لیبرالیسم و نارضایتی‌‏های آن

فرانسیس فوکویاما

مبین کرباسی

کتاب لیبرالیسم و نارضایتی‌های آن تافته‌ای جدابافته از نوشته‌های پیشین این نویسنده در باب لیبرالیسم نیست؛ این اثر نه تنها تجمیع آرای اندیشمندان گوناگون این مکتب است، بلکه تکمیل کننده تطور آرای خود فوکویاما و آسیب شناسی دقیق نقاط ضعف این مشرب فکری و نظام‌های برخاسته از آن در ادوار مختلف حیاتش است. این متن به دنبال ارائه راه حل یا مسیری جدید نیست؛ زیرا در نگاه او، لیبرالیسم پایبند به اصول خود و کامل‌ترین نسخه بشری است؛ نسخه‌ای که بشر در طول تاریخ هزینه گزافی برای رسیدن به آن پرداخته و اکنون که نسل جدید میراث دار آن شده، بدون هیچ گونه درکی از سختی‌های سپری شده، اصول اولیه را یا به فراموشی سپرده یا آن را خوار و ناچیز می‌انگارد، به گونه‌ای که این مهم منجر به شکل‌گیری تصویری غیرواقعی از آن شده است. اما این بنیان‌ها چه هستند؟ چرا و چگونه جوامع لیبرال از بنیان‌های خود دور افتاده‌اند؟ تبعات آن برای حیات سیاسی و اقتصادی بشر چه خواهد بود؟ پیدایش نارضایتی از لیبرالیسم چه ارتباطی با این نسیان و فقدان دارد و چگونه می‌توان این نارضایتی‌ها را تصحیح و جبران کرد؟

 

155,000 تومان

شناسه محصول: 1401053001 دسته: برچسب: , ,

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

فرانسیس فوکویاما, مبین کرباسی

نوع جلد

گالینگور

قطع

وزیری

تعداد صفحه

208

سال چاپ

1402

موضوع

علوم سیاسی

وزن

250

نوبت چاپ

پنجم

جنس کاغذ

تحریر (سفید)

کتاب لیبرالیسم و نارضایتی‌‏های آن نوشتۀ فرانسیس فوکویاما به ترجمه مبین کرباسی

گزیده‌ای از متن کتاب

پیشگفتار

این کتاب به‏منظورِ دفاع از لیبرالیسم کلاسیک به نگارش درآمده است، یا حتی اگر این گزاره آکنده از مفاهیم ضمنی معانی تاریخی خاص باشد، بر این باورم که بر مبنای همان تعبیری است که دیدری مک‏کلوسکی[1] از آن دارد، یعنی «آزادی‏خواهی بشری».*1 لیبرالیسم که زمانی امری کاملاً بدیهی تلقی می‏شد امروزه در معرض تهدیدی بزرگ در سرتاسر جهان قرار گرفته و به نظر می‏رسد فضیلت‏های آن باید یک ‏بار دیگر و به‏وضوح تجلیل شود.

مقصود من از «لیبرالیسم» اشاره به دکترینی است که برای اولین بار در نیمۀ دوم قرن هفدهم میلادی ظهور کرد و با استفاده از بازوهای قوانین ‏مدنی و اساسی، اختیارات دولت‏ها را محدود و با تأسیس نهادهای غیردولتی، از حقوق افرادی که در محدودۀ قلمرو اختیارات آنها زندگی می‏کردند، حمایت می‏کرد. اشارۀ من به لیبرالیسم آن برچسبی نیست که امروزه بر سیاست‏های چپ میانه در ایالات ‏متحده زده می‏شود؛ بلکه، همان‌طور که در صفحه‏های پیش رو خواهیم دید، مقصودم آن دسته از ایده‏ها با سویه‏های انتقادی خاص است که از لیبرالیسم کلاسیک انشعاب یافته‏اند. افزون بر این، مقصود من از لیبرالیسم، آن نوع اختیارگرایی‏ای نیست که دکترین آن براساسِ ستیز با دولت بنا شده و در ایالات متحده به لیبرترینیسم[2] می‏شناسند. من از مفهوم لیبرال، به‏معنای اروپایی آن، که به جایگاهی برای احزاب راست میانۀ‏ بدبین به سوسیالیسم تبدیل شده، نیز برحذرم. لیبرالیسمِ کلاسیک همچون خیمۀ بزرگی است که طیف گسترده‏ای از دیدگاه‏های سیاسی را در خود جای داده و با وجود تفاوت در دیدگاه، همگی آنها در اصل‏های بنیادی‏ای، چون حقوق فردی، قانون و آزادی بیان، اشتراک نظر دارند.

این که لیبرالیسم در سال‏های اخیر مستمراً در حال عقب‏نشینی بوده، امری کاملاً مشهود است. به‏گفتۀ خانۀ آزادی[3]، حقوق سیاسی و آزادی‏های مدنی در سراسر جهان طی سه و نیم دهه، بین سال‏های 1974 تا اوایل دهۀ 2000، افزایش معنی‏داری را به خود دیده‏اند، درحالی‏که در بازۀ زمانی پانزده سال متوالی قبل از سال 2021، جهت این نمودار همواره نزولی بوده و با اطلاق عباراتی چون پس‏رفت یا حتی رکود دموکراتیک اعتبارسنجی شده است.*2

در دموکراسی‏های لیبرال مستقر همواره این نهادهای لیبرال هستند که مورد حملۀ مستقیم قرار می‏گیرند. رهبرانی مانند ویکتور اوربانِ[4] مجارستانی، یاروسواف کاچینسکیِ[5] لهستانی، ژائیر بولسوناروِ[6] برزیلی، در ترکیه رجب طیب اردوغان[7] و دونالد ترامپ[8] از آمریکا، همگی قانونی انتخاب شده‏اند و از همان ابتدا از اختیارات انتخاباتی خود برای حمله به نهادهای لیبرال استفاده کرده‏اند. این اختیارات شامل دادگاه‏ها و سیستم قضایی، بروکراسی‏های دولتی غیرحزبی، رسانه‏های مستقل و سایر نهادهایی می‏شود که قوۀ مجریه را تحت یک سیستم نظارتیِ خورد و بازخوردْ محدود می‏کنند. اوربان با کمک هوادارانش در مجارستان، در فرایند مغلوب کردن دادگاه‏ها و قرار‏ دادن اکثر رسانه‏های مجارستانی تحت سیطرۀ متحدانش، کاملاً موفق عمل کرده است. ترامپ اما با اینکه قصدی تقریباً مشابه را در سر می‏پرورانْد، در تلاش‏هایش برای تضعیف نهادهایی مانند وزارت دادگستری، جامعۀ روشنفکری، دادگاه‏ها و رسانه‏های اصلی موفقیت کمتری را کسب کرد.

در سال‏های اخیر لیبرالیسم را نه‏تنها پوپولیست‏های راست، بلکه چپ‏ نوِ تجدیدنظرطلب نیز به چالش کشیده است. انتقاد از این حوزه ریشه در این اتهام داشت  __ و البته به‏خودی‏خود درست است __ که جوامع لیبرال در احقاق آرمان‏های رفتارِ برابر با همۀ گروه‏های جامعه عملکردی موفق نداشته است. این انتقادها با گذشت زمان به دستاویزی برای حمله به بنیان‏های زیربنایی‏ لیبرالیسم، از قبیل ارجحیت بیشترْ نهادن به حقوق افراد به‏جای گروه‏ها، فرضیۀ بنیادی حقوق بشر جهانی که مبنای قوانین اساسی و حقوق لیبرال را تشکیل می‏دادند و همچنین باورهایی چون ارزش‏های آزادی بیان و عقل‏گرایی علمی به‏عنوانِ روش‏های درک حقیقت، تبدیل شدند. درنتیجۀ این عمل، انتقادها به عاملی برای  تحمل نکردن دیدگاه‏هایی منجر شد که از نئو‏ارتدکسِ مترقی عدول می‏کرد و از اشکال مختلف قدرت اجتماعی و دولتی برای ‏پیش بردن همان ارتدکس استفاده می‏کرد. صداهای مخالف را از حوزه‏های تأثیرگذار بر افکار عمومی حذف کردند و کتاب‏ها را اغلب نه دولت‏ها، بلکه سازمان‏های قدرتمندی که بر توزیع انبوه کنترل داشتند، به‏طورِ تأثیرگذاری از جلوی چشمان مخاطبان کنار گذاشتند.

در سمت راست پوپولیست‏ها و در سمت چپ روشنفکران__ در اواخر دهۀ 1970، لیبرالیسم اقتصادی به چیزی تبدیل شد که امروزه به آن نئولیبرالیسم می‏گویند و این حضور منجر به افزایش چشمگیر نابرابری اقتصادی شد و بحران‏های مالی ویرانگری‏ پدید آورد که در بسیاری از کشورهای جهان، به‏مراتب به مردم عادی بیشتر از نخبگانِ ثروتمند آسیب رساند. این نابرابری‏ها هستۀ پیش‏رانِ اصلی انتقادها و مخالفت‏های پرهیاهو علیه لیبرالیسم و نظام سرمایه‏داری مرتبط با آن است. قواعد بنیادی مکتب لیبرالیسم از حقوق همۀ افراد محافظت می‏کند، ازجمله نخبگانی که متأسفانه تمایلی به چشم‏پوشی از ثروت یا قدرت خود ندارند و مانند موانعی سرسخت بر سر راه احقاق حق گروه‏های اجتماعی محروم که برای برابری‏خواهی تصمیم به اعتراض دارند، ایستادگی می‏کنند. لیبرالیسم اساس ایدئولوژیک اقتصاد بازار را تشکیل داده است و به همین جهت، در ذهن بسیاری، نقش اساسی را در نابرابری‏های ناشی از سرمایه‏داری بازی می‏کند. بسیاری از فعالان جوان تابوشکنِ نسل زِد[9] در آمریکا و اروپا، لیبرالیسم را چشم‏اندازی منسوخ یا «سیستم»‌ی می‏دانند که قادر به اصلاح خود نیست.

در آن اثنا، درک از خوداختیاری فردی گسترش بی‏وقفه‏ای یافت و ارزشی تعریف شد که بر تعاریف دیدگاه‏های دیگر از «زندگی خوب»، ازجمله دیدگاه‏های فرهنگی و مذهبی سنتی، غلبه کرد. محافظه‏کاران این پدیده را تهدیدی برای عمیق‏ترین اعتقادات خود می‏پنداشتند و این احساس را داشتند که فعالانه‏ توسط جریان غالب جامعه مورد تبعیض قرار گرفته‏اند. آنها بر این تصور بودند که نخبگان از مجموعه‏ای از ابزارهای غیردموکراتیک __ کنترل آنها بر رسانه‏های اصلی جریان‏ساز، دانشگاه‏ها، دادگاه‏ها و قوۀ مجریه __ برای پیشبرد خواسته‏هایشان استفاده می‏کنند. به نظر می‏رسد که در همین بازۀ زمانی، علی‏رغم پیروز شدن محافظه‏کاران در چند انتخابات ایالات ‏متحده و اروپا، باز نتوانستند موفقیت چندانی در کُند کردن موج جزرومَد تغییرات فرهنگی ایجاد کنند.

این نارضایتی‏ها از شیوۀ تکامل‏یافتگی لیبرالیسم در دهه‏های اخیر منجر به خواسته‏هایی از سوی راست و چپ شده که به فکر جایگزین ‏کردن ریشه و شاخۀ این دکترین با سیستمی دیگر افتاده‏اند. در جناح راست، تلاش‏هایی برای دست‏کاری سیستم انتخاباتی ایالات ‏متحده صورت گرفته تا بدون توجه به روندی دموکراتیک، در قدرت ماندن محافظه‏کاران را تضمین کند؛ دیگر حکومت‏ها در نقاط مختلف جهان به‏بهانۀ پاسخ به تهدیدی که در اطراف خود می‏بینند، با استفاده از خشونت و حکومت استبدادی، مغلطه‏بازی‏های فراوانی انجام داده‏اند. در جناح چپ، تقاضاهای فراوانی برای بازتوزیع گستردۀ ثروت و قدرت و به رسمیت شناختن گروه‏ها به‏جای افراد بر مبنای ویژگی‏هایی مانند نژاد و جنسیت و همچنین به رسمیت شناختن سیاست‏هایی برای یکسان‏سازی نتایج بین آنها [و بومیان سفیدپوست] وجود داشته است. ازآنجا‏که هیچ‏یک از این خواسته‏ها احتمالاً براساسِ یک اجماع عمومی گسترده اتفاق نمی‏افتد، دنبال‏کنندگان موضوع به این امر واقف‏اند که آنها همچنان باید به دادگاه‏ها، سازمان‏های اجرایی و دلگرم بودن به پشتیبانی قدرتمند اجتماعی و فرهنگی خود برای پیشبرد این برنامه‏ها امید ببندند.

تحدیدهای لیبرالیسم سویه‏های متقارنی در خود ندارد. آن تحدیدی که از راست می‏آید بیشتر آنی و سیاسی است؛ اما تحدیدی که از چپ برخاسته اولویتی فرهنگی در خود دارد و درنتیجه کُندتر عمل می‏کند. واکنش برون‌دادی هر دو سو ناشی از نارضایتی از لیبرالیسم است که البته به جوهرۀ دکترین مربوط نمی‏شود، بلکه به شیوۀ تفسیری مربوط می‏شود که در آن از برخی انگاره‏های معین لیبرال، نمایی افراطی به تصویر کشیده و پاسخ به این نارضایتی‏ها کنار گذاشتن لیبرالیسم نیست، بلکه تعدیل آن است.

[1]. Deirdre McCloskey

[2]. libertarianism

[3]. Freedom House

[4]. Viktor Orbán

[5]. Jarosław Kaczyński

[6]. Jair Bolsonaro

[7]. Recep Tayyip Erdoğan

[8]. Donald Trump

[9]. Gen Z: به نسلی گفته می‏شود که بعد از سال 1996 متولد شده و با فناوری اینترنت و رسانه‏های اجتماعی بزرگ شده است و گاهی آنها را معتاد به فناوری، فردگرا یا «مبارزان عدالت اجتماعی» می‏نامند _ م.

انتشارات نگاه

اینستاگرام انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “لیبرالیسم و نارضایتی‌‏های آن”