توضیحات
گزیده ای از مجموعه اشعار سید علی صالحی (دفتر دوم، بازسرایی ها)
او
سنگسارمان خواهند کرد
از این اَرایه خواهم گذشت
ماه و چنگ و چراغ
نامش را به من نگفت
برگردید، مرا بنگرید!
داناییِ گندم
لیلی …!
در آغاز کتاب گزیده ای از مجموعه اشعار سید علی صالحی دفتر دوم می خوانیم:
درباره یک ضرورت
سه رُخ
۱
سادهترین تعریفِ «بازسرایى» همان ترجمه فارسى به فارسىِ یک متن در گذر از زمان و زبان است؛ یعنى تغییرِ سرنوشتِ متن در هجرتِ زمان، به نیتِ روزآمد کردنِ یک لهجه کهن: عبور از پُلى که انگار پیش از این وجود نداشته است. گذرگاهى تازه که از مِهِ تخیل بهدر آمده است.
اساسىترین محملها و محورهاىِ ممکنِ این پُلِ پندار، سه ستون مستحکم است که شرطِ نخستِ گذر از گذشته به امروز بهشمار مىروند : É قرائت نو از متن کهن، با حفظِ وفادارى نسبت به موضوع. É آرایشِ زبانِ زنده به مددِ نیروى خلاقیت. É انتقالِ روحِ عتیقِ شعر به قطارى که از لحظه اکنون رو به آینده مىرود.
دیگر گوشهها، طُرفهها، تَرَنُمها، ظرافتها، مرزها و مَرایاىِ فرعى، خود بهعنوانِ زیرمجموعه همین سه محورِ ممکن تعریف و تولید مىشوند، که بود و نبود یا ضعف و قدرت و حضورشان در این اتفاق، به توانایىها، تجارب و تدبیرِ خلاقه خودِ شاعرِ بازسرا بستگى دارد. گفتنى است که تفاوتِ روایت و بازسرایى دو شاعر از یک متنِ مشترک به میزانِ پرداخت، وَرْز، بدعت و برداشت در همین زیرمجموعههاى مهم بازمىگردد.
۲
آیا تعریفِ بازسرایى تنها در محدوده و حجمِ همین صورتِ کمى و تعریفِ فنْمندانه خلاصه مىشود؟ اگر با اندکى سخاوت، پرده را کنار بزنیم، شاید باور آوریم که خودِ «شعر» بهعنوانِ آفریدهاى بکر و مستقل نیز… در نهایت نوعى بازسرایىِ زبان در اتفاق و اتفاق در زبان است؛ همان انعکاس جهان در تخیلِ ما و کلمه است، دخالت در نامگذارى جهان براى عبور از یک موقعیتِ معین است. ما دوباره اشیاء، روابط، رازها، حسها، صفتها، بودهها، باورها، سایهها، روشنها، و سایهْروشنهاى آدمى و خلقت را بازمىسراییم، با این تفاوتِ بدیهى که هر شاعرى با خوانشِ خنیاگرانه خود… این «شدنِ مُشَدَّد» را رَقم مىزند.
همه هستى در هر لحظه در حالِ بازسرایىِ خود است: تکرارِ ضربان، بازسرایىِ زندگىست. کُنش کمالطلبِ بازسرایى در کلام مکتوب، بیشترینه از پیشینهاى کهن و بشرى برخوردار است. رَد و راهِ این شیوه گُمشده در گُمانِ زمانْزده بشر… روشن و بسیار است: هر دفتر از کتاب مقدس بازسرایىِ دفترِ پیشینِ خویش است. ایلیاد و اُدیسه هومر، بازسرایىِ افسانههاى شفاهى مردم یونان است، و افسانه گیلگمش و درخت آسوریکِ مشرقیان هم. رودکى کلیله ودمنه را بازسروده، شاهنامه نیز بهنوعى بازسرایىِ قصههاى پهلوانى، حکایاتِ حماسى، روایات رزمى و افسانههاىِ مردمِ دیرین همین دیارِ بزرگ است. در حوزه و حیاتِ ترنُمهاى عاشقانه و تغزلى، نظامىِ گنجوى بزرگترین بازسراىِ ماست. مثنوى معنوىِ آفریدگار بلخ، همان بازآفریدنِ امثالِ اخلاقى و سلوک حکمى و معناها و مَثلهاى معنوى و برآمده از سه فرهنگِ ایرانى، هندى و عربى است، و تا امروز…
و تا امروز: بازسرایىِ گیلگَمش و سپس غزل غزلهاى سلیمان به همتِ بىغروبِ «بامداد». بازسرایى یکى از انواعِ ادبى در فرهنگ و تاریخ بشریت است، که همچنان پندارِ خویش را تا عصر ما پاییده است.
۳
یکى از دستاوردهاى مؤثر این شیوه ـ در شعر ـ نوزایىِ اثرى است که هنوز از حیثِ مضمون و معنا زنده است و بارِ ویژهاى از جادوى شعرِ ناب را در خود نهان دارد، که در عبور از آن پُل پنهان و قبول هجرت در زمان، تناسخِ تأثیرگذار خود را در ترانه شدن طلب مىکند. بازسرایى، نجاتِ متنِ مدفون مانده از قلعه طلسم شده زمانِ ماضى و زبانِ کهن است. اما آیا هر متن کهنى را مىتوان به این سفر خطرخیز و زمانْشکن دعوت کرد؟ براى رسیدن به پاسخى روشن و اعتمادى قابل قبول، باید پیشْآزمونها و شرطهایى را تجربه کنیم: É کشفِ متنِ مناسب É تشخیصِ قابلیتهاى لازمِ معنایى É درکِ میزانِ جوهر شعرى آن É و ساختِ شهودىِ زبانى که سلولهاى بنیادى و تبار آن به زبانِ نخستِ متن نزدیک باشد، وگرنه این پیوند، پاکیزه از آب درنخواهد آمد، و قطعآ به شکست مىانجامد.
و اینهمه… در عین وفادارى نسبت به مفاهیم اصلىِ اثر و مأخذِ نخست، حتمآ و باید در حضورِ ذهنى آزاد، از آینه تخیل عبور داده شوند، وگرنه متنِ مادر با تو همدلى و همراهى نخواهد کرد، و در چنین بزنگاههایى است که مِهِ منتظر مىآید و پُل زمان را مىپوشاند. و تو و دسترنج تو وقتى به ایستگاه عصر خود مىرسد که قطارِ به مقصدِ آینده ، اکنون را ترک کرده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.