کتاب “ای رنج از تو ممنونم ” سرودۀ “رسول رضایی”
گزیده ای از متن کتاب
زهرا
از شیار استخوانهام
صدای زنی بلند میشود
زندگی
پياز پوسيدهای بيش نبود! بود؟
کنار زدم لايۀ اول را
سياهی بود
کنار زدم لايۀ بعدی را
سياهی بود
لايۀ بعدی، سياهی
سياهی…
از تو پناه میبرم به تو
دهان تو، روح ويرانگر
دهان تو، تطمئن القلوب
دهان تو پاسخ سياهیهای دنيا بود
در سینۀ تو
از سرم خون میچکد
از دستهايم
از اين موجود زنده در سمت چپم
از پاهايم
من
تماميّت کلمۀ خونم
از من بيرون میزنی
از دهان مادرم
از دهان پدرم
از دهان مَردُم
لکههای خون
راه میافتند در خيابانها
و شعار میدهند
ای روح ويرانگر!
ای تطمئن القلوب!
به دندان گرفتمات
و استخوانهایت را پنهان کردم
یک جای امن، درون سینهام
چهار حرف دارد نام کوچک تو
چهار حرف عظيم
با چهار دست تو را در آغوش میکشم
با چهار لب تو را میبوسم
و با چهار حرف
پيوسته میميرم و زنده میشوم
به تو میسپارم اين مردِ خونیِ خود را
اين رسول رضايي را
که زنی هرلحظه در او میگويد:
زهرا
زهرا
زهرا
خرداد 1395
روایت افسردگی
در سطر نخست
گوشم را میبُرم
تنم سالهاست در رهن زجر است
وُ در ماهیچههام خون ماسیده
روایت افسردگی
تزریق میشود در اندامهام
چاقوها را بالا میآورم
در کبودی خانه پهلو گرفتهاند اجساد اشیاء
درحالیکه
پارلمانی از عزا در آروارهام برپاست
ایستادهام بر سَریر تابوت
و شکل ابری کارکشته میگریم
میپذیرم فوت شدهام
و روزنامه در تیتر اول، مردنم را نفیر میکشد
برمیخیزم از گور بهاحترام چراغها
و در سطرهای میانی
گوش دیگرم را میبُرم
برمیخیزم از گور
و سفر میکنم در یالهای سفیدت،
سمفونی گیسهات
بر ضریح شانهات به گردش درآمده است
تو در فارسی تحریف شدهای
و جویدهای سرم را
ای اجابت نور
بر کرانۀ بعدازظهر
برگبرگ افروختهام
و آرمیدهام در تضرّع پهلوهات
مرداب دفن شده در هنجارِ رود
درحالیکه انگورها
در نبض خون غوطهورند
من پاسخ مفصلی برای تشنج تاکهام
در بال توکاها
در آن پهنای نحیف
موسیقی وداع نواخته میشود
ای صلابت ستوه!
در احتمال مرگ
برمیخیزم از گور بهاحترام چراغها
و میپرسم
آیا گوشهایی که بریده شدهاند
صداها را میشنوند؟
کتاب “ای رنج از تو ممنونم ” سرودۀ “رسول رضایی”
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.