گزیده ای از متن کتاب
کتاب فانتزی نوشتۀ جولیا سیگال ترجمۀ ابراهیم رنجبر از سری کتاب های مفاهیم روانکاوی
درآ مد
دلیل اَعمال ما چیست؟ برخی اصرار دارند که جواب این سؤال را میدانند و تمامی اَعمالشان معقول و موجه است. این افراد هیچگاه به این فکر نمیافتند که «چرا اینطور شد؟»، «میدانم نباید این کار را انجام میدادم، ولی چرا دوباره انجامش دادم؟» گیریم که «این کار» زیادهروی در نوشیدن بوده باشد، برگزیدنِ معشوقههای اشتباه باشد یا سر زدن اعمالی تعمدی در قبال مادر که او را وادار به واکنش قهرآمیز کند. این افراد احتمالاً به این کتاب چندان علاقهای نشان نخواهند داد. به همین ترتیب آن گروهی که از ترس سر باز کردن چرک، عادت دارند مسائل را پشت گوش بیندازند نیز جذب این کتاب نخواهند شد. بههرحال خیلی از آدمها یا دست به انجام کارهایی میزنند که باعث تعجبشان میشود یا کارهایی از ایشان سر میزند که به گمان خود قصد انجامش را نداشتهاند. برخی هم از خود میپرسند که چرکِ زخمها در چه وضعی است. چهبسا همچنین رفتار ایشان دیگران را به تعجب وادارد. مفهومِ فانتزی به ما در درک یکسره موشکافانه و پیچیدۀ رفتارها و عواطف کمک میکند، حتی اگر بسیاری از انگارههای موجود در آن در ابتدا مضحک به نظر برسند؛ ولی وقتی در عمل به این انگارهها مینگریم، قانعکننده به نظر میرسند.
انگارۀ بنیادین:رؤیاپردازی
درک و دریافت ما از دیگر افراد نهتنها به ویژگیهای واقعی آنها بلکه به آوردۀ ما در رابطه، نیز بستگی دارد. برای نمونه، پس از اینکه با کسی جروبحث کردیم، این مجادله همچنان در ذهن ما ادامه خواهد یافت؛ حرفهایی که میان هر دو طرف ردوبدل شده و تصویر ما از فرد مقابل، دچار تغییر میشود. در ملاقات بعدی نهتنها خاطرۀ آنچه واقعاً به یکدیگر گفتهایم بلکه تفسیرمان از آن گفتوگو و حتی خاطرۀ آن بگومگوی خیالیِ پس از بحث را نیز در نحوۀ احوالپرسی با طرف، دخیل میکنیم. حال و هوای ما و فرد مقابلمان درست همانند لحظهای نیست که از هم جدا شدیم؛ [بلکه] باید بکوشیم درک کنیم که الآن به چه حال هستیم. به همین صورت در گفتوگوی تلفنی با مادرمان، کمی پس از اینکه برای اولین بار خانه را ترک میکنیم، این توقع را داریم که او دلمشغول ما، دستاوردها و دلنگرانیهایمان باشد؛ به این امید که به چشم ببینیم او به ما بیش از همسایهها، خواهر و برادر یا هر کس دیگری توجه نشان میدهد؛ در مقابل، او نیز توقع دارد ما به دغدغههایش علاقه نشان دهیم. ما در ذهنمان تصاویر متعددی از مادر داریم. بااینکه میدانیم مادرمان واقعاً چهطوری است اما درعینحال، تصویر مطلوبی نیز از او در ذهن داریم که گاهی آرزو میکنیم شبیه آن شود.
نهتنها در ذهن خود با آدمها حرف میزنیم بلکه کارهایی هم، چه برای آنها و چه همراهِ آنها انجام میدهیم. چهبسا در ذهن خود برای شگفتزده شدن آنها دستهگل یا کارت تولدی بفرستیم، حتی اگر به دستشان نرسد. رؤیاپردازی[1]دربارۀ برخورد دوستانه با یک ستارۀ پاپ و یا پسر همسایه به رؤیاپردازی پیرامون دیدارهای جنسی بدل میشود و چهبسا افراد حاضر در رؤیاپردازی ما روحشان هم از این چیزها خبر نداشته باشد. ممکن است روشن و واضح بدانیم که واقعاً چه اتفاقی رخ داده است، ولی گاهی میان خیال و واقعیت سرگردان میشویم. آیا آن سالی را که کنار دریا رفته بودیم به یاد میآوریم یا آنچه در خاطر داریم فقط تصویری از آن سفر است؟ آیا پدرِ دوست ما واقعاً او را از خانه بیرون انداخته بود یا فقط تهدید به این کار کرده بود؟ چهبسا خواهر و برادرها خاطراتی یکسره متفاوت از یک رویداد داشته باشند و ممکن است سروصورتی که ما در حین یادآوری به آن رفتار میدهیم، خونشان را به جوش آورد. این خاطره در ذهن آنها طور دیگری پرورده شده است. چهبسا اصلاً چیزهای متفاوتی شنیده باشند، زیرا نهفقط حافظه بلکه درک و دریافت نیز پذیرای دخل و تصرف است. شاید حق با مردی باشد که میگوید: «تو به من نگفته بودی این آخر هفته میریم بیرون »، شاید معشوقهاش تنها در فانتزی چنین چیزی به او گفته باشد. شاید هم واقعاً حرف معشوقهاش را نشنیده است.
فانتزیهایی که به نحوی مستمر پیرامون خاطرات و تجربیات خود میبافیم، نهتنها بر رابطۀ ما با فردی که دربارهاش رؤیاپردازی میکنیم، بلکه بر دیگر ابعادِ جهان [از نگاهِ ما بهعنوان سوژه] تأثیر میگذارند. ملاقات واقعی با فردی که دربارهاش فانتزیپردازی میکردهاید، انگارهای خجالتآور است. خشم شما از یک دوست چهبسا در طول زمان رنگ ببازد، یا شاید مانند قبل دستنخورده باقی بماند. زنی سی سال پس از ملاقاتی زهردار با یک فروشندۀ بیمۀ عمر، به مدیر شرکت مربوطه نامهای نوشت و گفت که هنوز که هنوز است هر وقت آگهی تبلیغاتی آنها را زیر در میبیند، از خشم لبریز میشود، آیا ممکن است مرحمت فرموده از ارسال آگهیها دستبردارند؟ زنی که هنگام یک سانحۀ رانندگی در صندلی عقب خودرو نشسته بود، پانزده سال آزگار نتوانست روی صندلی عقب هیچ خودرو دیگری بنشیند. اگر بعد از ورمِ لوزه به کودکی توتفرنگی و بستنی بدهید، او تا بیست سال بعد هم به آنها لب نخواهد زد.
رؤیاپردازی با اثرات بلندمدت
اینکه کدامیک از خاطرات یا فانتزیها اثراتی بلندمدت بهجای خواهند گذاشت و موجب رنج و محنت مدام ما خواهند شد، به میزان اهمیت آنها بستگی دارد. چهبسا آن زنی که با نشستن روی صندلی عقب مشکل داشت، دلایل استعاری دیگری نیز برای «عقبننشستن[2]» داشته باشد. مواجهۀ آن زن با فروشندۀ بیمه درست پس از سروکله زدن او بر سر مایملک پدرش اتفاق افتاد؛ عواطف شدیدی که بین اعضای خانواده ردوبدل میشد، باعث شد که احتمالاً یک بیادبی معمولی بدل به خشمی مدام گردد. توتفرنگی و بستنی، کودک را به یاد لحظاتی میاندازد که بیکس و تنها در طبقۀ بالا رها شده بود حال آنکه اعضای خانواده در طبقۀ پایین به بگووبخند مشغول بودند. مفهومِ فانتزی ناآگاه به ما کمک میکند تا نحوۀ رخ دادن این امور را بفهمیم؛ اینکه چگونه عناصر عاطفی قدرتمندی را که به جایی دیگر تعلق دارند، به یک خاطره اضافه کرده و درنتیجه آن را به چیزی دیگر ترجمه میکنیم؛ امتناع از نشستن روی صندلی عقب خودرو ؛ جوش آوردن از دیدن یک برگۀ تبلیغاتی و بیمیلی نسبت به برخی خوراکیها. این «عوارض»[3]احساسات ناراحتکننده را بیآنکه حلوفصل کرده باشند یکجا فشرده میکنند.
[1]. daydream ، به مجموعه رخدادهای ذهنی گفته میشود که در بیداری رخ میدهد؛ مانند اوقاتی که ناگهان در خیال خود غرق یک واقعه میشویم و با سیر روایی آنها همداستان شده و پیش میرویم.
[2]. در اینجا روانکاو عبارت take a back seatرا در معنای بیزاری فرد از عقب کشیدن، کنار کشیدن و کنترل امور را به دیگری سپردن برداشت کرده است.
[3]. symptoms
کتاب فانتزی نوشتۀ جولیا سیگال ترجمۀ ابراهیم رنجبر از سری کتاب های مفاهیم روانکاوی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.