کتاب “اختلالات روانی: اختلالات خوردن” نوشتۀ پاملا کیل ترجمه فهیمهسادات کمالی
گزیده ای از متن کتاب
میلانا را اندکی پس از تولد دوازدهسالگیاش برای درمان اختلال خوردن نزد پزشک بردند. وزنش 5/35 کیلوگرم و قدش 5/1 متر بود. از دو ماه پیش از تولدش شروع به کاهش وزن کرده و 7/7 کیلوگرم در نه هفته کم کرده بود. ابتدا والدینش عامل بیاشتهایی او را آنفولانزایی میدانستند که بهتازگی دچارش شده بود. بااینحال، میلانا همچنان از بیاشتهایی شکایت میکرد، حتی زمانی که آنفولانزایش آنقدر خوب شده بود که به مدرسه میرفت. دو هفته بعد والدینش او را نزد دکتر بردند.
معلوم شد که امتحان سخت ورزش و آزمونهای درسی دلیل کاهش وزن میلانا نبوده است. دکتر میخواست بداند آیا میلانا به اختلال خوردن مبتلا شده است یا نه، ولی والدینش اصرار داشتند که دخترشان حتماً مشکلی جسمی دارد. آنها مطمئن بودند که او براثر نوعی بیماری غذا نمیخورد. همینطور که آنها به دنبال یافتن دلیل کاهش وزن دخترشان بودند، میلانا همچنان وزن کم میکرد و همیشه میگفت که گرسنه نیست.
والدینش نمیدانستند که چطور به دخترشان کمک کنند. مادر میلانا که دنبال سرنخ میگشت از روی استیصال خاطرات او را خواند تا ببیند مشکل دخترش اولینبار کی شروع شده است. میلانا در خاطراتش از وحشت چاق بودن گفته بود. اینکه در تولدش از همه چاقتر باشد و جزئیات کاهش وزنش را نوشته بود. میلانا برنامۀ روزانهای برای تعداد دقیق کالریهایی که میخورد، تعداد دقیق کالریهایی که میسوزاند و تعداد کالریهای تقریبیای که با استفراغ عمدی کم میکرد نوشته بود. والدین او پس از خواندن خاطراتش بلافاصله او را برای درمان بردند، ولی نگران بودند که مبادا دیگر نتوانند کاری برایش بکنند. آنها احساس میکردند دیگر نمیتوانند به او اعتماد کنند و نگران بودند که دخترشان هیچوقت آنها را به دلیل شکستن حریمش نبخشد.
میلانا مثل هزاران دختر دیگر از اختلال خوردن رنج میبرد. اختلال خوردن یعنی مشکلاتی که به دلیل خوردن خیلی زیاد یا خیلی کم بروز مییابد. با اینکه اختلالات خوردن معمولاً مشکلاتی در وزن شخص ایجاد میکند (وزن پایین براثر نخوردن یا وزن بالا به سبب زیاد خوردن)، بسیاری از مبتلایان به اختلالات خوردن وزن خیلی پایین یا بالایی ندارند. درضمن، همۀ کسانی که وزن خیلی پایین یا بالا دارند دچار اختلال خوردن نیستند. تقریباً هر کسی هرازگاهی در خوردن زیادهروی میکند و بیشتر دخترها در دورانی از زندگیشان رژیم گرفتهاند، یعنی بسیار کمتر از حالت معمولی و سالم غذا خوردهاند. زیادهروی در خوردن یا رژیم گرفتن بهخودیخود اختلالات خوردن نیستند. گرچه ممکن است خطر ایجاد اختلال خوردن را به همراه داشته باشند.
بیاشتهایی عصبی[1]
بیاشتهایی عصبی بیماریای است که در آن شخص به خودش گرسنگی میدهد. ویژگی اصلی این نوع اختلال امتناع از خوردن است که به کمبود وزن بسیار پایینتر از وضعیت سالم منجر میشود. گاه افراد مبتلا به این بیماری را اینگونه توصیف میکنند: «وحشتناک لاغر». این توصیف خوبی است، زیرا بسیاری از افرادی که گرفتار بیاشتهایی عصبیاند به سبب وزن بسیار پایینشان ناراحتی جسمی زیادی دارند.
سنتکاترین سیهنا[2]
به دلیل کمیاب بودن متون مربوط به تجربیات عاطفی دخترها و زنان، شناختن تاریخ اختلالات خوردن کار دشواری است. البته سنتکاترین سیهنا (۱۳۴۷_ ۱۳۸۰) موردی استثناست. کاترین پیش از آنکه راهبۀ کاتولیک رومی شود، در خانوادهای ثروتمند متولد شده بود. او نویسندهای پرکار بود که روایتهای بسیاری از تجربیات روزهداریاش به جا گذاشت. مشکل غذا نخوردنهای کاترین اولینبار در کودکیاش هویدا شد. او در کودکی از خوردن گوشت امتناع میکرد، روزههای مذهبی میگرفت و شخصیت مستقل سرسختی داشت. پس از آنکه خواهر بزرگترش موقع زایمان جان داد، کاترین از ازدواج و مادر شدن متنفر شد. موهایش را کوتاه کرد و کارهایی کرد تا زشت شود. در شانزدهسالگی الگوی گرسنگی دادن به خود در او شکل گرفت. او ابتدا فقط نان و آب و سبزی میخورد. حولوحوش ۲۳سالگی نان و سبزیجات را نیز حذف کرد و فقط نانهای کوچک عشای ربانی، آب و گیاهان تلخ میخورد. او گیاهان تلخ را میمکید و میجوید و آب سبزی و آب دهانش را تف میکرد. کاترین علاوه بر روزهداریهای مفرط، کارهای فیزیکی سخت نیز میکرد. کارهایی مثل نظافت، خدمت به فقرا و پیادهرویهای طولانی و توانفرسا. کاترین خودش را وادار به استفراغ نیز میکرد. از نظر خود کاترین این گرسنگی دادن به خود نوعی بیماری بود که باید تحمل میکرد. او میگوید «من همیشه دعا کردم و به درگاه خدا دعا میکنم و دعا خواهم کرد که به من در قضیۀ خوردن لطف کند و بتوانم مثل دیگر موجودات زندگی کنم.» البته با وجود دعاهایش پیداست که رفتارهای کاترین عمدی بود. بزرگان کلیسا نگران بودند که روزهداریهای افراطی کاترین موجب مرگش به دست خودش شود؛ یعنی همان خودکشی که از نظر کلیسای کاتولیک گناه بود. به گفتۀ رادولف بل در پاسخ به این نگرانیها «کاترین بهتندی جواب داد که خوردن بههرحال او را میکشد و او در هر صورت شاید از گرسنگی بمیرد، و تا آن زمان آنگونه که میخواهد عمل میکند.» کاترین در روز نهم آوریل ۱۳۸۰ و در ۳۳سالگی براثر گرسنگی مرد. مدتها دربارۀ ابتلای کاترین به بیاشتهایی عصبی بحث شد. قطعاً ترس از چاقی موجب امتناع او از غذا خوردن نمیشد. ازاینرو او معیار ابتلا به بیاشتهایی عصبی را نداشت. مواردی از «گرسنگی معنوی» در بین زنان قرن بیستم در ایالات متحده دیده شده است. آنها از همهنظر شبیه افرادی هستند که بیاشتهایی عصبی دارند، مگر در یک مورد: به نظر نمیرسد انگیزهشان کم کردن وزن باشد. احتمالاً در بین بیماران دوران مدرن ترس از چاقی، به جای آنکه علت گرسنگی دادن به خود باشد، توضیح این بیماری است. یکی از چالشهای شناختن اختلالات خوردن، تمایز بین علل و اثرات این اختلالها است.
منبع: Bell, Rudolph M. Holy Anorexia. Chicago: University of Chicago Press, 1985; Bynum, Caroline W. Holy Feast and Holy Fast: The Religious Significance of Food to Medieval Women. Berkeley: University of California Press, 1987. |
افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی علاوه بر وزن پایین ترس شدیدی از افزایش وزن یا چاق شدن دارند. چنین افرادی حتی زمانی که بسیار لاغرند شاید فکر کنند چاقاند، شاید خطرات وزن پایین را انکار کنند یا شاید احساس کنند مهار وزنشان از هر کار دیگری مهمتر است. بیاشتهایی عصبی در دختران و زنان ممکن است موجب قطع شدن عادتهای ماهیانه شود.
[1]. Anorexia nervosa
[2]. St. Catherine of Siena
کتاب “اختلالات روانی: اختلالات خوردن” نوشتۀ پاملا کیل ترجمه فهیمهسادات کمالی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.