کتاب نقشۀ دانش: تاریخ هزار سالۀ ایدههای کلاسیک نوشتۀ ویولت مولر ترجمۀ داود سپاهی
گزیده ای از متن کتاب
در سال 1509، هنرمند جوان رافائل سانزیو[1] (1483-1514) نقاشی مجموعهای از دیوارنگارهها را در کتابخانۀ خصوصی پاپ ژولیوس دوم، در قلب واتیکان شروع کرد. کنار آن، در نمازخانۀ سیستین[2]، رقیب بزرگ رافائل، میکل آنژ، روی داربستی عظیم، صدها متر در هوا، به پشت دراز کشیده بود و روی سقف تصویری ماندگار از جانبخشی خداوند به آدم را میکشید. روم در دورۀ رنسانس در نقطۀ اوج بود و تحت حمایت پاپ ژولیوس، این شهر بزرگ به شکوه امپراتوری باستانی خود بازمیگشت. دیوارنگارهای رافائل چهار دسته کتاب را در زیر چهار دیوار استانزا دلا سنیاتورا[3] نشان میداد: الهیات، فلسفه، حقوق و شعر. در دیوارنگارۀ فلسفه، که اکنون مدرسۀ آتن* مینامیم، رافائل سه طاق قوسی را که تا مسافتی امتداد مییافت، نقاشی کرد، با مجسمهای از خدایان رومی مینروا[4] و آپولو در هر طرف و پلههای مرمری پهن که به کف کاشیکاری هندسی منتهی میشود.** معماری به یقین رومی است؛ جسور، مقتدر، دیرپا، اما فرهنگ و عقاید نمایشدادهشده از پنجاه و هشت چهره که با دقت در نقاشی گروهبندی شدهاند موکداً و تقریباً بدون استثنا یونانی است؛ این بزرگداشت کشف مجدد عقاید باستانی است که در محیط فکری روم قرن شانزدهم نقش محوری داشته است. افلاطون و ارسطو درست در مرکز، زیر طاق بزرگی ایستادهاند، پشت به آسمان آبی که افلاطون به آن اشاره میکند، درحالیکه ارسطو به زمین زیر پا اشاره میکند، دقیقاً نمایانگر مشرب فلسفی آنها؛ مشغلۀ اولی به ایدهآل و آسمانی، عزم دومی برای درک دنیای جسمانی اطراف. منظر کامل فلسفۀ باستان که اومانیسم ایتالیایی وارث آن است، به رنگی درخشان، پیروزمندانه به تصویر درآمده است.
هیچکس دقیقاً نمیداند دیگر چهرههای این نقاشی چه کسانی هستند و بحث دربارۀ هویت آنها قرنها مشغلۀ ذهنی دانشمندان بوده است. اکثریت توافق نظر دارند مرد طاس در جلو سمت راست، که با پرگار مشغول ارائۀ تئوری هندسی است، اقلیدس* است، درحالیکه مرد تاجدار در کنار او با یک کرۀ در دست، مطمئناً بطلمیوس است که در آن دوره به خاطر آثارش در جغرافیا بیش از نجوم شهرت داشت** و دیگر چهرههای شناختهشده که در جهان باستان میزیستند؛ حداقل هزار سال پیش از اینکه رافائل دیوارنگاره را شروع کند، جز یک نفر. در سمت چپ نقاشی، مردی که عمامه بر سر دارد، روی شانۀ فیثاغورث خم شده تا آنچه را مینویسد ببیند. او فیلسوف مسلمان ابنرشد (1198-1126) است؛ تنها نمایندۀ شناختهشدۀ هزار سال بین آخرین فیلسوفان یونان باستان و زمان خود رافائل، و تنها نمایندۀ سنت حیاتی و پرجنبوجوش دورۀ شکوفایی دانش اعراب. این دانشمندان، با ایمان و پیشینه متفاوت، اما در نوشتن به زبان عربی یکسان، شعلۀ علم یونان را روشن نگه داشته بودند، این شعله را با سنن دیگر در هم آمیختند و با سختکوشی و درخشش خود، بقا و انتقال آن را در طول قرنها به رنسانس تضمین کردند.
در تمام دوران تحصیل در مدرسه و دانشگاه، ادبیات کلاسیک یونان و روم را مطالعه کردم، اما ابداً دربارۀ تأثیر جهان عرب بر قرون وسطی یا درواقع هیچ تمدن خارجی دیگری بر فرهنگ اروپایی نیاموختم. به نظر میرسید روایت تاریخ علم میگوید: «یونانیها بودند، و سپس رومیها، و بعد هم رنسانس بود» و با چربزبانی از هزار سال در این بین صرفنظر میکرد. از دروس دورۀ تاریخ قرون وسطی میدانستم در این دوره از اروپای غربی دانش علمی در میان نبود، و من به این فکر افتادم که چه بر سر کتابهای ریاضیات، نجوم و پزشکی دنیای باستان آمده است. چگونه باقی ماندند؟ چه کسی نسخهبرداری و ترجمهشان کرده است؟ در کدام مأمن تا به امروز محفوظ باقی ماندند؟
وقتی بیستویکساله بودم، همراه با دوستم از انگلیس تا سیسیل با ولوو قدیمیاش سفر کردیم. تجربۀ شگفتانگیزی بود. در ناپل گم شدیم، در رم گرما کشیدیم، پلیس متوقفمان کرد و برای شام دعوت شدیم، در پومپی[5] حیرت کردیم و در پستوم[6] موزارلای توپیشکل از شیر بوفالو خوردیم و سرانجام پس از چند هفته رانندگی در جاده و یک کشتیسواری کوتاه از تنگۀ مسینا به سیسیل رسیدیم. تفاوت این جزیره با بقیۀ ایتالیا بیدرنگ پیدا بود: چشمگیر، پیچیده، جذاب. لایههای تاریخ آن ما را در خود گرفت؛ نشانههای برجایمانده از تمدنهای پیاپی، مانند چینههای زمینشناختی، خیرهکننده بود. در کلیسای جامع سیراکیوز[7] و ستونهای معبد اصلی یونانی آتنا را دیدیم که در قرن پنجم قبل از میلاد ساخته شده بودند و هنوز هم 2500 سال پس از احداث برپا هستند. فهمیدیم که چگونه این کلیسای جامع در سال 878، هنگامی که این شهر به تصرف مسلمانان درآمد، به مسجد تبدیل شد و چگونه دو قرن بعد، هنگامی که نورمنها قدرت گرفتند، دوباره به کاربری قبلیاش برگشت. واضح بود که سیسیل طی صدها سال محل تلاقی فرهنگها بوده است؛ جایی که عقاید، سنتها و کلمات تبادل یافته و دگرگون شدهاند، جایی که جهانها با هم رودرو شدند. تمرکز سفر ما ارتباط بین دین و معماری یونان و روم بود، اما تأثیر فرهنگهای بعدی (بیزانس، اسلام، نورمن) برجسته بود. کمکم این پرسش به ذهنم خطور کرد که چه جاهایی نقشی مشابه در تاریخ ایدهها ایفا کردهاند و چگونه تحولات را پشت سر گذاشتهاند.
این پرسشها وقتی پیش آمد که مشغول تحقیق رسالۀ دکتریام دربارۀ دانش فکری در اوایل انگلستان مدرن از منظر کتابخانۀ دکتر جان دی[8] (مردی که الیزابت اول فیلسوفش مینامید) بودم. دی با شخصیتی عجیب و فریبا، چندین سال همراه همیشگی من بود. او مرا به سفری فراموشنشدنی در دنیای روشنفکری اواخر قرن شانزدهم همراه برد. او در طول دوران حرفهای خارقالعادۀ خود اولین مجموعۀ واقعاً جهانی را در انگلیس گردآوری کرد، برنامهریزی سفرهای اکتشافی دنیای نو، پیریزی مفهوم امپراتوری بریتانیا، اصلاح تقویم، جستوجو برای سنگ کیمیا و احضار روح ازجمله اشتغالاتش بود. او به همراه همسر، خدمه، چند فرزند و صدها کتاب به همۀ نقاط اروپا سفر کرد. او همچنین دربارۀ موضوعات متنوع فراوانی نوشت: تاریخ، ریاضیات، طالعبینی، ناوبری، کیمیاگری و جادو. یکی از مهمترین دستاوردهایش کمک به شکلگیری اولین ترجمۀ انگلیسی اصول اقلیدس[9]، در سال 1570 بود. اما این متن کجا بوده و چه کسی طی 2000 سال از وقتی اقلیدس در اسکندریه آن را نوشت تا وقتی دی در لندن منتشرش کرد، نگهدارش بود؟ با مطالعۀ فهرست دی که در سال 1583 از کتابخانۀ خود تهیه کرده بود، متوجه شدم بسیاری از کتابهایش، بهویژه کتابهایی در موضوعات علمی را محققان عرب تألیف کردهاند. این با چیزهایی که در سیسیل دیده بودم پیوند خورد و به من دریافتی از رویدادهای قرون وسطایی جهان اسلام داد و دیدگاهم را به تاریخ فراتر از چارچوب سنتی غربی برد. تازه فهمیدم تاریخ ایدهها محدود به مرزهای فرهنگ، مذهب یا سیاست نمیشود و برای درکی کامل، رویکردی گستردهتر لازم است.
این افکار در پس ذهنم ماند و بهتدریج در برنامهریزی برای کتابی تبلور یافت که سیر تفکرات علمی باستان را تا قرون وسطی دنبال میکند. به خاطر عظمت موضوع، تصمیم گرفتم روی چند متن خاص تمرکز کنم و پیشرفت آنها را در گذر از مراکز عمدۀ دانش ترسیم کنم. با تمرکز روی تاریخ علم و دقیقتر از آن، «علوم دقیقه»[10]، سه موضوع بهوضوح شکل گرفت: ریاضیات، نجوم و پزشکی. در میان آنها، سه نابغه متمایزند: در ریاضیات اقلیدس، در نجوم بطلمیوس و در پزشکی* جالینوس. اقلیدس و بطلمیوس هر دو توصیف جامعی از موضوعات مدنظر خود (اصول و المجسطی[11]) نوشتهاند. دربارۀ جالینوس اما قضیه پیچیدهتر بود. او صدها متن نوشته بود، بنابراین تصمیم گرفتم علاوهبر زمینههای عمومی کالبدشناسی و داروشناسی، روی برنامۀ درسی پزشکی در اسکندریه تمرکز کنم. این سه مرد استثنایی ساختار و محتوای موضوعات مدنظر خود را تعریف کردند. محققان طی صدها سال بعد در چارچوبی که آنها برساختند به تحقیق پرداختند. از آن زمان بسیاری از نظریههای بطلمیوس و جالینوس رد و جایگزین شدهاند، اما تأثیر و میراث آنها بازگشتناپذیر است. نظریۀ جالینوس دربارۀ طبایع چهارگانه[12] هنوز در طب سنتی تبت و نیز در طب مکمل مدرن باقی مانده است. نظر بطلمیوس دربارۀ ستارههای ثابت و نیز قابلاتکا بودن دنیای مادی و فهم آن با ریاضیات پایدار ماند.(1)
در مقابل، اصول اقلیدس تقریباً به تمامی پایدار ماند. در قرن بیستم هنوز در کلاسهای درس تدریس میشد، و نظریههای هندسی موجود در آن همچنان همانطور که در قرن چهارم قبل از میلاد مسیح بود، همانقدر صحیح و معتبرند. همین موضوع دربارۀ روش بیانی اقلیدس[13] نیز صدق میکند، استفاده از واژگان فنی مختصر، مفروضات و اثبات (نمودار)، که از آن زمان تاکنون الگوی نگارش علمی بوده است. اقلیدس، جالینوس و بطلمیوس پیشگام روش علمی براساس مشاهده، آزمایش، دقت، سختگیری فکری و بیان روشن بودند؛ سنگ بنای آنچه امروزه «روش علمی» شناخته میشود. هنگامی که با جدیت شروع به تحقیق کردم، به تعجب دیدم داستان به چه خوبی در برابرم آشکار شد. سال 500 زمان مناسبی برای شروع بود؛ دورانی که سنتهای فکری دوران باستان متحول و به سنتهای قرون وسطی تبدیل میشد، در دورهای که دانش به عصری متفاوت پا میگذاشت. فصلهای بعدی هر کدام بر شهری متفاوت متمرکز است، اول از همه به اسکندریه بازمیگردیم تا ببینیم که چگونه و در چه زمانی متنها نوشته شدند. از این شهر این متنها در سراسر مدیترانه شرقی به سوریه و قسطنطنیه پراکنده شدند، و تا قرن نهم در آنجا باقی ماندند. در این دوران دانشمندان شهر جدید بغداد، پایتخت امپراتوری پهناور مسلمانان، به قصد ترجمۀ آنها به عربی به جستوجو پرداختند تا ایدههای موجود در آنها را پایه و اساس اکتشافات علمی خود قرار دهند. بغداد بعد از دوران باستان نخستین مرکز واقعی دانش بود و با گذشت زمان منبع الهام دیگر شهرهای دنیای عرب شد تا کتابخانه بسازند و از علم پشتیبانی مالی کنند. مهمترین این شهرها کوردوبا، در جنوب اسپانیا، زیر سلطۀ سلسلۀ امویان بود که تحت حمایت ایشان آثار اقلیدس، بطلمیوس و جالینوس مطالعه میشد و ایدههای آنها را چندین نسل از دانشمندان با نقد و پژوهش بهبود بخشیدند. از کوردوبا، این ایدهها به شهرهای دیگر اسپانیا برده شد و هنگامی که مسیحیان جزیره را باز تسخیر کردند، تولدو به مرکز مهمی برای ترجمه و نقطهای برای ورود به جهان مسیحی لاتین تبدیل شد.
[1]. Raffaello Sanzio
[2]. Sistine Chapel
[3]. Stanza della Segnatura
* مدرسه نه به معنی امروزی آن، بلکه حلقۀ آزادی از افراد با علائق علمی مشابه و، در این مورد، سنت علمآموزی چندصدساله.
[4]. Minerva
** احتمالاً رافائل از برامانته دربارۀ طراحی معماری راهنمایی گرفته و از آن برای نشان دادن دیدگاه خود به پاپ ژولیوس دربارۀ سنت پیتر جدید استفاده کرده است.
* بااینحال، این چهره نیز به ارشمیدس شناخته شده است.
** در دورۀ رنسانس، دانشمندان بهاشتباه عقیده داشتند كلاودیوس بطلمیوس منجم و جغرافیدان از اعضای سلسلۀ بطلمیوسی است كه از 305 تا 30 قبل از میلاد بر مصر حكمرانی میكردند.
[5]. Pompeii
[6]. Paestum
[7]. Syracuse Cathedral
[8]. Dee
[9]. Euclid’s Elements
[10]. the exact sciences
* در دورۀ باستان و قرون وسطی، موضوعات علمی زیر چتر «فلسفۀ طبیعی» قرار میگرفت؛ هر نوع تحقیق دربارۀ جهان فیزیکی.
[11]. The Almagest
[12]. Galen’s theory of the humours
[13]. demonstrative method
کتاب نقشۀ دانش: تاریخ هزار سالۀ ایدههای کلاسیک نوشتۀ ویولت مولر ترجمۀ داود سپاهی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.