درآمدی بر اندیشه ‏های سیاسی آنتونیو گرامشی

راجر سایمون

محمداسماعیل نوذری

بی تردید آنتونیو گرامشی (۱۸۹۱-۱۹۳۷)، اندیشمند مارکسیست ایتالیایی، را باید در زمره برجسته ترین متفکران معاصر دانست که میان تأملات نظری و افکار و عقاید وی با زندگی و حیات عملی و مبارزاتش در جنبش کارگری ایتالیا در نقش روشنفکر انقلابی طبقه کارگر و در مقام یک انقلابی حرفه ای به معنای مبسوط کلمه پیوندی تنگاتنگ و ناگسستنی وجود دارد. از یک سو واکاوی طیف گسترده آثار و نوشته های به جامانده از وی سیمای یک فیلسوف، یک ژورنالیست، یک تئوریسین و یک استراتژیست و گاه یک آکادمیسین را از او به نمایش می گذارد و از دیگر سو شخصیت او را در نقش فعال جنبش کارگری، دبیر کل حزبی سیاسی و مبارزی ضدفاشیسم نمایان و برجسته می سازد. این دو چهره ژانوسی طی چند دهه گذشته دائما برساخته میشوند و گاه به مناقشه های نظری شورانگیزی انجامیده اند.

 

155,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

راجر سایمون, محمداسماعیل نوذری

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

اول

تعداد صفحه

264

سال چاپ

1399

موضوع

علوم سیاسی, فلسفه

جنس کاغذ

بالک (سبک)

کتاب درآمدی بر اندیشه‏ های سیاسی آنتونیو گرامشی نوشتۀ راجر سایمون  ترجمۀ محمداسماعیل نوذری

گزیده ای از متن کتاب

مطالعۀ گرامشی

استوارت هال

اندیشۀ گرامشی بر افرادی مثل من، که برای نخستین بار آثار ترجمه‏شدۀ وی را در اوایل دهۀ 1960 مطالعه کردیم، تأثیری بسیار عمیق و نافذ بر جای نهاد. دلبستگی و علاقۀ ما به گرامشی، بر چارچوب‏های جزمی و ملانقطی علمی_ آکادمیک منطبق نبود. ما به روش خودمان به گرامشی نزدیک شدیم. مطالعۀ [آثار] گرامشی شم خلاق و نوآوری سیاسی ‏ما را غنا بخشید و روش اندیشیدن‏، سبک تفکر و کل برنامه و پروژۀ سیاسی‏ ما را متحول و دگرگون ساخت.

مطمئناً «این پنداشت غیرجزمی از گرامشی» هیچ‏گاه به ما اجازه نمی‏دهد آثارش را دلبخواهی و سر خود، بدون در نظر گرفتن بافت فکری و صورت‌بندی متمایز و منحصربه‌فرد اندیشه‏اش، مطالعه کنیم. «خوانش ما از گرامشی» نباید خودسرانه یا دلبخواهی باشد، دقیقاً ازاین‌رو که چنین روشی با همان درس‏هایی که از او آموختیم مغایر و ناسازگار است. بااین‌حال، این خود گرامشی است که برای نخستین بار به ما آموخت چگونه «گرامشی بخوانیم». او شنوایی ذهنی ما را روی طول موج تاریخی خاص و مشخصی از نو تنظیم کرد؛ طول موج و افقی که مفاهیم او در آن کار می‏کنند. از گرامشی آموختیم که قواعد و ترتیباتی را [در جامعه] بشناسیم و به‏ کار ببندیم که از رهگذر توجه و دقت مستمر در ویژگی‏های «خارق‏العاده» و ناموزونی تکامل ملی_ فرهنگی به ‏دست آمده‏اند. این الگو و سرمشق برآمده از اندیشۀ گرامشی است که به ما دربارۀ امکان تعمیم‏بخشی‏های ساده‌انگارانۀ تاریخی تحت پوشش نام «نظریه» از یک جامعه یا دورۀ تاریخی به جامعه یا دوره‏ای دیگر هشدار می‏دهد.

اگر می‏خواستم میراث گرامشی برای هم‏نسلانم را در یک جمله خلاصه کنم، ناگزیر جمله‏ای این چنین بر زبان می‏راندم: او صرفاً این امکان را پیش روی ما گشود تا یک‏ بار دیگر مارکس را به شیوه‏ای نوین بازخوانی کنیم؛ به‏ عبارت دیگر، در نیمۀ دوم قرن بیستم از موضع و جایگاهی که در چارچوب میراث اندیشه‏ورزی مارکس قرار دارد، به اندیشیدن «بپردازیم» و با واقعیت‏های دنیای مدرن مواجه شویم. به این معنا و تنها در این صورت است که میراث اندیشۀ مارکس دیگر صرفاً پیکره‏ای متشکل از احکام و عقاید جزمی شبه‌مذهبی به ‏شمار نمی‏رود، بلکه جریانی خواهد بود مشتمل بر باورها و افکار زنده و پویا، در حال توسعه و مستمراً احیاشونده.

اگر من ناگزیر بودم آن دعوی کلی را خاص‏تر و با تفصیل بیشتر مطرح کنم، احتمالاً مایل بودم، دور از مباحثه‏های گوناگون احتمالی، بر نکته‏های زیر تأکید کنم:

نخست، شهامت و استقلال فکری اوست. گرامشی درون اندیشه‏های مارکس «زیست». اما اندیشه‏های مارکس برای او عاملی بازدارنده‏ محسوب نمی‏شد که نوآوری و خلاقیتش را محدود کند و به زنجیر بکشد؛ این اندیشه‌ها چارچوبی از باورها و اندیشه‏ها بودند که ذهن او را آزاد ساخت، آن را رها کرد و به کار انداخت. بیشتر ما از باورها و اندیشه‏هایی الهام گرفته و تغذیه شده‏ بودیم موسوم به نوشتجات مارکسیستی که در آنها مفسری که نگران ماهیت شبه‏مذهبی تکلیفش (و بی‏تردید تکلیفش!) است، فقط پیرایش و تصحیح جسته‌گریختۀ علائم سجاوندی آن نوشته را برای خود مجاز می‏شمرد، درنتیجه ما شیوایی و تازگی نوشته‏های گرامشی را همانند تأثیر رهایی‏بخش و انقلابی آن تجربه کردیم. در اینجا، آنچه بی‏تردید محدودیت متنی به ‏شمار می‏رفت، یعنی ماهیت پراکندۀ نوشته‏های وی، برای ما امتیازی مثبت محسوب می‏شد. دست‏نوشته‏های گرامشی حتی در برابر هماهنگ‏ترین تلاش‏ها برای دوختن مرزهای آزاد و رهای اندیشۀ او به جامه‌ای یک‌دست و یکپارچۀ راست‏کیشانه و ارتودکسی پایداری کرد.

بنابراین، گرامشی به این معنا، و بدون آنکه بخواهیم سایر جنبه‏های اندیشه و تفکرش را نادیده بگیریم، در نقش تمام‏عیارترین «نظریه‏پرداز سیاسی» ظاهر شد. او همانند شماری از نظریه‏پردازان هم‌رده و هم‌ترازش در تاریخ، پنداشتی جامع و مبسوط از «سیاست» به ما عرضه کرد که مشتمل است بر توازن‏ها و ضرباهنگ‏ها، اشکال و قالب‏ها، خصومت‏ها و تعارض‏ها و دگرگونی‏ها و تحول‏هایی ویژه و مختص آن در مقام رشته‌ای علمی. مراد من آن شیوه‏ای است که وی  به مدد آن مفاهیمی چون «مناسبات نیروها»، «انقلاب منفعلانه»، «ترانسفورمیسم»، «بزنگاه یا بحران استراتژیک» و «جبهۀ تاریخی» را توسعه داد و همچنین معانی نوینی به مفهوم «حزب» بخشید. درک مفاهیم فوق اقتضای اندیشیدن دربارۀ امر سیاسی است براساس شیوۀ جدید؛ سطح استراتژیکی که سایر عوامل تعیین‏کننده به‏‌شدت درون آن متراکم و متمرکز می‏شوند.

از این پس می‏خواهم توجه خود را به سازوکاری معطوف کنم که از رهگذر آن مفهوم «هژمونی» ما را به مفهوم‏سازی مجدد سرشت و ماهیت نیروهای طبقاتی و اجتماعی وامی‏دارد: درواقع، گرامشی ما را واداشت تا دربارۀ معنای واقعی قدرت اعم از برنامه و پروژۀ قدرت و «شرایط پیچیدۀ موجودیت آن» در جوامع مدرن بازاندیشی کنیم. کار بر روی مقوله «ملی_ مردمی»، ایدئولوژی، جنبه‏های اخلاقی، فرهنگی و فکری قدرت و مفصل‏بندی دوگانۀ آن در دولت و جامعۀ مدنی، رابطۀ متقابل بین اقتدار، رهبری، سلطه و «آموزش اقناع»، ما را به پنداشتی جامع‏تر دربارۀ قدرت، اعمال و کارکردهای مولکولی آن، حضور آن در بسیاری از مکان‏ها و حوزه‏ها و قلمروهای گوناگون مجهز می‏سازد. بینش چندوجهی و تکثرگرای وی در باب قدرت برداشت‏های کوته‏بینانه و تک‏بعدی را که اغلب ما با آنها مأنوس ‏بودیم منسوخ ساخت.

مطلبی مشابه را می‏توان دربارۀ طیفی از نوشته‏های حیرت‏انگیز و شگفت‏آور او دربارۀ مسائل فرهنگی، زبان، ادبیات عامه و البته اثر وی دربارۀ ایدئولوژی عنوان کرد. تصور او در باب تولید و تحول «عقل سلیم»[1] عامه، چون حوزه‏ای فرهنگی که همۀ ایدئولوژی‏ها باید با آن روبه‌رو شوند و بر سر آن مصالحه و توافق کنند و اگر بخواهند از حیث تاریخی در نقش نیرویی ارگانیک ظاهر شوند، باید با منطق آن سازگار شوند، افکار و اندیشۀ یک نسل کامل را دربارۀ این پرسش‏ها و مسائل دگرگون ساخت. کار وی دربارۀ ماهیت ضرورتاً متناقض مباحث ایدئولوژیک، سرشت متکثر و چندکانونی‏شان خارق‏العاده‏ سازنده بوده ‏است. این آثار به ما کمک کرده‏اند از بحثی عبث و بی‏فایده دربارۀ ایدئولوژی دست برداریم که بسیار انتزاعی و مبتنی بر تعریف‌اند، و به منطق‏های فرهنگی و اشکال و صور استدلال عملی و منطقی نظر بیفکنیم که در متن آن زبان‏ توده‏های مردم شکل می‏گیرد و جایی است ‏که منازعۀ تاریخی بر سر ایجاد اشکال یک فرهنگ نوین در جریان است. فقط تأکید و پافشاری مداوم و مصرانۀ گرامشی بر ساختارها و بافت‏های حقیقی و زندۀ حیات، اندیشه و فرهنگ مردمی که تأثیرگذاری تاریخی منسجم‏ترین و متقاعدکننده‏ترین «فلسفه‏ها» را محدود می‏کند، می‏تواند این‌قدر حساب‏شده و سنجیده برداشت و پندار ساده‏انگارانه از ایدئولوژی را نابود ‏کند. مطابق با این برداشت و دریافت ساده‏انگارانه، ایدئولوژی اندیشه‏هایی یقینی و بی‏غلط پنداشته می‏شود که به ذهن و ضمیر تهی از پیش‏فرض‏های فرهنگی_ تاریخی سوژه‏های پیشاانقلابی نازل می‏شود که در خلأ منتظر دریافت آن‌اند.

گرامشی، با شکیبایی و شهامت، مشعل اندیشه‏های انتقادی و تعهد سیاسی را در میانۀ ابرهای تیره و موحش فاشیسم برافراشت. ما از شهامت و تعهد او در «عصر آهنینی» که در آن روزگار می‏گذراندیم الهام گرفتیم. بنابراین، بخت و اقبال شگفت‏آورانه یارم بود که وی عمیق‏ترین و پرنفوذترین تأثیر خود را بر اندیشه سیاسی‌ام در دو جهت مرتبط با یکدیگر برجای ‏بگذارد که گویا در تجربۀ عصر او و اوضاع و شرایط زمانه‏اش کاملاً ناشناخته و مهجور بوده است. با تلاش برای شناختن گرامشی است که توانستم بینش‏ها و بصیرت‏هایی به دست آورم به‏منظور درک دگرگونی‏ها و تحولات عمیقی که اینک در جوامع لیبرال بورژوایی غرب تحت نام «راست نو» در جریان است. لحظۀ انقلاب و ارتجاع لحظۀ «بازسازی در همان هنگامۀ نابودی» که تحت نام تاچریسم، ریگانیسم[2] و سایر اشکال حل بحران در جوامع سرمایه‏داری، در شرف چیرگی بر دوران ماست.

[1]. Common Sense

[2]. Reaganism

موسسه انتشارات نگاه

کتاب درآمدی بر اندیشه‏ های سیاسی آنتونیو گرامشی نوشتۀ راجر سایمون  ترجمۀ محمداسماعیل نوذری

موسسه انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “درآمدی بر اندیشه ‏های سیاسی آنتونیو گرامشی”