کتاب «تاریخ خنده» نوشتۀ رضا کرم مجاور
گزیدهای از متن کتاب
نگارش «تاریخ خنده» کاری بسیار جالب و جذاب خواهد بود.
الکساندر هرتسن
در روزهایی که سرگرم ترجمۀ کتاب «تاریخ گریه» نوشتۀ نویسنده و پژوهشگر کُرد «صلاح حسنپهلوان» بودم، با خواندن و برگرداندن هر فصل، به اندیشۀ نگارش کتابی با عنوان «تاریخ خنده» فرومیرفتم؛ زیرا احساس میکردم که «تاریخ گریه» بدون «تاریخ خنده» کامل نخواهد شد و «گریه» تنها در کنار «خنده» است که بهشکلی تام و تمام معنا خواهد یافت. ترجمۀ فارسی «تاریخ گریه» به همت «نشر آگه» منتشر شد و اندیشۀ «تاریخ خنده» همچنان با من بود. یادم میآید که یکبار هم تلفنی، پیشنهاد نگارش کتابی با عنوان «تاریخ خنده» را به نویسندۀ «تاریخ گریه» دادم، اما پاسخ درستی دریافت نکردم. اندکاندک به فکر افتادم که خودم دستبهکار شوم و مطالبی در اینزمینه گردآوری کنم.
سخنگفتن از خنده و شادی در این روزگار سوگ و سوگوار و سوگآور، شاید خود از نظر برخی خندهآور باشد؛ بااینحال برآن شدم تا به سهم خود، پرتوی هرچند کمسو از شادی و خنده در دل این زمانۀ غمگین جاری کنم. در همینراستا بهجستجوی کتابها و منابعی پرداختم که دربارۀ طنز و خنده و شادی و مترادفات و مشتقات آنها به نگارش درآمده بود.
در اینزمینه به کتابهایی چند (به زبانهای گوناگون) برخوردم که غالب آنها کمتر به «متن خنده» و بیشتر به «حواشی خنده» همچون طنز و هجو و هزل و فکاهه پرداخته بودند؛ گرچه باید در نظر داشت که خنده با همۀ این مفاهیم پیوندی نزدیک و ناگسستنی دارد. در اینمیان پیش از همه باید از کتاب «خنده»ء «هانری برگسون» نام برد که بیشتر از جنبۀ مسائل کُمیک و خندهآور به موضوع پرداخته است. کتاب دیگری که باید از آن سخن گفت، کتابی است با عنوان «فلسفۀ طنز» نوشتۀ «جان موریل» که از منظر دانش، هنر و اخلاق به بررسی طنز و موارد مربوط به آن پرداخته است.
در میان منابع فارسی، کتاب «طنز و شوخطبعی در ایران و جهان اسلام» نوشتۀ «علیاصغر حلبی» کتاب معتبری است که با بهرهگیری از منابع مهم تاریخی و ادبی گذشتگان، در طنز و طنازی و فکاهه و شوخی و شوخطبعی در ادبیات ایران و کشورهای اسلامی پژوهش کرده است؛ اگرچه در مواردی از اصل متن و موضوع دور شده و به حاشیه رفته است.[1] کتابها و جستارهای دیگری نیز از سوی نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در زمینۀ خنده و طنز و فکاهه و… به نگارش درآمده که هرکدام از زاویهای به موضوع پرداختهاند. اما آنچه در این کتاب، مد نظر ماست، بیشتر پرداختن به رمز و راز خنده و بررسی خود موضوع خنده است، نه آنچه باعث خنده میشود.
امروزه با هرکسی که سر سخن را باز میکنی، بیدرنگ از غم و غصه و بیتابی و تنگحوصلگی و افسردگی میگوید و مینالد. اگرچه غم و اندوه، دردی سخت و جانکاه است و همهکس را توان برداشتن آن نیست، بااینحال آدمهای روزگار ما بهسبب گرفتاریهایی که برای خود ساخته و پرداختهاند، به تحمل این بار گران تن دادهاند. «ابوالحسن خرقانی گفت: به هر راهی که رفتم، قومی دیدم. گفتم: خداوندا! مرا به راهی بیرون بر که من و تو باشیم، خلق در آن راه نباشد. راهِ اندوه در پیش من نهاد. گفت: اندوهْ باری گران است؛ خلق نتواند کشید.»[2]
انسان معاصر بهشدت احساس خلأ و پوچی و بیمعنایی میکند، بهویژه کسانی که دین و اخلاق و کرامت انسانی را از زندگی خود کنار گذاشتهاند. «خلأ وجودی یک پدیدۀ بسیار گسترده و شناختهشدۀ قرن بیستم است. هرچه تأثیر دین و یا قراردادهای اجتماعی کاهش یابد، انسان مسؤولتر و تنهاتر میشود. یک مطالعۀ دوجانبۀ آماری بین بیماران و پرستاران بخش عصبشناسی بیمارستان پلیکلینیک وین نشان داد که ۵۵% کسانی که مورد پرسش قرار گرفته بودند، کموبیش از خلأ وجودی رنج میبردند، بهعبارت دیگر بیشتر از نیمی از آنها لحظاتی را تجربه کرده بودند که زندگی کاملاً بیمعنی و بیارزش مینمود. این خلأ وجودی اغلب بهشکل ملالت و بیحوصلگی پیوسته خودنمایی میکند. ماشینیترشدن شکل زندگی امروزی، به بحران شدت میبخشد. نمونۀ ساده و آشکار این مسأله چیزی است که به آن «روان رنجور یکشنبه» میگوییم. روان رنجور یکشنبهها افسردگی ویژهای است که در این روز بخصوص چون افراد به کار اشتغال ندارند، به سراغ آنها میآید.»[3]
آیا بهراستی جای درد و دریغ نیست؟ آیا جای بیم و هراس و نگرانی نیست؟ انسان غربی که یک هفته کار میکند و برای بهدستآوردن لقمهنانی خود را به آب و آتش میزند و با جسم و جان عرق میریزد، طبق آموختههای پیامبرش مسیح(ع) باید یک روز را در پایان هفته، به راز و نیاز و نیایش با پروردگار خود بپردازد، او اما در آن یکروز، احساس پوچی و تنهایی و بیمعنایی میکند! آیا این نشانۀ آن نیست که این مردم سرگشتۀ جهان معاصر، دین و ایمان و اخلاق را از دنیای خود دور کردهاند؟ «متأسفانه حکمیت انسان بر زمین تاکنون چندان حاصلی بهبار نیاورده است تا به اعتبار آن بر خود ببالیم. ما محیط اطرافمان را تحتکنترل درآوردهایم، محصولات غذایی را افزایش دادهایم، شهرها ساختیم، امپراتوریها برپا کردیم و شبکههای تجاری گسترده ایجاد کردیم. اما آیا توانستیم از میزان رنج در جهان بکاهیم؟ بارها ثابت شده است که افزایش دائمی قدرت بشر لزوماً به رفاه آحاد انسانهای خردمند نینجامیده است و منجر به فلاکتی غیرقابلتصور برای موجودات دیگر شده است… علیرغم کارهای شگفتانگیزی که از انسانها ساخته است، در مورد اهداف خود نامطمئنیم و بهنظر میآید که مثل همیشه ناخشنودیم.»[4] حتی از مردم همین کشورهای اسلامی خودمان هم زیاد میشنویم که عصرگاهان روزهای جمعه، بهشدت احساس اندوه و غربت و ملالت میکنند، درحالیکه طبق روایات اسلامی، عصرگاه جمعه یکی از بهترین مواقع پذیرفتهشدن دعاها و راز و نیازهای انسان است.
هرچند شبکههای رادیویی و تلویزیونی و ماهوارهای و رسانههای اجتماعی[5] و کتابها و ماهنامههای طنز و دلقکها و تلخکها و… با طنازیها و صحنهها و نوشتههای خندهآورشان هرازگاهی موجی از خنده و شادی را به چشم و گوش و چهرۀ مردم میافشانند، ولی واقعیت این است که این موج خنده و شادی کمتر میتواند راهی به ژرفای دل و درون انسان معاصر بیابد و دستکم برای مدتی در آنجا ماندگار شود. همۀ دولتها دوست دارند شهروندان کشورشان شاد و خندان و امیدوار باشند، اما دستیابی به این مسأله، کار چندان سادهای نیست و انسانها هردم احساس غم و غربت و دلتنگی میکنند. بهتعبیر «بختیار علی»: «همهجا نوشتهاند: اینجا شهر شادی است. ما اما هرگز شادمان نیستیم.»[6]
مسألۀ چیرگی اندوه و ملال بر خنده و شادی در کشورهای پیشرفته نیز مشهود و بلکه مشهودتر از کشورهای توسعهنیافته و جهانسومی است. دولتهای کشورهای صنعتی هم با همۀ رسانههای قدرتمندی که در اختیار دارند، میکوشند تا بذر امید و خنده و شادمانی را در دل مردم جامعۀ خود بیفشانند، اما انسان معاصر همچنان غمگین است. «ما بهظاهر در جوامعی زندگی میکنیم که برای خنده ارزش قائل هستند. مثلاً در رسانهها و تلویزیون برنامههای کمدی زیادی پخش میشود و فشار زیادی وارد میشود که بهنظر برسد شادی بر زندگی آدمها حکمفرماست. بهاینترتیب بُعد تراژیک هستی بهاجبار نادیده گرفته میشود. بسیاری از کمدیهای تلویزیونی حواس مردم را پرت میکنند؛ به اینترتیب که هدفشان نه ترغیب به تفکر که رهایی از اندیشیدن عمیق است.»[7]
[1]. البته گاهی از این حاشیهرویها چارهای نیست، چراکه از سویی درد و درددل بسیار است و از سوی دیگر همچنانکه میگویند: حرف، حرف میآورد.
[2]. تذکرةالاولیا، فریدالدین محمد عطار نیشابوری، «بررسی، تصحیح متن، توضیحات و فهارس: دکتر محمد استعلامی»، تهران، انتشارات زوار، چاپ بیستوسوم 1391، ص 596.
[3]. انسان در جستجوی معنا، ویکتور فرانکل، ترجمۀ مرتضی حسنوند، تهران، انتشارات آسو، چاپ اول ١٣٩٨، ص ١١٠_ ١٠٩.
[4]. انسان خردمند (تاریخ مختصر بشر)، یووال نوح هراری، ترجمۀ نیک گرگین، ویراستاری محمدرضا جعفری/ زهرا عالی، تهران، فرهنگ نشر نو با همکاری نشر آسیم، چاپ پنجم، آذرماه 1396، ص 568_567.
[5]. Social media
[6] . قصۀ سادۀ من و آسمان و لیلایم، بختیار علی، ترجمۀ رضا کریممجاور، تهران، انتشارات مروارید، چاپ اول 1403.
[7]. چرا فیلسوفان نمیتوانند بخندند، کاترین فروزه، ترجمۀ علی سیاح، تهران، نشر چشمه، چاپ چهارم 1401، ص 11. (نقل به مضمون)
کتاب «تاریخ خنده» نوشتۀ رضا کرم مجاور
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.