رساله و شرح آینده یک خیال

زیگموند فروید

ابراهیم رنجبر / احسان کریمخانی

موجود قصه پرداز شاید یکی از نیکوترین نام هایی باشد که بتوان با طیب خاطر به انسان اطلاق کرد. آدمی همیشه دل خوش به همین قصه ها بوده و همواره سعی کرده هرچه بیشتر قصه هایی گیراتر و پرکشش تر برای خود دست و پا کند. فروید در رساله آینده یک خیال به بررسی تصورات خيال گونه انسان غربی از امور دینی پرداخته است. او سعی در ارائه تحلیلی روانکاوانه از این موضوع در غرب دارد و به نوعی این فرایند قصه پردازی باورمندانه را از منظر روانکاوی بررسی می کند. در این مجموعه، پس از مدتهاء رساله آینده یک خیال از آلمانی به فارسی ترجمه شده و در کنار آن سه شرح درباره جنبه های مختلف و البته مهم این رساله قرارگرفته است. هر یک از این سه شرح به کندوکاو در بعدی خاص از این رساله می پردازد و به نوعی تلاش می کند ارتباط این رساله با وضع کنونی خواننده هرچه بیشتر روشن شود.

125,000 تومان

ناموجود

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

ابراهیم رنجبر, احسان کریمخانی, زیگموند فروید

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

دوم

شابک

978-622-267-107-5

قطع

رقعی

تعداد صفحه

160

سال چاپ

1402

موضوع

فلسفه

تعداد مجلد

یک

وزن

200

جنس کاغذ

بالک (سبک)

کتاب «رساله و شرح آبنده یک خیال» نوشتۀ زیگموند فروید ترجمۀ ابراهیم رنجبر / احسان کریمخانی

گزیده‌ای از متن کتاب:

1

زندگی طولانی در فرهنگی[1] خاص، و تلاش برای کشف ریشه‏های آن و مسیرِ رشدی که طی کرده، گاه این وسوسه را به جان آدمی می‏اندازد برای لحظه‏ای هرچند کوتاه متفاوت‌ بنگرد و بپرسد سرنوشت این تمدن به کجا می‏انجامد و قرار است چه دگردیسی‏هایی را از سر بگذراند. با وجود این، خیلی زود ملتفت می‏شود چندین عامل بیرونی از ارزش چنین کندوکاوی می‏کاهد. سوای هر چیز، چون قلیل‏اند کسانی که کردوکارِ آدمی را با همۀ حدود و ثغورش درک کنند، پس چاره نیست جز آنکه خود را به یک یا چند حوزۀ انگشت‏شمار محدود کنند. وانگهی، هرچه آدمی از گذشته و حال کمتر بداند، داوری او دربارۀ آینده متزلزل‏تر خواهد بود. دشواری دیگری نیز در کار است؛ در این قسم داوری دقیقاً تمایلاتِ سوبژکتیو فرد نقشی ایفا می‏کند که نقد آن دشوار است و ظاهراً به عواملی کاملاً شخصی در تجربۀ فرد مبدل می‏شود؛ یعنی نوعی خوش‌بینیِ کم‏وبیش وانهاده در نگاه فرد به زندگی که آن را خلق‏وخو و کامیابی و ناکامی تحمیل کرده‏ است. نهایتاً، این واقعیت جالب پیش چشم می‏آید که آدمی عموماً اکنون را غریزی[2] تجربه می‏کند، تو گویی برای درونمایه‏های زمان حال نمی‏تواند عیاری در نظر گیرد؛ [زیرا برای این کار] آدمی باید نخست میان خود و زمان حال فاصله بیندازد، یعنی زمان حال به گذشته بدل شود، درست پیش از آنکه شالوده‏هایی برای داوری دربارۀ آینده به دست دهد[3].

بنابراین، هرکس بخواهد به وسوسۀ گمانه‏زنی دربارۀ آیندۀ محتملِ فرهنگ ما مجالی دهد باید از این دشواری‏ها به خود نهیب بزند و بداند هرنوع پیشگویی[4] دربارۀ آینده شکی به همراه دارد. از این رو، تا حد امکان و پیش از عهدۀ هر کار سترگی، خوش دارم نقبی عجولانه بزنم و بی‏هیچ درنگی و به محض تعیین جایگاه آن در ریختار کلی امور، ردپایِ خُرد حوزه‏ای را واکاوی کنم که توجهم به آن جلب شده است.

من میان فرهنگ و تمدن[5] تمایز می‏گذارم و معتقدم فرهنگ همۀ آن شأن و قربی است که آدمی را از شأن حیوانی بالاتر برده و به تمایز حیات او از حیوانات دیگر منتهی شده ‌است. این تمایز به گمان ما در نگاه ناظر دو جنبه را پدیدار می‏کند؛ فرهنگ از سویی همۀ شناخت و توانشی است که آدمی برای مهار نیروهای طبیعت و برآوردن نیازهای خود به دست آورده و از دیگر سو همۀ قواعدی[6] است که برای تعدیل مناسبات آدمیان با یکدیگر و به‏ویژه تقسیم منابع موجود ضروری است. این دو جریان موجود در فرهنگ به هم وابسته‏اند؛ زیرا:

اول، مناسبات مشترک انسان‏ها اساساً تحت‌تأثیر میزان ارضاء غریزی است؛ البته تا آنجا که منابع موجود میسر می‏کند.

دوم، هر کسی برای دیگری در حکم نوعی منبع ارضاست؛ تا وقتی دیگری توان او را به کار گیرد و او را ابژۀ جنسی خود کند.

سوم، گذشته از هر چیزی، همه عملاً دشمن فرهنگ‌اند، حتی اگر فرهنگْ مقصد[7] گرایش کلی انسان باشد. جالب آنکه، گرچه انگشت‏شمارند کسانی که زندگی را در انزوا تاب می‏آورند، هم‌چنان باید بار سنگین قربانی‏ها را بر دوش بکشند؛ باری که فرهنگ در برپایی زندگی اجتماعی از آنها طلب می‏کند. از این ‏رو، باید فرهنگ را از گزند فرد در امان داشت و قواعد، نهادها و فرامین را در این راستا وضع کرد. با این کار نه‌فقط توزیع معین منابع حاصل می‏شود، بل خود امر توزیع نیز تداوم می‏یابد؛ درواقع، قواعد و نهادها و فرامین باید از هرآنچه در غلبه بر طبیعت نقش دارد حمایت کند و در برابر تکانه‏های کین‏توزانۀ آدمی از تولید منابع و ثروت حفاظت کند. بشر به‌سادگی از میان می‏رود، حتی علم و فناوری ساخت دست خودش را نیز می‏توان در خدمت نابودی‏اش به کار گرفت.

پس، این حس به آدمی دست می‏دهد: فرهنگ چیزی است که اقلیتی آن را بر اکثریتی چموش حاکم کرده‏اند؛ همان اقلیتی که می‏داند چطور ابزارها را به قصد قدرت و اعمال زور[8] به کار گیرد. به‌طبع بجاست اگر مسلم بدانیم این دشواری‏ها در تاروپودِ فرهنگ تنیده نشده‏اند، بل محصول نقص‌های موجود در صورت‏های فرهنگی‌اند که در همه‏جا نضج یافته‌ است. پی‏‌بردن به این نقص‌ها چندان دشوار نیست. گرچه آدمی پیشرفت‏های مکرری در مسیر سلطۀ خود بر طبیعت داشت و همچنان خواستار پیشرفت بیشتری هم هست، نمی‏توان با قطعیت گفت همان پیشرفت را نیز در سامان دادن به مسائل بشری داشته است. به علاوه، به احتمال زیاد آدم‏های بسیاری، مانند امروز و همۀ دوران‏، از خود پرسیده‏اند آیا این خرده‏دستاوردِ فرهنگ اصلاً ارزش دفاع دارد یا نه. شاید آدمی فکر کند مناسبات انسانی را می‏توان دوباره به نظم درآورد، بدین معنا که سرچشمه‏های نارضایتی از فرهنگ را با از میان برداشتنِ قهر و سرکوب غرایز از میان برد، بنابراین کسی که نفاقِ درون[9] او را برنیاشفته، خود را وقف کسب منابع و لذات حاصل از آن می‏کند. چنین اتفاقی دورانی طلایی را رقم خواهد زد، ولی پرسش اینجاست که آیا واقعاً چنین وضعیتی محقق خواهد شد؟ برعکس، ظاهراً هر فرهنگی باید براساس قهر و سرکوب غرایز بنا شود؛ به علاوه حتی چندان اطمینانی نیست که قهرْ اکثریت آدم‏ها را مهار و مهیای انجام کاری کند که لازمۀ کسب منابع جدید است. به نظرم، آدمی باید به این واقعیت اعتنا داشته باشد که در هر انسانی گرایش‏های ویرانگر و جامعه‏ستیز و فرهنگ‏ستیز نهفته، و در بسیاری افراد این گرایش‏ها آنقدر قوی‌‌اند که رفتارشان را در اجتماع انسانی تعیین می‏کند.

 [1]. در میان مترجمینِ فرانسوی، ایتالیایی، عربی و انگلیسی، تنها استراچی واژۀ Kultur را به civilization ترجمه کرده است که به نظر می‏رسد ترجمۀ درستی نیست، زیرا این واژه از فعل collo در زبان لاتینی می‏آید و معنای اصلی آن کشت‏وکار است. بنابراین منظور کولتور در اینجا آن بستری است که انسان مانند گیاهی در آن پرورش پیدا می‏کند. واژۀ تمدن بیشتر به معنای مدنی‏شدن است و با فرهیدن بشر و تأثیری که فروید مدنظر دارد، کمتر همسویی دارد. جالب اینکه فروید در همین بخش میان تمدن و فرهنگ تمایز قائل می‏شود. مترجم عربی، جورج طرابیشی نیز این واژه را به «الثقافه» ترجمه کرده که همان معنای فرهنگ را می‏دهد. در زبان آلمانی هم این واژه را چنین تعریف کرده‏اند: بستری فضایی و زمانی که بشر در آن رشد پیدا کرده و به اصطلاح بار می‏آید. نک.

Friedrich Kluge, Alfred Götze,Etymologisches Wörterbuch der deutschen Sprache, S. 411

[2].Wie naiv/Naively

 [3]. ذکر این نکته برای خواننده ضروری است که نقدهای فروید از دین در سراسر کتاب متوجه ادیان یهودی_ مسیحی است.

Friedrich Kluge, Alfred Götze,Etymologisches Wörterbuch der deutschen Sprache, S. 411

[4]. Äußerung/ Prophecy

[5]. Zivilisation/ Civilisation

[6]. Einrichtungen/ Regulations

[7]. Objekt/ object

[8]. Zwangsmitteln/ coercion

[9]. inneren Zwist/ internal discord

انتشارات نگاه

کتاب «رساله و شرح آبنده یک خیال» نوشتۀ زیگموند فروید ترجمۀ ابراهیم رنجبر / احسان کریمخانی

کتاب «رساله و شرح آبنده یک خیال» نوشتۀ زیگموند فروید ترجمۀ ابراهیم رنجبر / احسان کریمخانی

انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “رساله و شرح آینده یک خیال”