گزیده ای دیوان جامی
شعر در نفس خويشتن بد نيست
پيش اهل دل اين سخن رد نيست
ناله من ز خسّت شركاست
تن چو نالم ز شرِّ ايشان كاست
بيش ازين فاضلان شعر شعار
كسب كردى فضايل بسيار
بودى آراسته به فضل و هنر
بودى آزاده از فضول سير
در آغاز دیوان جامی می خوانیم:
شرح زندگى و آثار نورالدّين عبدالرّحمان جامى
نورالدّين ابوالبركات عبدالرّحمان بن نظامالدّين احمد بن محمّد جامى از شاعران نامدار زبان فارسى است كه او را پس از حافظ بزرگترين سخن سراى فارسى شمرده اند و خاتمالشعرا لقب نهاده اند.
وى در قصيدهاى لاميه كه پنج سال پيش از وفات خود سروده است و پارهاى از سوانح احوال خود را برشمرده، سال ولادت خود را ياد مى كند :
به سال هشتصد و هفده ز هجرت نبوى كه زد ز مكّه به يثرب سرادقات جلال
ز اوج قلّه پروازگاه عزّ و قدم بدين حضيض هوان سست كردهام پر و بال
جامى فرزند نظامالدّين احمد دشتى و نواده شمسالدّين محمّد دشتى اصفهانى است كه از بيم تركتازى تركان روى به خراسان نهاد.
درباره تحصيلات جامى، مولانا فخرالدّين علىبن حسين واعظ كاشفى در «رشحات عين الحيات» مى نويسد :
«چون ايشان در صغر سن همراه والد شريف خود به هرات آمدهاند، در مدرسه نظاميّه اقامت كردهاند و به درس مولانا جنيد اصولى كه در علم عربيّت ماهر بوده است و در آن فن شهرت تمام داشته، درآمدهاند و ميل مطالعه مختصر تلخيص كردهاند. چون به آن درس حاضر شدهاند جمعى به قراءت شرح مفتاح و مطوّل مشغول بودهاند، و ايشان با آنكه هنوز به حد بلوغ شرعى نرسيده بودهاند در خود استعداد فهم آن يافته اند…
بعد از آن به درس مولانا خواجه على سمرقندى كه از اعاظم مدقّقان روزگار بوده است و از كمّل تلامذه حضرت سيد شريف جرجانى رحمة الله تعالى درآمدهاند، مىفرمودهاند كه وى در طريقه مطالعه بىمثل بود، امّا قريب به چهل روز از وى مستغنى توانستى شد. بعد از آن به درس مولانا شهابالدين محمد جاجرمى كه از افاضل مباحثان زمان خود بوده، و از سلسله تلمذ حضرت مولانا سعدالدّين تفتازانى رحمة الله تعالى مىرسيدهاند، مىفرمودهاند كه چندگاه به درس وى مىرفتيم. از وى دو سخن شنيديم كه به كار مىآيد: يكى در كتاب تلويح كه بعضى از اعترافات مولانازاده خطايى را دفع مىكرده، روز اوّل كه براى دفع آن اعتراض دو سه مقدّمه القا كرد آن را باطل ساختيم، در مجلس ديگر بعد از تأمّل وافى صورت جوابى بيان كرد، فىالجمله وجهى داشت؛ و سخن ديگر وى در فن بيان از مطوّل تلخيص اندك مناقشه مىنمود، اگرچه آن سخن را در اصل زياده دفعى نبوده و تعلّق به لفظ و عبارت كتاب مىداشت، امّا در توجيه وى استقامتى بود، و بعد از آن در سمرقند به درس قاضى روم كه از محقّقان عصر بوده، مىرفتهاند. در ملاقات اوّل، مباحثه واقع شده بوده است و به تطويل انجاميده. بالاخره قاضى به سخن ايشان آمده، مولانا فتحالله تبريزى كه از دانشمندان متبحّر بوده، و پيش ميرزا الغبيك مرتبه صدارت داشت، حكايت مىكرده است كه در آن مجلس كه ميرزا، قاضى روم را در مدرسه خود در سمرقند اجلاس كرد، همه اكابر و افاضل جهان در آن مجلس حاضر بودند. قاضى روم در آن مجلس بتقريب ذكر مستعدّان و خوشطبعان مىكرد. در صفت مولانا عبدالرّحمن چنين فرموده كه: «تا بناى سمرقند است هرگز به جودت طبع و قوّت تصرّف اين جوان جامى كسى از آب آمويه بدين جانب عبور نكرده.»
مولانا ابو يوسف سمرقندى از شاگردان مقرّر قاضى روم نقل كرده است كه چون حضرت مولانا عبدالرّحمان جامى به سمرقند آمدند، اتّفاقآ به شرح تذكره در فن هيئت اشتغال نمودند و تصرّفات برچيده معدوده كه قاضى بر حواشى آن كتاب ثبت كرده بود، و سالها قرار يافته، هر روز در هر مجلس از آن سخنان مقرّر يك دو سخن به مقام حكّ و اصلاح مىرسيد، و قاضى بغايت از آن ممنون مىشد، و در آن اوقات شرخ تلخيص چغمينى را كه نتيجه افكار وى بود در ميان آورد، و ايشان در آن تصرّفات مىكردند كه هرگز به خاطر قاضى نرسيده بود.
روزى در هرات مولانا على قوشچى به هيئت و رسم تركان، چمتايى عجيب بر ميان بسته، به مجلس شريف ايشان درآمده است و به تقريب شبههاى چند بغايت مشكل از دقايق فن هيئت القا نموده، ايشان بديهةً هريكى را جواب شافى گفتهاند. چنانچه مولانا على ساكت شده و متحيّر بمانده، و ايشان بر سبيل مطايبه فرمودهاند: مولانا على! در چمتاى شما بهتر از اين چيزى نبود؟ مولانا على بعد از آن به شاگردان خود مىگفته است كه از آن روز باز مرا معلوم شد كه نفس قدسى در اين عالم موجود بوده است.
بعضى از مخاديم مى فرمودند كه اين قوّت بنا بر آن است كه مشغولى به طريق خواجگان قدّسالله ارواحهم ممدّ تعقّل و مقوّى قوّه مدركه است، و كيفيّت مطالعه و قوّت مباحثه ايشان و غلبه و استيلا بر هم سبقان بلكه بر استادان امر مشهور و مقرّر بوده است. ايّام تعطيل ايشان به فراغت بال و آسودگى حال مىگذشته، و طبع درّاك ايشان به انديشههاى ديگر مىپرداخته. وقتى كه به درس مىرفتهاند بسيار بوده كه جزوى از يكى از همسبقان مىگرفتهاند، و لحظهاى مطالعه مىفرموده. چون به درس حاضر مىشدهاند، بر همه غالب مىبودهاند.
مولانا معين تونى گفته است كه ايشان چون به درس مولانا خواجه على درمىآمدند، هر شبهه كه از نتايج طبع مستعدّان در ميان مىافتاد بر بديهه ايشان آن را دفع مىكردند، و هر روز دو سه شبهه وارد و اعتراض خاصّ در آن مجلس از آثار مطالعه خود مىگذاشتند و مىرفتند. ايشان بنابر بعضى رسوم علوم كه باز بسته به سماع بوده است، به مجلس درس اهالى روزگار حاضر مىشدهاند، و اگرنه در نفسالامر، ايشان را احتياج به تلمّذ كسى نبوده، بلكه بر مدرّس آن حوزه غالب مىبودهاند.
روزى سخنى از استادان و معلّمان ايشان در ميان افتاده بوده است. ايشان فرمودهاند كه ما پيش هيچكدام از استادان چنان سبقى نگذرانيدهايم كه ايشان را بر ما غلبه و استيلايى بوده باشد، بلكه هميشه بر هريكى در بحث غالب بوديم. احيانآ به ما سربهسرى مىكردند، و هيچيك را در ذمّه ما حقِّ استادى ثابت نيست، و ما به حقيقت شاگرد پدر خوديم كه زبان از وى آموختيم.
چنين معلوم شده است كه ايشان صرف و نحو پيش والد خود گذرانيده بودهاند؛ و بعد از آن در علوم عقلى و معارف يقينى ايشان را چندان به كسى احتياج نمىشده است.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.