شطح نو

هیوا مسیح

آنچه در اين كتاب مى‌خوانيد حرف‌هاى شماس، عارف پير گمشده‌اى است كه در قرن هيچدهم مى‌زيسته، او همسايه قرناقرن ماست. او نه مقبره‌اى دارد و نه سنگ مزارى؛ ما هم حالا پذيرفته‌ايم كه او در خويشتن مرده و سنگ مزارش گياه گوجه‌فرنگى كوچكى است كه همه ساله در بلندى‌هاى گوگيل و در گلدان خانه من سبز مى‌شود، گل مى‌دهد و گوجه‌هاى قرمز كوچكى از آن متولد مى‌شود كه بو و طعم عجيبى دارد.

15,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 130 گرم
ابعاد 15 × 10 سانتیمتر
پدیدآورندگان

هیوا مسیح

نوع جلد

شومیز

SKU

94275

نوبت چاپ

یکم

شابک

978-964-351-369-6

قطع

جیبی

تعداد صفحه

109

موضوع

ادبیات کلاسیک فارسی

تعداد مجلد

یک

سال چاپ

1393

وزن

130

گزیده ای از کتاب شطح نو

نه راهی هست

که به جایی رسد

نه جایی که به راهی کسی پرسید:

جهان کی آرام می گیرد؟

آب کی؟

آدم کی؟

گفتم: وقتی زن زیبا به حکومت برسد

در آغاز کتاب شطح نو می خوانیم

به جاى حرفهاى هميشگى :

 

 

 

قرن‌ها پيش، شايد هم قرن‌ها بعد، پيرى در كوهستان‌هاى شمال خراسان زندگى مى‌كرد، پر راز و عجيب.او دوست و خويش همه بود و غريب با همه

مى‌گفتند: ناگهان او را در شهر مشهد ديده‌اند كه تازه از نيشابور آمده بوده و حالا داشته به سينما مى‌رفته؛ و ناگهان در آلاچيق خودش كه بر فراز زيباترين بلندى‌هاى منطقه گوليل[1]  ساخته بود، به ذكر نشسته. و گاه او را در

تهران ديده‌اند كه به سمت فرودگاه مى‌رفته تا سرى به پاريس بزند و از آنجا ناگهان در گرانادا پيدايش مى‌كنند؛ همان روز كسى او را در مكه در حال طواف ديده؛ و كسى ديگر همان روز او را در خرقان و بسطام مى‌بيند.«او»، مردى اُمّى بوده، ولى كسانى مى‌گويند، از كسانى شنيده‌اند كه به چندين زبان زنده دنيا، از جمله زبان گياهان و پرندگان سخن مى‌گفته.

تنها بارى كه او را در حال نوشتن ديده‌اند، روزى بوده كه با مدادى كوچك در هوا چيزى مى‌نوشته

مى‌گويند، وقتى او را مى‌يابند كه در آلاچيق كوچكش، كنار بُز كوچكش و باغچه گوجه‌فرنگى و كوزه پر آب، مرده بود؛ بى‌آنكه هيچ كرم و خزنده و جونده‌اى پيكرش را خورده باشد و بدنش بويى گرفته باشد. وقتى اهالى روستاى نزديك بلندى‌هاى گوليل، مى‌خواهند پيكرش را بردارند و بشويند و نماز بخوانند و خاكش كنند، به محض دست زدن همه پيكرش چون خاكستر فرو مى‌پاشد؛ و بادى وزيده در همه جا پراكنده مى‌كند.

آن روز در آلاچيق او فقط يك‌دست لباس، يك چمدان سفرى كوچك خالى و يك ضبط صوت كوچك پيدا مى‌كنند. در آن ضبط صوت صدايى مى‌شنوند كه گويا صداى خود او بوده، و حرف‌هايى زده، مثل اينكه درباره كسى يا شايد درباره خودش يا با خودش حرف مى‌زده.

مى‌گويند حرف‌هاى او را تا زمانى كه ضبط صوت كوچك باطرى داشته گوش مى‌دادند و بعد از تمام شدن باطرى، نمى‌دانند با آن چه كنند؛ پس در خانه يكى از اهالى نگه‌دارى مى‌كنند تا كسى به شهر برود، باطرى بخرد يا آن را به شهر ببرد و به كسى بدهد كه از حرف‌هاى او سر درآورد.

بعد هم همه چيز از يادشان مى‌رود و ضبط صوت و كاست، در بازى‌هاى كودكانه بچه‌هاى روستا گم مى‌شود.

سال‌ها پيش، وقتى براى جمع‌آورى گياهى كمياب به بلندى‌هاى گوليل در شمال خراسان رفته بودم، باد تابستانى مى‌وزيد و غبار نازكى از سطح علف‌ها و زمين برمى‌خاست، ناگهان از  زير خاك نرم كنار گياه گوجه‌فرنگى، كه گوجه‌هاى بسيار كوچكى داشت، گوشه كاستى تيره رنگ نظرم را جلب كرد. برداشتم و چون غنيمتى، به همراه چند گوجه قرمز كوچك به خانه آوردم. روزها بعد، كاست را ترميم كرده و گوجه‌ها را كه حالا خشك شده بود، در گلدان بزرگى كاشتم و حالا هنوز هم هر سال، اين گياه را مى‌كارم و گوجه‌هاى قرمز كوچكى از آن مى‌رويد كه بو و طعم عجيبى دارد.

اما با شنيدن صداى مردى در كاستِ پير، همه زندگى‌ام در هم ريخت. پس به گوليل برگشتم و سراغ صاحب صدا را گرفتم. ماجراى او سينه به سينه طى شايد قرنى يا قرن‌ها، نقل شده بود. زندگى پر راز و عجيبى كه در اين يادداشت آمد.

اما تنها كسى كه نام او را مى‌دانست پيرمردى صدساله بود كه در بستر بيمارى خوابيده رو به مرگ بود. اهالى روستاى نزديك بلندى‌هاى گوليل گفتند: شايد او نامش را بداند. پير گفت: شماس خراسانى.

آنچه در اين كتاب مى‌خوانيد حرف‌هاى شماس، عارف پير گمشده‌اى است كه در قرن هيچدهم مى‌زيسته، او همسايه قرناقرن ماست. او نه مقبره‌اى دارد و نه سنگ مزارى؛ ما هم حالا پذيرفته‌ايم كه او در خويشتن مرده و سنگ مزارش گياه گوجه‌فرنگى كوچكى است كه همه ساله در بلندى‌هاى گوگيل و در گلدان خانه من سبز مى‌شود، گل مى‌دهد و گوجه‌هاى قرمز كوچكى از آن متولد مى‌شود كه بو و طعم عجيبى دارد.

            ه . م

                 1385

[1] . گوليل = بلندى‌هاى بسيار زيبا و سرسبز شمال خراسان، ضلع شمالى شهر شيروانگوگول مى‌شود.

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “شطح نو”