هاوارد فاست، نویسنده رمانهای اسپارتاکوس و مزدور، در کتاب فرزند نیل (Moses, Prince of Egypt) سالهای اولیه زندگی حضرت موسی را قبل از ورود به قصر فرعون تا زمانی که به مقام پیامبری نائل میشود روایت میکند. حضرت موسی در دیدگاه این نویسنده آمریکایی، جنگجویی آزادیبخش است که از مقامش به عنوان شاهزاده دست کشید و با سرسختی مردمش را از بردگی رها کرد. فاست که به دلیل مهارتش در داستانسرایی تحسین شده، این بار هم مهارت خود را در به تصویر کشیدن شخصیتی مقدس به نمایش گذاشته و خواننده را به قصر خاندان سلطنتی رامسس دوم دعوت میکند.
مجموعۀ قصههای کوتاه جک لندن، نویسندۀ آمریکایی که در سال 1907 منتشر شد، همچون دیگر آثارش سرشار از شور زندگی و علاقۀ نویسنده به طبیعت و نیروی مرموز آن است؛ طبیعت سخت و وحشی که انسان را در کام خویش میکشد، چشماندازهای پوشیده از برف و قهرمانان شکستخوردهای که سودای برخاستن و کامیابی دارند.
کتاب عشق به زندگی نه قصۀ کوتاه است که در دو بخش مختلف سامان یافته است. این قصهها بازتاب تجربیات زیستۀ نویسنده از سفرهایش به قلمروهای شناخته و ناشناخته است.
این کتاب روایتی است که آخرین روزهای آلبر کامو در آن تداعی شده. نویسنده با دقت خاصی به آن پرداخته است. او این آخرین سفر را با وفاداری به واقعیت شرح میدهد؛ همان واقعیتی که در آثار مختلف، مقالات مطبوعاتی یا شهادتهای گوناگون در چارچوب کتابها یا کنفرانسهای دیگر تداعی شده است. این شاهدان _خویشاوندان و دوستان کامو، منشی، همقطارها یا همکارانِ روزنامهنگارش_ به نویسنده اجازه دادهاند حکایتهایی را بیان کند که هدفشان نشان دادن اوج انسانیتِ این مرد آزاد از جهان باشد.
این کتاب که موضوع اصلیاش سکوت مادر است، موقعیتهایی را به نمایش میگذارد که ممکن است کامو را در مواجهه با سرنوشتی که به نظرش قطعی نبود تصور کند. این واقعیت که ذهن نویسندۀ بیگانه یا کالیگولا را به خود مشغول کرده، همیشه درون این رماننویسِ روزنامهنگار و فیلسوفِ انسانگرا زنده بوده است.
«زندگی پدیدهای روانشناختی یا فیزیولوژیک نیست که شاخههای مقتضی علم بتوانند مطالعه و کنترلاش کنند. با وجود این، ما همچنان تمایل داریم زندگی را «یک معما، مسئلهای مربوط به شناخت» تلقی کنیم که یکبار برای همیشه باید حل شود. امروز، در دورانی که به نظر میرسد زندگی، حتا بیشتر از طبیعت، در کانون اندیشه قرار گرفته است، در دورانی که چنان بهنظر میرسد که گویی تلاش برای کنترل طبیعت به تلاشی جدید برای کنترل زندگی تبدیل شده است، بهخاطر آوردن این اظهار نظر ویتگنشتاین اهمیتی تعیینکننده دارد: «ما احساس میکنیم که حتا هنگامیکه به همهی پرسشهای علمیِ ممکن پاسخ داده شود بازهم مسائل زندگی دستنخورده باقی میماند.» بنابراین، اگر ما عادتمان در خواندن کتاب طبیعت را تغییر دهیم، آیا واقعا میتوانیم آنچه را هرگز در کتاب زندگی نوشته نشده است تغییر دهیم؟ ولی اگر زندگی مفهومی علمی نباشد، آیا میتواند بهمنزلهی مفهومی فلسفی احیا شود؟»
«در اخلاق نمیتوانیم بگوییم چهچیزی بخشی از زندگی است یا باید باشد و چهچیزی بخشی از زندگیهای ما نیست یا نباید باشد. نمیتوانیم برخی از امکانها را از زیستن کنار بگذاریم. انجام چنین کاری مستلزم این است که بیرون زندگی بایستیم و جدا از شکلاش به آن فکر کنیم، چنانکه گویی داریم از بالا به آن نگاه میکنیم. اما البته این مهمل محض است.»
“سیمای زنی در میان جمع” شاهکار بی بدیل هاینریش بل است که برای او جایزۀ ادبی را به ارمغان آورد. در این رمان پر حجم، بل یک زن را در مرکز روایت خود قرار داده و از طریق زندگی او در زمان های مختلف از جوانی تا میانسالی، ما را به آلمان روزگار جنگ و پس از آن می برد.
بل استادانه با برش های زمانی که روش خاص او در قصه گویی است، نکبت و رذالت جنگ را به زیبایی بر ما آشکار می سازد. او استادانه از سیر زندگی نقبی بر سقوط اخلاقی و اجتماعی آدمها می زند که چگونه در شرایط دشوار در ورطۀ ویرانی در می افتند. “سیمای زنی در میان جمع” رمانی است شگفت آور، جذاب و بسیار خواندنی.
سعید محمدحسنی در کتاب موازنه به آسیبشناسی شکلها و بافتهای بزرگ شعر نوین فارسی پرداخته است. آسیب شناسی شکافهای بزرگ در بدنه شعر نوین فارسی و ریشهیابی اختلالات ساختاری آن، فارغ از انواع مسائل محتوایی، با تمرکز بر شکلها، بافتها و ریختشناسی شاکلههای مهم شعر نوین فارسی در سودای دست یافتن یا دست کم رفتن به سوی کلیتی هماهنگ و همگرا به نام «نظريه ادبی شعر نوین فارسی» است.
آنچه که زندگی قهرمانان مجموعهی ((حرفبزنمیا نزنم )) را برای مخاطب ملموس و قابل فهم میسازد نه شیوهی نگارش ماندگار عزیز نسین است و نه تسلط او بر ادبیات ترکیه . این شیوهی زندگی نویسنده است که در تمامی سطور کتاب جاری است . از تجریهی دستفروشی و حسابداری تا روزنامهنگاری و کسب جوایز معتبر ، داستانهای این کتاب را تبدیل به کاریکاتوری از حیات عزیز نسین نموده است . در بخشی از کتاب میخوانیم :
(( قرنهاست که انسان برای اثبات اینکه حیوان است خیلی زحمت کشیده و الحق که فلاسفه و دانشمندان هم در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکردهاند . مثل اینکه فلاسفه کاری نداشتهاند جز اینکه حیوان بودن انسان را به رخش بکشند . میبینید اگر اختلاف نظری هم هست مربوط به خندان و متفکر بودن انسان است ، اما در مورد حیوان بودنش هیچ تردیدی ندارند و برای اثبات این مدعا چه آثاری که بوجود نیاوردهاند … )))
مهمت نصرت معروف به عزیز نسین، نویسنده، طنزپرداز و مترجم اهل ترکیه (زاده ۲۰ دسامبر ۱۹۱۵ و در گذشته ۶ ژوئیه ۱۹۹۵) است. او در آثارش به نقد نابرابری های اقتصادی، سیستم اداری کشور و بسیاری از ویژگی های جامعه می پردازد. مجموعه داستان مرد سوت زن نیز دربردارنده مضامین اجتماعی و اخلاقی است که به زبانی ساده و البته طنز آمیز جامعه را نقد می کند. این مجموعه با چهارده داستان کوتاه، موضوعاتی همچون بوروکراسی رایج در ادارات تا رفتار فرصت طلبانه مردم نسبت به یکدیگر را دستمایه طنز خود قرار میدهد. در بخشی از کتاب می خوانیم: «خدا خودش می داند که من جز سوت زدن هیچ گناه دیگری نداشتم. بعد از آن، فهمیدم درست است که سوت زدن در کشور ما کارها را راه می اندازد، ولی باید بلد باشی که چطور سوت بزنی.»
انتشار کتاب زبان و جایگاه زن را سرآغاز پژوهش فمینیستی درباره رابطه میان زبان و جنسیت میدانند؛ این کتاب واکنش چشمگیری در میان محققان زبان، فمینیستها و عموم خوانندگان برانگیخته است. در سی سال گذشته، بسیاری از پژوهشگران زبان و جنسیت نظریات اولیه لیکاف را شرح و بسط داده اند. لیکاف با نشان دادن نقش بنیادی زبان در نابرابری جنسیتی به دو حوزه نابرابری اشاره می کند: زبانی که درباره زنان به کار می رود و زبانی که خود زنان به کار می برند. این دیدگاه لیکاف که «زبان زنان» بیانگر بی قدرتی است، بحثهایی را دامن زده که تا به امروز هم ادامه دارد. مجلد حاضر متن کامل نسخه اصلی کتاب را به همراه مقدمۀ نویسنده و پی نوشت های او برای چاپ جدید آن در سال ۲۰۰۳ در بردارد. او در این پی نوشت ها پس از حدود سی سال نظراتش را درباره بخش هایی از کتاب جرح و تعدیل کرده است.
امروز باید به بهترین وضع روانی و بدنی انسان متمدن توجه کرد؛ یعنی باید برای پرورش موجوداتی پرمایهتر از تمام آنچه تا امروز به روی زمین زیستهاند، دست به کار شد. این تصمیم ضروری است، زیرا فکر ما بهنسبت پیچیدگی مسائلی که باید حل شود، بزرگ نشده است؛ برای همین ما در آستانۀ اضمحلالیم. اجتماع امروزی جز به ارزشهای مادی توجه ندارد و مسائل اصلی انسانی را که در عین حال مادی و معنوی است، فراموش کرده و نهتنها برایمان خوشبختی به ارمغان نیاورده، بلکه خود را برای جلوگیری از فساد ما ناتوان نشان داده است. پیروزی بر سلامتی کافی نیست. در هر فرد باید به پرورش کامل خصایل ارثی و شخصیت او نیز توجه کرد، زیرا کیفیت زندگی به مراتب مهمتر از خود زندگی است.