اقرانش (ادیب پیشاوری، ادیب الممالک، دهخدا، سید اشرف،عارف،عشقی،ایرج) در این است که پس از دوره مشروطیت نیز ادامه یافته و قریب سه دهه دیگر را نیز شامل است، یعنی‏ تمام دوره بیست ساله رضاشاه و نزدیک به یک دهه پس از سقوط او، و این سی سال بهترین سالهای شاعری اوست و از نوادر حوادث تاریخ شعر فارسی در قرن اخیر(وشاید هم تمام قرون) این که شعر بهار تا آخرین روزهای حیاتش ‏همواره در اوج زندگی و پیوند با نبض جامعه بوده و هرگز به ابتذال و سستی و تکرار-که از ویژگی‏های دیگران در سنین کهولت و پیری است- گرفتار نشده است (نگاه کنید به «هدیۀ باکو»، «لالۀ خونین کفن ازخاک سرآورده برون» و «جغد جنگ» و…) وحال آن که غالب معاصران پس از یک دوره کوتاه شهرت، کارشان گاه به ابتذال عجیبی می‏کشد و هیچ کدامشان حاضر نیستند که این حقیقت را بپذیرند و اصرار دارندکه آن روزها آن نوع شعر ضرورت داشت و این ‏روزها این نوع شعر. نمونه هایش را خودتان نام ببرید.

در همین زمینه شعر مشروطیت که ‏اشاره کردم اگر بخواهیم شعر بهار را بررسی کنیم تنها شاعری که به لحاظ حجم آثار با او قابل مقایسه است، ادیب الممالک است و تنها شاعری که به لحاظ نفوذ در میان توده وسیع خوانندگان می‏تواند با او رقابت کند ایرج. وگرنه دیگران به هیچ وجه جایی برای مقایسه ندارند؛ نفوذ سید اشرف، بیشتر در روزگار حیات او وآن هم در قشرهای خاصی از خوانندگان و دوستداران شعر بوده و نفوذ عارف به خاطر تصنیف‏ها و مقام موسیقیایی ‏اوست.

بسیاری از ادیبان معاصر را دیده‏ام که بهار را با ادیب الممالک مقایسه می‏کنند، تنها دلیل آنان زمینه مشروطگی شعر این ‏دو وگرایش غالب این دو شاعر به قالب قصیده و زبان قدمایی است، ولی این قیاسی است مع الفارق.

از مجموع شعر استادانه و بسیار استوار ادیب الممالک چند شعر می‏توان یافت که توانسته باشد به میان انبوه ‏خوانندگان شعر، در نسل ‏های پس از او راه یافته باشد؟ اگر به دیوانش مراجعه نکنید و از حافظه تان مدد بگیرید خواهید گفت: «برخیز شتربانا بربند کجاوه» آن هم آغاز شعر و چند بند آن که در میان وعاظ و اهل منبر شهرت یافته. و «قاضی عدلیه بلد» و شاید یکی دو شعر دیگر مثل »تا زبر خاکی ای نهال برومند» بقیۀ شعرها استوار و خوب و به‏ هنجار قدماست و شاید به لحاظ صورت و ساخت قدمایی قوی تر از بسیاری از شعرهای بهار. اما چرا به میان‏ حوزه‏های وسیع خوانندگان شعر راه نیافته است؟

طنز ایرج، به ویژه در قلمروهای خاصی، بسیار دلپذیر و در نوع خود بی دلیل است نه تنها در قیاس با معاصرانش که درطول تاریخ شعر فارسی، اما از قلمرو طنز به جد کمتر پرداخته و اگر پرداخته توفیق طنزهای او را ندارد؛ دو سه شعراستثنایی او مانند قلب مادر یا گویند مرا چو زاد مادر و… را به خاطر دارم. ولی در شعر بهار، طنز اگر به حد ایرج شیرین و نافذ نیست تنوع اقالیم شعری او را نباید فراموش کرد:در حوزه‏های گوناگون وصف طبیعت (گیلان و مازندران) خشم ‏و خروش‏های انقلابی(دماوند) و در قلمرو طنز(ترسم من از جهنم و آتشفشان او) و در قلمرو وطنیات که حوزه اصلی‏شعر اوست) لزن و قصیدۀ نوروز آمد سپس بهمن و اسفند) و در قلمرو مسائل سیاسی روز (جغد جنگ) و در تصویر نفسانیات و احوال خویش در محبس؛ به مناسبت قرارگرفتن بهار در دورانی پس از قرون وسطی، حبسیه هایش برحبسیه ‏های مسعود سعد، می‏توان گفت، رجحان دارد- دست کم برای خواننده عصر ما و پس از عصر ما که جهان بینی انسان عصر فئودالی را بیش وکم وداع گفته است. حتی در اخوانیات (که غالباً آن را از حدود شعرهای خصوصی به در آورده و نوعی سروده است که لذت یک شعر گسترده را به خواننده می ‏دهد: یاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود). و مرثیه، چه مرثیه‏های دوستانه مثل(«دعوی چه کنی داعیه داران همه رفتند» و یا «دجلۀ بغداد در مرگ زهاوی خون گریست») و چه مذهبی و بسیاری اقالیم‏دیگر، دیوان بهار، متنوع ‏ترین دیوان شعر فارسی است، در عصر مشروطیت.

این مسألۀ مقایسه تنوع اقالیم شعری بهار را می ‏توان از عصر مشروطه به قدما نیز تسری داد و گفت: در دیوان هیچ شاعر قصیده سرایی (با همۀ عظمت و بیگرانگی شعر سنایی و استواری ساخت و انسجام فکری ناصر خسرو و تصاویر بدیع‏خاقانی) به اندازه دیوان بهار تنوع اغراض وجود ندارد. این یکی از سعادت ‏های بهار بوده است که قصیده را در روزگاری به خدمت شعر خویش در آورده که تاریخ اجتماعی ایران و جهان هر روز گونه و رنگ تازه‏ای به خود گرفته ‏و او تجارب شعری قدما را به خدمت اندیشه‏های خویش، در ارتباط با حوادث عصر، در آودره است؛ این چنین امکانی ‏برای خاقانی و ناصر خسرو و سنایی نبوده است (در قصاید قدما متنوع ‏ترین حوزه موضوع از آن سنایی است.) و این به ‏معنی آن نیست که بخواهم بگویم قصیده بهار بهتر از قصیده سنایی یا خاقانی است؛ سخن بر سر چیز دیگری است و آن مسألۀ تنوع زمینه‏های شعری است.

اگر از دو سه قصیدۀ انوری (یکی از پیمبران شعر) بگذریم، بقیۀ شعرهای او همه تکرار یک مطلب است: مدح وگدایی؛ البته بعضی قطعات و بعضی غزل ‏های او ارزش والای خویش را دارد. صحبت بر سر قصیده سرایی اوست،که‏ درآن وادی، پیمبر شناخته شده است. در تمام دیوان قصاید این پیمبر قصیده سرایی، جز مدیحه‏های مکرر هیچ چیز وجود ندارد. اگر منکر حرف بنده هستید به حافظه تان مراجعه کنید فوراً «بر سمرقنداگر بگذری ای بادسحر» و «ای‏برادر بشنوی رمزی ز شعرو شاعری» به یادتان می‏آید و بعد می ‏رسد به بعضی قطعه‏های هجوی یا اخلاقی او.
تنها شاعری که از نسل شاعران پس از مشروطیت، هم به لحاظ تنوع در اسالیب بیان و هم به لحاظ نفوذ در میان ‏خوانندگان،می ‏تواند با بهار مورد مقایسه قرار گیرد پروین اعتصامی است؛ اما در دیوان پروین،اگر تنوع اسالیب بیان، وجود دارد (مناظره‏ها، فابل‏ها) ولی از حوزه اخلاق،آن هم همان آموزش ‏های تجربه شده شاعران پیشین، به ندرت‏گامی بیرون نهاده است و تنوع اقلیمی شعر بهار را ندارد. البته دیوان پروین یکدست ‏تر از دیوان بهار است و نفوذ او در میان خوانندگان شعر بیشتر از بهار می‏نماید.

شعر فارسی پس از ظهور نیما، چه بخواهید و چه نخواهید، معیارهای تازه‏ای را پذیرفته و در قلمرو آن معیارها، دیگرجایی برای مقایسه کسی با بهار باقی نیست. بهار واپسین تجلی یکی از ارجمند ترین صورت ‏های شعر فارسی است؛ صورتی که از رودکی آغاز و به بهار ختم می ‏شود. منظور سیر طبیعی این قالب است وگرنه در دوهزار سال دیگر هم ‏ممکن است کسی بیاید و قصیده‏ای بگوید.
در حوزۀ تاریخی و مسیر طبیعی قصیده از عصر رودکی تا بهار، اگر حجم شعرهای خوب وتنوع زمینه ‏های فکری را ملاک قراردهیم – و پسند و حافظۀ نسل ‏های پس از شاعر را داور این محکمه بشناسیم – بهارحق داشته است که ‏بگوید:

از پس سعدی و حافظ کز جلال معنوی‏
رتبت ایوانشان بر تارک کیوان بود
آن اساتید دگرهستند شاگرد بهار
گر امامی گر همام ار سیف،گر سلمان بود
و بدون تردید اگر معیارها و موازینی را که بهار بدان دلبسته بوده است، یعنی سنتی که شعر بهار ازدرون آن برخاسته(یعنی زبان خراسان و صورت قصیده) را مورد نظر قرار دهیم، سخنش را باید پذیرفت. شعر صائب (برای طرفدارانش) و شعر بیدل (برای طرفدارانش) و شعرهای اسالیب بعد از نیما، دراین دعوی مستثنای منقطع است؛ زیرا بهار آن موازین را نه می ‏پسندیده و نه در نظر داشته است.
اگر نبوغ را نوعی حسن تصادف در مسیر زندگی افراد ندانیم، یکی از اموری که سبب توفیق چشم گیر بهاردر شعر فارس‏شده است، این است که او در پایان یک دوره عظیم از تجارب قدما، بخش مهمی از آن تجربه ‏ها را به خدمت مسائلی‏در آورده که قدما از پرداختن به آنها محروم بوده‏اند: یعنی ساخت و صورت ‏های قدمایی شعر را که بیشتر در خدمت معانی محدودی از هجو و مدح و اخلاق بوده به قلمرو گسترده ‏ای از مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی عصرجدید در آورده است. اگر از چند اثر استثنایی بهار بگذریم، شاهکارهای او، همه، استقبال هایی است که از قدما کرده و درحقیقت تجربه‏ های آنان را در زمینه زبان و موسیقی و تصویر به خدمت اندیشه‏های عصر خویش در آورده‏است، حتی بعضی از این کوششها به گونه‏ای است که نوعی نقیضه یا پارُدی سازی (parody) در قبال کارهای قدما به ‏شمار می‏رود؛ مثل نقیضه گونۀ «کاروانی همی از ری به سوی دسگره شد» که در داستان پیشه وری و وقایع آذربایجان ‏سروده است.

در شعر بهار ساخت و صورت ‏های قدمایی، در اثر ترکیب با عوالم روحی انسان عصر جدید، بافت تازه ‏ای به خود گرفته‏که در مجموع نوعی سبک شخصی Individual style را در شعر او به وجود آورده است و این مهم ‏ترین امتیاز اوست. البته ‏سبک شخصی، به معنی دقیق کلمه، شاید بر آن نتوان اطلاق کرد زیرا سبک شخصی در تاریخ شعر فارسی، چیزی‏است که تا روزگار نیما بسیار اندکیاب است.

اگر بخواهیم سفینه ‏ای از شعر سنتی صد سال اخیر ایران فراهم آوریم و از همه انواع شعر در آن نمونه بیاوریم : از طنزاجتماعی و وصف طبیعت تا سیاست و اخلاق و وطنیات و حتی اخوانیات و دیگر نمونه ‏ها از قبیل شعرهای ساده ‏تعلیمی برای کودکان و نوجوانان و تصنیف ‏های سیاسی و…، تصور من بر آن است که سهم بهار بیش از هرکسی ‏است، جز در قلمرو غزل که غزل‏ های او در قیاس دیگر نمونه ‏های شعرش پایه ‏ای فروتر دارند و بی انصافی است اگرغزل ‏های او را با غزل ‏های استاد شهریار یا عماد خراسانی یا سایه قیاس کنیم. با اینکه بعضی از غزل های او به دلایلی ‏شهرت بسیار یافته مثل غزل «من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید» و امثال آن. بهار اگر در قالب غزل توفیقی داشته باشد، باز در غزل‏ های سیاسی اوست نه غزل به معنی شعر عاشقانه. حق این است که بهار روح غزلسرایی و زمینۀ نفسانی این‏گونه شعر را هیچ گاه نداشته است و تجارب او در این باب، ناکام‏ترین تجارب شعری است.

یک بار دیگر به حافظۀ محیط ادبی روزگاران مراجعه کنید و ببینید شعر چه کسی از این افراد بیشتر در حافظه نسل‏ ها باقی مانده است و شعر چه کسی است که بتواند در این همه زمینه های گوناگون، هنوز به قول عین القضات همدانی، ‏خصلت آینگی خویش را حفظ کند.

نوشتن دیدگاه