كلود ولگرد Claude Gueux كه كارگر فقيرى بود در پاريس زندگى مىكرد. زن جوانى كه معشوقه او بود و طفل كوچكى نيز داشت با وى بهسر مىبرد. كلود سواد خواندن و نوشتن نداشت ولى خوب مىفهميد و خوب فكر مىكرد. زمستان سردى فرا رسيد و كلود بيكار ماند. در زير شيروانى عمارتى كه منزل محقر او بود نه آتشى وجود داشت كه كلود خود را گرم كند و نه نانى كه شكم خود و عائلهاش را سير سازد، ناچار هم او و هم زن و بچهاش با سرما و گرسنگى دست به گريبان بودند. كلود متوسل به دزدى شد ولى...