نگاهی به شعر «خسرو گلسرخی» به انگیزه انتشار مجموعه کامل اشعار
به سرخی آتش، به نرمیباران
توجه به نوگرایی ادبی در شعر شاعران سیاسی مبنایی سیاسی دارد. گلسرخی «نوگرایی را ناشی از برخورد طبقات میداند برای احراز حقوق طبقه محروم.» در حقیقت در نظام فکری شاعر دو نوگرایی وجود دارد. یک نوع نوگرایی که در جامعه سرمایهداری شکل میگیرد و صرفا برای اقلیتی مرفه بیدرد است که این نوگرایی موردتایید شاعر نیست اما نوع دوم نوگرایی برای کسب حقوق ازدسترفته طبقات محروم اجتماعی به وجود میآید. نوگرایی از این دیدگاه نوعی مبارزه برای دستیافتن به حقوق از دست رفته مردمان فرودست جامعه است. گلسرخی نوگرایی را نوعی برهم زدن تعادل نظام سنتی میداند که میخواهد با شورش علیه وضعیت موجود و برهم زدن تعادل و تناسب اجتماعی زمینهای فراهم شود تا نظام سیاسی حاکم نتواند بیش از پیش از مردم بهرهکشی کند؛ بنابراین نوگرایی گلسرخی، رنگی سیاسی دارد که موجب آشوب و درگیری اجتماعی میشود. به باور او نوگرایی ادبی در امتداد نوگرایی سیاسی اتفاق میافتد و طبعا تعاریف او از فضای ادبی با فضای سیاسی مشترک است. به باور او نوگرایی در هر شکل نظم موجود را برهم میزند. درعرصه ادبیات، سنتگرایان ادبی خود را در معرض خطر میبینند و علیه نوآوران قیلوقال میکنند تا مبادا مقام و موقعیت آنها دستخوش تغییر و دگرگونی شود و در نوگرایی سیاسی قدرت حاکمه احساس میکند که مبادا با این تحول، قدرت سیاسی را از دست بدهند. شعر سیاسی محصول پرتنش جامعه سیاسی است؛ بنابراین هر اندازه نا آرامی اجتماعی و سیاسی در جامعه بیشتر باشد واکنشهای اجتماعی در قالب ادبی بیشتر مجال بروز مییابد. شعر سیاسی ایران واکنشی علیه کنشهایی بود که حقوق اولیه مردم محروم را نادیده میگرفت. از اینرو نوگرایی گلسرخی با نوگرایی «نیما» تفاوت دارد. از دید گلسرخی نوگرایی فرمالیستی نوعی بهرهکشی بیشتر از تودههاست و این خلاف نظر نیما و شاعران آوانگارد است. نوگرایی گلسرخی برای تحقق آرمانهای سیاسی است که مردم فرودست جامعه را با شعر آگاه و بیدار میکند. در واقع شعر سیاسی وسیلهای برای رسیدن به اهداف سیاسی است.
از نظر گلسرخی شعر نو در برابر شعر ارتجاع قرار میگیرد. به بیان دیگر شعر سنتی شعری ارتجاعی است که میکوشد مردم را از واقعیات زندگی اجتماعی دور کند تا با خیالبافی و اوهامپراکنی، زمینههای بقای خود را فراهم کنند؛ بنابراین باید در برابر این ارتجاع ادبی دست به نوآوری و قیام زد تا شعر به زندگی مردم بیشتر نزدیک شود.
خسرو گلسرخی جزو معدود شاعران سیاسی است که به درک و ضرورت تحول ادبی نیما دست یافته بود اما الزامات سیاسی مانع میشد تا آنها را عملی کند. از اینرو او میان خاستگاه اصلی تحول و آرمانهای سیاسی پلی برقرار کرد. از نظر او شعر سنتی به برون انسان و عوامل زیستی نمیپرداخت؛ بنابراین آنگاه که شاعر قدیم از درخت سخن میگفت درخت، مصنوعی و بیجان بود. شعر نو سبب شد تا شاعر از دنیای مجرد شعر و درونگرایی محض کمکم دوری کند و به انسان امروز و جهان پیرامون او بپردازد. چون نگاه شاعر نگاهی آرمانخواه برای رهایی مردم از زنجیر بندگی بود بنابراین واقعیشدن شعر و دوری از فضای تخیلی و غیرواقعی موردقبول اوست. شعر نو به زندگی مردم نزدیک بود و این موافق مرام و منش سیاسی شاعر بود.
نفوذ شعر در میان مردم فرودست جامعه چیزی بود که شاعران سیاسی به آن میاندیشیدند و میتوانستند از این راه به آرمانهای سیاسی خود نزدیکتر شوند. مبارزه، آزادی، کشته شدن، ترور، خفقان و زور و بیکاری از جمله مفاهیمی بودند که با رواج شعر نو امکان ورود آنها در شعر فراهم شد. گرچه در عصر مشروطه و در شعر شاعران سنتی اما آزادیخواهی مثل فرخی یزدی و میرزاده عشقی این کلمات راه یافته بود اما با شعر نو این امکان بیشتر فراهم شد.
از دید گلسرخی اگر شعری قرار بود در زندگی مردم جریان یابد و در تاریخ ملت اثرگذار باشد بیشک آن شعر، شعر نو بود که همه زوایای پیدا و پنهان زندگی را میکاوید و با همه عناصر ارتباط نزدیک پیدا میکرد. گلسرخی در مقالهای به این نکته اشاره میکند که محتوای تازه، شکل تازه میخواهد و این حرف مهمی است. حرفهای او تازه است. او به خوبی درمییابد که گاه محتوای تازه به دلیل شرایط نامناسب با همان شکل سنتی بیان میشود پس درصدد برمیآید تا توازنی میان محتوا و شکل نو فراهم کند. به همین دلیل وقتی شعرهای گلسرخی را میخوانیم هم با نوعی نوآوری در شکل روبهرو هستیم و هم محتوای تازهای را کشف میکنیم.
وی به خوبی درک کرد که نیما به یکباره دست به تحول نزده است بلکه ضرورت تاریخی و وضعیت جدید و تجربههای مردمی سبب این دگرگونی شد. درک تحول شعر نیمایی از نظر گلسرخی بیشتر تحول در معنا بود. به همین خاطر شعر او به لحاظ معنایی انحرافی از نرم معناهای شعر معمول و مرسوم عصرش به شمار میآید. گلسرخی معتقد است درک مناسبات اجتماعی باعث نوگرایی نیما شده است نه ذوق و سلیقه او و همین بینش سبب میشود شعر سیاسی او به شعار نزدیک شود.
در شعر سیاسی، شورشی علیه دستور و نظام زبانی دیده نمیشود، مانند شعار با همان اسلوب زبان روزنامهای سروده میشود و شاعر به دنبال ایجاد هیجان و انتقال پیام است. در صورتی که شعر نیمایی عصیانی علیه نظام مالوف زبان شعر سنتی است. شاعران سیاسی و از جمله گلسرخی هیچگاه دغدغه زبان و نحوه بیان نداشتند و حتی سادهتر کردن زبان در شعر آنها صرفا برای ارتباط نزدیکتر با طبقات محروم جامعه بود تا به درک درستی از پیامهای شعرشان دست یابند. به همین دلیل از اینکه شعر آنان به شعارهای مردمی نزدیک میشد احساس خرسندی میکردند، چراکه به این وسیله به اهداف خود نزدیکتر بودند.
شعرهای گلسرخی بر پایه دیالکتیک خوب و بد و زشت و زیبا شکل گرفته است. انسان در شعر او یا قهرمان بزرگ مردم است که جانش را در راه آزادی فدا میکند یا مزدور و مستبدی است که با تفکر مستبدانه خون ملت را در شیشه میکند؛ بنابراین در همه شعرهایش این دوانسان تصویر میشود. انسان در شعرهایش یا در جبهه مقاومت و آزادی است یا در جبهه استبداد و استعمار؛ بنابراین وجوه متفاوت شخصیت انسان در شعرهای سیاسی و در شعر گلسرخی برای خواننده معلوم نیست. یعنی همان ایرادی که در شعر قدیم وجود داشت در شعر سیاسی هم وجود دارد. گرچه امثال گلسرخی مدعی و طرفدار شعر نیما هستند اما تفکر سیاه و سفید دیدن انسان مانع از آن است که تصویری جزیی و متفاوت از انسان به دست دهند. به همین دلیل شعرهای سیاسی بسیار به هم شبیهاند، چون نگاه کلی معرفتی در همه اجزای ذهن و زندگی این گروه از شاعران وجود دارد. در شعر گلسرخی هیجانهای سیاسی بر خلاقیت فردی میچربد، به همین دلیل این امکان برای او به عنوان شاعر هیچگاه فراهم نشد تا به ذهن امکان جولان بدهد. همیشه فکری از قبل تعیین شده در زندگی او وجود داشت و طبعا زمانی که شعر میسرود این نگاه کلینگر و دور از فردیت شعر نیمایی در آنها جریان مییافت.
در شعر گلسرخی اندیشه بر تخیل غالب است. این اندیشه کارکردی سیاسی دارد. به بیان دیگر شعر نوآورانه شاعر به اندیشه سیاسی تقلیل یافته است. او زبان را با دنیای خیالانگیز رویارو نمیکند بلکه زبان با اندیشه سیاسی عجین میشود و به همین دلیل شعر گلسرخی در بسیاری از جاها به شعار نزدیک میشود. طبعا در شعار زبان نقش خلاقانهای جهت عادتزدایی ذهنهای مالوف ایفا نمیکند، بلکه برای تاثیرگذاری از همان مولفههایی سود میجوید که در نظام زبان روزانه دیده میشود، اما شعر غیرسیاسی، شورشی علیه زبان معمول و روزانه است تا بتواند ذهنها را درگیر جهان تازه کند، بنابراین گلسرخی درصدد آفرینش جهان تازهای در شعر نیست بلکه درصدد براندازی جامعه کهنهای است که آن را نمیپسندد. در شعر گلسرخی با نوعی نمادگرایی نخنما روبهرو هستیم که به علت کثرت استفاده شاعران سیاسی در شعرشان این نمادها ساده مینماید. حتی استعاره و تشبیهات و کنایات آنقدر تکرار شدهاند که هر خوانندهای با یکبار خواندن به کنه معنای آن پی میبرد. شعر گلسرخی شعر سادهای است که در زبانی ادبی و روان برای رسیدن به آرمانهای سیاسی سروده شده است. وی میخواهد خواننده فرودست با شعرش علیه فرادستان قیام کند و حق خود را از حلقوم آنان بیرون کشد؛ بنابراین هرقدر شعر او به زبان واقعی و روزانه مردم نزدیکتر باشد او در انتقال معنایش موفقتر است چراکه شعر امثال گلسرخی به لحاظ معنایی شعری لایهدار و چندمعنایی نیستند. خواننده شعر گلسرخی کسی نیست که دغدغه فرم و شکل داشته باشد بلکه یگانه دغدغهاش ارتباط با معنا و پیام شاعر است تا بدین وسیله برای مبارزه و قیام تهییج و تشویق شود. به همین دلیل بار عاطفی و احساسی کلمات و جملات در شعر گلسرخی بسیار اهمیت دارد اما از آنجا که معنا بر شکل برتری دارد در زبان عاطفی هم احساسات شاعر بر حس ادبی غلبه دارد و شاید به همین دلیل گلسرخی موفق است که توانسته احساسات عدالتخواهانه را کاملا به خواننده فرودست جامعه انتقال دهد. بیتردید بررسی و ارزیابی شعر گلسرخی بدون دردستداشتن نسخه کامل اشعار او امکانپذیر نبوده است، از این رو باید کوشش کاوه گوهرین را در گردآوری شعرهای گلسرخی ستود، چراکه آنچه در این کتاب فراهم آمده نتیجه سالها جستوجو و تحقیق در نشریات پراکندهای است که ایشان با صبوری این مهم را به انجام رساندهاند. گوهرین آنچنان که خود میگوید، هیچگونه دخل و تصرفی در اصل متن شعرهای گلسرخی نکرده است؛ بنابراین آنچه به عنوان شعرهای این شاعر ارایه شده، نسخه کامل و قابل اعتماد و استنادی از اشعار خسرو گلسرخی است.