توضیحات
گزیده ای از کتاب شهربندان و عادل ها
آرمان بزرگ ما ایجاد اکثریتى از غلامان است
به کمک اقلیت دستچین شدهاى از مردگان
….
در آغاز کتاب شهربندان و عادل ها می خوانیم
درباره شهربندان
«شهربندان» نمونه روشنى از منش اجتماعى و اخلاقى اوست. در این جا کامو ـ متأثر از سرنوشت اروپاى بعد از جنگ ـ اندیشه سیاسى خود را نسبت به نظامهاى گوناگون که هر کدام بخشى از ارزشها و حقوق انسان را زیر پا مىگذارند بیان مىدارد. نمایشنامهاى مىنویسد و در آن سیاست عقیم و بىانصاف بلوک بندىهاى «شرق و غرب» را در جامعه واحدى ـ به مثابه کل راهبرد سیاسى آنان، در تمام جوامع معاصر ـ به تماشا مىگذارند. و در عین حال با تمهید هنرمندانهاى خود را نیز از باتلاق سیاسى بالاتر قرار مىدهد. مناقشاتى که در پى نمایش این اثر برپا شد و موضعگیرى کامو در برابر مخالفان و خردهگیران، روشنگر این معناست. در این باب نویسنده در دیباچهاى که بر ترجمه انگلیسى نمایشنامه هایش آورده، چنین مىنویسد : این نمایشنامه، هنگامى که اول بار در پاریس به صحنه آمد، مورد بىاعتنایى هماهنگ منتقدان قرار گرفت. در حقیقت نمایشنامههاى اندکى از چنین لطف آزاردهندهاى برخوردار شدهاند. بیشتر افسوس من این است که «شهربندان» با تمام نقائصش، بیش از تمام نوشتههایم، به من شباهت دار با این حال خواننده آزاد است که نپذیرد، لکن براى آن که اختیار و قوت بیشترى به داورى خواننده بدهم بیشتر بایستى به برخى از پندارهاى او جواب دهم. مثلا بهتر است دانسته شود که :
۱) شهربندان، به هیچ روى یک روایت دیگر از رمان من «طاعون» نیست. البته به طور کنایى این نام را به یکى از بازیگران دادهام، زیرا که او حاکم مطلق است و این عنوان بر او مىبرازد.
۲) شهربندان نمایشنامهاى به اسلوب قدما نیست. بىمناسب نیست که آن را با نمایشنامههایى که در سده هایى میانین در فرانسه MoralitÅمورالیته و در اسپانیا Autos Sacramentalesاتوس ساکرامانتال مىنامیدند ـ گونهاى درام تمثیلى با موضوعى که تماشاگر از پیش مىدانست ـ سنجید.
کانون اندیشه من در این نمایشنامه، تنها مذهب زنده عصر جباریت و بردگى، یعنى آزادى است. زحمت ما داشتن است که آدمهاى این نمایشنامه را به «نماد» متهم کنند. به گناه خویش معترفم. هدف آشکار من این بود که صحنه تفکرات روانشناسى را براى فریادهاى گرفته و خفهشده خالى سازم، تا صداى رساترى بتواند عصر آزادى و یا بردگى انسان را مجسم کند. با توجه به این اهتمام است که من برآنم هنوز که تلاشم شایسته دقت است.بر این منوال، این اثر از نظر بدگمان جباران چپ و راست نیز پنهان نماند. سالهاى پیوستهاى آن را در آلمان نمایش دادند، حال آن که هرگز در اسپانیا و نیز در کشورهاى پشت پرده آهنین نمایش داده نشد[۱] . بیش از اینها مىتوان درباره مقاصد پنهان و آشکار این اثر سخن گفت. اما من تنها خواستار روشنگرى داورى خواننده بودهام، نه طالب تأثیر بر آن قضاوت. گرچه شهربندان و به تبع آن بیشتر آثار کامو از طرف «دستهبندى شرق» و بخشهاى فاشیسم گراى «دستهبندى غرب» مطرود افتاد. ولى در غرب لیبرال نیز با آن برخورد ملامت بارى انجام گرفت. از جمله گابریل مارسل، فیلسوف مسیحى اگزیستانسیالیست، بر کامو خرده گرفت که چرا رویدادهاى این نمایش در اسپانیا اتفاق افتاده و مثلا چرا در اروپاى شرقى نیست. منظور گابریل مارسل کشورهایى نظیر چکوسلواکى و لهستان بود که براى کسب استقلال در نبرد علیه نازیسم آلمان رنج بسیار کشیدند و خون بسیار دادند، اما گویى به پاداش مبارزات و مجاهدات خود، سرانجام نصیب شوروى شدند. کامو در پاسخ گابریل مارسل مقالهاى نوشت و توضیح داد که مسئله را بزرگتر از این مىبیند و غرب لبیرال نیز به همان اندازه در بدفرجامى کشورها و آدمیان مقصر است. قسمتهایى از آن مقاله، تا جایى که در حصر نمایشنامه مىگنجد از قرار زیر است : من تنها بدو بخش از نوشته شما که در باره نمایشنامه «شهربندان» من بود، پاسخ خواهم داد. اما به خردهگیرى شما یا دیگران از نمایشنامه به عنوان یک کار هنرى توجهى ندارم. شخص راضى از انتشار یا نمایش اثر خویش باید بپذیرد که انتقاداتى در این باره ابراز مىشود، و با داشتن گفتههاى فراوان در مقابل، باید سکوت کند. شما از حدود یک منتقد فراتر رفتهاید، آنجا که در شگفتید بهخاطر چه نمایشنامهاى درباره «توتالیتاریزم» در اسپانیا بساط خود را پهن مىکند و نه مطابق میل شما در اروپاى شرقى. به ویژه هنگامى که آن را فاقد روشنى و شهامت مىپندارید خواستار پاسخ من هستید. بدبختانه نمایشنامه در اسپانیا واقعیت مىیابد زیرا پس از تأملى طولانى دریافتم که مىبایست آن جا واقع شود. حاصل این شد که باید بار اتهام فرصتطلبى و مبهمگویى از طرف شما بر من تحمیل شود. و با چنین مقتضیاتى پاسخ من براى شما تعجبى ندارد. براى من خوشایندتر بود که (اگر نامى از اسپانیا، این موضوع وسوسهانگیز، در میان نبود) در برابر این تهمتها از خویشتن دفاع نکنم. از این مظان، آیا در این زمانه، کسى مىتواند تبرئه شود؟ بىگمان، با نوشتن این اثر، من قصد چاپلوسى به کسى را نداشتهام. نیت من این بود که به نوعى جامعه سیاسى که منطبق با طرح «توتالیتاریزم» شروع به کار مىکند و یا شروع به کار کرد، چه از چپ و چه از راست، بتازم.آدم اگر اندکى انصاف چاشنى قضاوت خود کند مىتواند که دریابد این نمایشنامه دفاع کننده از «فرد» و از «جسم» در خالصترین ملاحظه شرافت لغوى آن ـ و خلاصه مدافع عشق انسانى است در برابر مطلق العنانها و هراسهاى نظام «توتالیتر». اگر بار دیگر بخواهم این نمایشنامه را بنویسم باز حوداث را در اسپانیا قرار اتفاق مىدهم، مخلص کلام چنین است.
بدین طریق و با این تنها راه است که ما مىتوانیم به قلمرو وحشت اعتراض کنیم و از این جاست که من با گمان شما، که ما در مسائل سیاسى با یکدیگر توافق کامل داریم، توافقى ندارم. چرا که شما در مورد این منطقه هراس سکوت مىکنید، بهخاطر آن که با «آن دیگرى» بجنگید. بارى بین ما مردمى هستند که در هیچ موردى ساکت نمىمانند.به هر حال ما باید تلاش کنیم. اما با آگاهى بر این نکته که نظامهاى جبار بر شالوده فضیلت حاکمان آن ساختمان نشده، بلکه بر پایههاى اشتباهات لیبرالها قرار گرفته است که، در اثر این اشتباه، جنایت را توجیه کردهاند و از شهادت سرباز زدهاند.
و به این علت است که سازمان سیاست معاصر را نمىتوان فراموش کرد، این کارخانهایست که وظیفه دارد مردمان را به طرف نومیدى براند. جهانى که من در آن زیست مىکنم مورد لعن من است، جایى که با آدمیان رنج کشیده آن در خود وحدتى حس مىکنم. در این جهان دلبستگىهاى مغرورانهاى است که از آن من نیست و هرگز فراغتى نمىیابم تا بر امتیازات حقیرى که سبب اعطاى آن به کسان، انطباق آنان با چنین دنیایى باشد، تکیه کنم. اما بلند همتى دیگرى وجود دارد و ضرورتآ به نویسندگان متعلق است؛ تا آن جا که قابلیتشان مجازشان مىدارد، شاهد باشند و ندا در دهند، بهخاطر آنانى که چون ما دربند ماندهاند. نام نمایشنامه، به فرانسه L’Åtat de SiÉge، به فارسى حکومت نظامى یا «حالت فوقالعاده» معنى مىدهد. اما چنان که از متن پیداست نویسنده در این نامگذارى جنبه استعارى آن را در نظر داشته است. در چاپ حاضر، من نام «شهربندان» را براى آن برگزیدهام که با اقداماتى که در گذشته، در یک شهر طاعونزده، انجام مىدادند همخوانى بیشترى دارد. اما در این باب اصرارى ندارم جز آن که بگویم به هر حال این نام به نظر من زیباتر است. سالها پیش ـ در ۱۳۳۹ ـ یک بار ترجمهاى از این نمایشنامه انتشار دادم به نام «در محاصره» (عنوانى که زندهیاد جلال آل احمد در یکى از مقالاتش بر آن گذاشته بود). آن ترجمه سراپا دستخوش لغزشها بود و جز تهور نوجوانى عذرى نداشت. دو سه سال، بعد از «در محاصره» ترجمه دیگرى از آن به نام «حکومت نظامى» به قلم شادروان یحیى مروستى منتشر شد. خواننده با کمى مقایسه درخواهد یافت که مروستى در ترجمه زبان موجز و در عین حال شاعرانه این اثر دست به تشریح و تفسیر زده، یعنى در برابر بیشتر جملات نویسنده یک جمله توضیحى از خود افزوده است که طبعآ هم آن نادرهگویى و هم آن شعرپردازى را خدشهدار کرده است. در ترجمه مجدد کوشیدهام فشردگى رنگآمیزى و غناى این زبان را با رعایت بیان ویژه بازیگران گوناگون آن حفظ کنم و البته همه این سخندرازىها، به قول کامو، براى روشنگرى قضاوت خواننده است.چاپ اول این ترجمه ـ که نخستین کار نشر شده من بود ـ بیست و اندى سال پیش در آمد. جا دارد از دوستانى که در آن هنگام به من یارى کردند یاد کنم. نخست از اکبر افسرى که مقدمهاى بر آن نگاشت که دادههاى آن در مقدمه کنونى نیز آمده است. و آن گاه از رفیق جوانمرگم داریوش منصور که هزینه چاپ آن ترجمه را پرداخت. او سالها پیش در سانحه اتومبیل کشته شد و اینک دوست مىدارم که این ترجمه را به خاطره داریوش منصور بیارایم.
تابستان ۱۳۶۳
م – ع. سپانلو
یادآورى نویسنده
در سال ۱۹۴۱، ژان لویى بارو قصد داشت نمایشى در مورد اسطوره طاعون، که بیش از او نیز آنتونن آرتو بدان اندیشیده بود، بر صحنه بیاورد، طى سالهاى بعد سادهتر یافت که از کتاب بزرگ دانیل دفو «روزنامه سال طاعونى» اقتباس کند. آن گاه به طرح مقدمات صحنه پرداخت. هنگامى که به او خبر دادم که رمانى با همین موضوع انتشار خواهم داد پیشنهاد کرد که گفتگوهاى طرح او را بنویسم. من نیت دیگرى داشتم، به ویژه به گمانم بهتر بود کتاب دفو کنار نهاده شود و ما به نخستین برداشتهاى بارو برگردیم. بارى، موضوع تصویر اسطورهاى بود که براى تماشاگران سال ۱۹۴۸ قابل فهم باشد. شهربندان نقاشى این گرایش است، که گمان دارم شایسته توجه باشد. اما یکم، باید روشن شود که شهربندان به هر تعبیر و به هیچ روى اقتباسى از رمان من نیست.دوم، این نمایشى با ساختار سنتى نیست، بلکه بازىاى است که غرض آن در آمیختن تمام اشکال بیان درماتیک است، از تکگفتار غنایى گرفته تا تئاتر دستهجمعى، از لال بازى تا گفتگوى ساده، شکلک و همسرایى. سوم، گرچه متن را من نوشتهام، اما نام بارو باید در کنار من قرار گیرد. با این حال بهخاطر دلایلى که نزد خودم محفوظ است چنین نشد. در عوض بر من است به روشنى بگویم که مدیون ژان لویى بارو هستم.
۲۰ نوامبر ۱۹۴۸ آ.ک
[۱] . این اثر در یوگسلاوى نمایش داده شد. و یک تئاتر لهستانى در ۱۹۵۶ درصدد نمایشآن برآمد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.