اعمال آدمکش‌ها: تاریخ آدمکشی از مصر باستان تا امروز

جان ویتینگتون
عباسقلی غفاری‌فرد

سوءقصد چیست؟ انگیزۀ سوءقصد کننده چیست؟ هر سوءقصد کننده یک قاتل است، اما عکس آن الزاماً درست نیست. حداقل سه هزار سال است که آدمکش‌ها قدرتمندان و نامداران را می کشند. جاه طلبی شخصی، انتقام و خشم انگیزه آنان برای این اعمال خشونت آمیز است. مانند سلطان عثمانی که ۱۹ برادرش را خفه کرد یا محافظان چندین امپراتور روم که آنها را به قتل رساندند. اخیراً انگیزه‌های جدیدی مانند تعصب مذهبی یا سیاسی، انقلاب و آزادی سر برآورده است و دولت‌ها نیز وارد عمل شده اند. در حالی که به نظر می‌رسد بسیاری از قربانیان این خطر را کوچک شمرده اند. مثل آبراهام لینکلن که پس از اینکه محافظش را فرستاد تا لبی تر کند کشته شد. بنابراین آیا سوءقصد اهداف آمرانش را برآورده است؟ جان ویتینگتون در اعمال آدمکش‌ها با تکیه بر حکایات، شواهد تاریخی و تجزیه و تحلیل آماری، برخی از بدنام ترین اعمال تاریخ را بررسیده و از برخی شخصیت‌ها روش‌های مبتکرانه آدم کشی و بسیاری از پیامدهای ناخواسته آن پرده برداشته است.

245,000 تومان

شناسه محصول: 1401122401 دسته: برچسب:

جزئیات کتاب

وزن 850 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

عباسقلی غفاری فرد, جان ویتینگتون

نوع جلد

گالینگور

قطع

وزیری

سال چاپ

1401

موضوع

تاریخ

وزن

400

نوبت چاپ

اول

کتاب اعمال آدمکش‌ها: تاریخ آدمکشی از مصر باستان تا امروز نوشتۀ جان ویتینگتون به ترجمه عباسقلی غفاری‌فرد

گزیده‌ای از متن کتاب

مقدمه

قاتل در تاریکی شب به درون اتاقی در هتل می‏خزد و بی‏درنگ با معمای پیچیده‏ای روبه‏رو می‏شود. مردی که رهبری تهیۀ اسلحه برای دشمن را بر عهده دارد و او برای کشتنش به آنجا رفته، زیر پشه‏بند دراز کشیده. آیا باید او را بلند کند و خطر بیدار شدن خفته را بپذیرد یا فقط باید به او ضربه بزند. هدف او، در تاریکی، جز یک پا که در طرف راست قاتل از پشه‏بند بیرون مانده، مانند سایۀ نامشخصی به نظر می‏رسد و نوری که از پنجره می‏تابد این قطعۀ کوچک از بدن دلال اسلحه را روشن کرده است. صدایی ناگهانی قاتل را وحشت‏زده می‏کند. آیا حضور او را احساس کرده‏اند؟ بیرون از اتاق، در خیابان، تنها بوق ماشین‏ها شنیده می‏شود. قاتل می‏اندیشد آنها در مقایسه با این خفته، به جای دیگری تعلق دارند.

ترس از دستگیری، شکنجه و اعدام را از یاد می‏برد. تنها چیز مهم این است که او باید دلال را اسلحه را پیش از آنکه بتواند با او درگیر شود یا فریاد بزند، از پای درآورد. جیب‏های خودش را جست‏وجو می‏کند. در جیب راستش یک تیغ هست و در جیب چپش یک خنجر. یک معمای دیگر. از کدام‏یک باید استفاده کند. احساس می‏کند تیغ مطمئن‏تر است، اما به دلایلی مضطرب می‏شود. سکوت عمیق اتاق او را منجمد می‏کند. گویی که می‏ترسد چیزی بیفتد و خفته را بیدار کند. اما اتفاقی نمی‏ا‏فتد.

سرگشته می‏شود: اگر او را با خنجر بزند، آیا خنجر به‏راحتی در گوشت قربانی فرو خواهد رفت یا با مقاومت خفته مواجه خواهد شد و نخواهد توانست کاری از پیش ببرد. سرش را میان دو دستش می‏فشارد. پای خفته‏ای که او نمی‏تواند لمسش کند، ناگهان به حرکت درمی‏آید. در میان ترس، احساس می‏کند حشره‏ای روی پوستش در حرکت است. نه، این چکۀ خون اوست! چشمان قاتل به تاریکی عادت می‏کند و می‏بیند که دلال اسلحه زیرشلواری کوتاهی به تن کرده و خفته است و هدف قرار دادن قلب او را دشوارتر ساخته است. خفته بیش از اندازه چاق است. قاتل برای تشخیص دنده‏های او باید نوک سینه‏های قربانی را نشانه رود تا ضربۀ مرگ‏بار را فرود آورد. درحالی‏که خنجر را مانند اسباب‏بازی می‏چرخاند، بهترین نقطه برای حمله را بررسی می‏کند. صدای خرناسه‏ای در گلوی دلال اسلحه می‏پیچد، اما او همچنان نفس می‏کشد و درواقع این خرناسه خرناسۀ مرگ نبود، خروپف خواب بود. آنگاه مرد به‏یک‏باره حرکت می‏کند. قاتل با ضربه‏ای که می‏تواند تخته‏ای را از هم بشکافد، خنجر را از میان پشه‏بند بر سینۀ فروشندۀ اسلحه فرود می‏آورد.

قربانی به‏سوی او می‏پرد. بدنش به‏طرفِ فنرهای تخت برمی‏گردد. قاتل تقلا می‏کند که او را نگاه دارد. پاهای دلال اسلحه که تقریباً بر شلوار او مالیده می‏شود، ناگهان مانند کلیدی به‏سمتِ سینه‏اش می‏چرخد و محکم و مستقیم به حال نخست بازمی‏گردد. قاتل می‏اندیشد که برای اطمینان باید او را دوباره با چاقو بزند. اما آیا می‏تواند خنجر را بیرون بکشد؟ جرئت نمی‏کند خنجر را رها کند و در همین لحظه شانه‏اش شروع به درد می‏کند. خونی که از بازویش روان است با خون زخم قربانی به هم می‏آمیزد. دقیقاً به نظر می‏رسد عذابش با عذاب فروشندۀ اسلحه به هم آمیخته است. هر دو بی‏حرکت مانده‏اند. قاتل احساس می‏کند تنها چیزی که در اتاق در حرکت است، تپش خشمگینانۀ قلب خودش است. حالا مطمئن شده که مرد باید مرده باشد، اما همان‏ طور که چاقو را در دست گرفته، بازویش شروع به لرزش می‏کند. احساس می‏کند نه‏تنها با نفرت، که با مزۀ خون فروشندۀ اسحله نیز در حال غرق شدن است. درحالی‏که شکلی مرموز با گوش‏های نوک‏تیز در کنار ملحفۀ مرده نگاهش می‏کند، اضطرابش بیشتر می‏شود. آیا این روح شیطانی است. قاتل خرافاتی نیست، اما اکنون از ترس فلج شده است. این شکل مرموز گربۀ ولگردی است که به درون اتاق خزیده. میومیو می‏کند و روی بالکن می‏گریزد. قاتل فرار می‏کند و دوباره خود را در خیابان‏های شهر می‏بیند.

ده دقیقۀ بعد، قاتل درمی‏یابد که قطعه‏ای حیاتی را جا گذاشته؛ سندی که قرار بوده آن را بدزدد و بازگردد. مانند محبوسی که به زندان خود برگردد، به اتاق برمی‏گردد، اما به‏رغمِ عمل وحشتناکش، اتاق همان است؛ ظاهراً چیزی تغییر نکرده. درست مانند قبل، لباس مرد هنوز در کنار تختخواب آویزان است و تنها نور مستطیلی از قمارخانه‏ای می‏تابد که تا دیروقت دایر بود. گمان کرد سند باید زیر بالش باشد. اما آیا او مطمئن است که مرد را کشته؟ ناچار چشمانش را می‏بندد و بر خود مسلط می‏شود تا بتواند کاغذ را از زیر بالش بیرون بکشد. در حال انجام این کار، لحظه‏ای می‏بیند که دلال اسلحه واقعاً مرده. چشم‏ها باز است. نفس نمی‏کشد. خون روی ملحفه جاری است. کلیدها را پیدا می‏کند و از اتاق بیرون می‏رود. در را دوباره قفل می‏کند و با آسانسور پایین می‏رود. در آسانسور به آینه نگاه می‏کند تا مطمئن شود عملش اثر وحشتناکی از احساس گناه در چهره‏اش بر جای نگذاشته است. چهره‏اش مانند همیشه اندکی خسته به نظر می‏رسد.

قاتل جوانی چینی از شهر شانگهای بود که در سال 1927 مرتکب قتل شد و این قتل، آغاز رمان آندره مالرو[1] با عنوان سرنوشت بشر[2] در 1933 بود که برندۀ جایزه شد. هنگامی که نوبت به قاتلان واقعی می‏رسد، ما از چشم بینای رمان‏نویس برای دیدن آنها سود نمی‏بریم. اما می‏توانیم بررسی کنیم که آیا مالرو عصبی است و به خودش شک دارد یا نه، که مرد جوان به مشخصات قاتلان خیالیِ باحال و مطمئنی مانند جیمز باند یا شغال که بسیار معروف‏اند نزدیک است یا نه. این یکی از آن معماهایی است که در این کتاب خواهیم کوشید در حال بازگویی، روشنش کنیم. داستان بیش از 4000 سال سوءقصد.

قاتل مالرو هرچند در سدۀ بیستم مرتکب قتل می‏شود، اما از سلاحی سود می‏جوید که 4000 سال پیش از آن، در دسترس بوده است. عمل سوءقصد با بسیاری از پیشرفت‏های مبتکرانه در شیوه‏های کشتاری که مردم در آن چهل سده مشاهده کرده‏اند، چه تغییراتی کرده است؟ پس انگیزه وجود دارد. شخصیت مالرو با انگیزۀ سیاسی پیش می‏رود. این علت تا چه اندازه در میان قاتلان رایج است و چگونه؟ آیا آن را با انگیزه‏های دیگر (مذهب، جاه‏طلبی شخصی، پاداش مالی، انتقام، ترس) مقایسه می‏کند؟ قاتلان چه تیپ آدم‏هایی هستند. مالرو شورشی است، اما حاکمان چه ویژگی‏هایی دارند و آیا دولت‏ها در جریانات سوءقصد دست دارند؟

در رمان مالرو چنین به نظر می‏رسد که قربانی احتیاط‏هایی را به عمل آورده. آیا این کار متداول است؟ در طول سده‏ها کسانی که هدف بوده‏اند تا چه اندازه دقت کرده‏اند که شاید هدف قرار بگیرند و اقداماتی که انجام داده‏اند تا چه اندازه مؤثر بوده است؟ آیا سوءقصد کار می‏کند؟ به‏رغمِ مشکلاتی که مالرو با آن روبه‏رو می‏شود، شخصیت مالرو هدف خود را پیش می‏برد، اما این مورد چند وقت یک ‏بار انجام می‏گیرد؟ و آیا واقعاً قاتل‏ها دستگیر می‏شوند یا اغلب فرار می‏کنند؟ دربارۀ پیامدهای گستردۀ آن چطور؟ آیا در درازمدت، هدف سوءقصدها به‏سوی واقع‏گرایی متمایل شده؟ هر چند وقت یک ‏بار عواقب ناخواسته‏ای پیدا می‏کند و تا چه اندازه جدی است. و متکلمان، فیلسوفان و نظریه‏پردازان سیاسی باید بگویند اگر سوءقصد دائمی است، پس چه زمانی باید با تعدیل همراه شود؟

قاتل جوان مالرو، پس از کشتن دلال اسلحه، اتفاقی موفق به فرار می‏شود و می‏کوشد چیانگ کای‏شک[3]، رهبر ملی‏گرایان چین، را به قتل برساند. تنها راهی که برای انجام این مأموریت در نظر دارد عملیاتی انتحاری است. پس، مسیر عبور روزانۀ خودرو چیانگ را پیدا می‏کند و با یک بمب در دست، منتظر می‏ماند. با ظاهر شدن خودرو، قاتل به جلوی آن می‏پرد و بمب را منفجر می‏کند. چند لحظۀ بعد به خود می‏آید، بدن پاره‏پاره‏اش را می‏بیند. پاهایش براثرِ انفجار قطع شده. در حالت گیجی پلیسی را می‏بیند که نزدیک می‏شود. به‏رغمِ زخم شدیدی که برداشته، موفق می‏شود تپانچه‏ای را از جیبش بیرون بیاورد و در دهان خود بگذارد. درحالی‏که پلیس به او لگد می‏زند، تپانچه پس از شلیک، خاموش می‏شود و او جان می‏بازد. اما چیانگ نمرده است. او از راه احتیاط، شماری خودروهای مشابه دارد و با آنها سفر می‏کند. او داخل خودرویی نبود که قاتل منفجرش کرد.

درنهایت، ما به یک تعریف نیازمندیم. همۀ سوءقصدها باید کار یک قاتل باشد، اما عکس آن صادق نیست. پس چه چیزی مصداق سوءقصد است؟ دیکشنری کمبریج، پاسخی کوتاه و ستودنی ارائه می‏دهد: «قاتل یک شخص مشهور یا مهم که ‏معمولاً با حمله‏ای برنامه‏ریزی‏شده یا انگیزه‏ای سیاسی یا ایدئولوژیک همراه است و در مواردی به‏دستِ یک قاتل اجیرشده یا حرفه‏ای انجام می‏گیرد».‏‏‏‏ من درکل، اینها را راهنمایی می‏دانم برای آنچه واجد شرایط برای «عمل سوءقصد» است. بنابراین، درکل، اعدام را پس از نوعی فرایند قانونی کنار گذاشته‏ام، هرچند منتقدان ناراضی باید به نقد آن بنشینند. اسیران را نیز کنار گذاشته‏ام. پس، برای مثال، شاهزادگانی را که در برج‏های خود کشته شده‏اند (با فرض کشته شدن، زیرا ابهاماتی هست) به حساب نیاورده‏ام. همچنین از قربانیانی که به‏دستِ اوباش کشته شده‏اند، چشم‏پوشی کرده‏ام. برخی کشتارهای زیرزمینی‏ نیز برآمده از رقابت میان باندها بوده که گاهی اوقات با عنوان «سوءقصدها» توصیف شده، اما آنها نیز در این کتاب جایی نداشته‏اند.

در پایان هر فصل، به تحلیل بعضی از این سوءقصدها پرداخته شده که در دورۀ موردنظر رخ داده‏اند، اما از آن جهت به اینها توجه نشده که نمایانگر یک نمونه‏اند. مواردی را که دربارۀ آنها اطلاعات کافی داریم، بررسی کرده‏ام تا پرسش‏هایی را مطرح کنم؛ مثلاً قاتلان چه‏کسانی بوده‏اند؟ انگیزۀ آنها چه بوده؟ از چه روش‏هایی سود جسته‏اند؟ چه اتفاقی برای آنها افتاده؟ پیامدهای اعمالشان چه بوده و آیا موفق بوده‏اند؟ مسلماً از این نظر که قربانی مرده، همه موفق بوده‏اند، اما کوشیده‏ام دراین‏باره که آیا قاتل از پیامد راضی بوده یا نه، به نتیجه‏ای کلی دست پیدا کنم. بدیهی است که این کار اغلب به داوری کاملاً ذهنی و حدس و گمان وابسته است. درنهایت، فصلی به چهره‏های مشهوری اختصاص یافته که از سوءقصد جان سالم به در برده‏اند.

[1]. André Malraux

[2]. La Condition humaine

[3]. Chiang Kai-Shek

انتشارات نگاه

کتاب اعمال آدمکش‌ها: تاریخ آدمکشی از مصر باستان تا امروز نوشتۀ جان ویتینگتون به ترجمه عباسقلی غفاری‌فرد

اینستاگرام انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “اعمال آدمکش‌ها: تاریخ آدمکشی از مصر باستان تا امروز”