بی اعتمادی به غرب یکی از مؤلفه های بارز ژنتیک سیاسی روس هاست؛ گویی حقارتی تاریخی بر شانه های این مردمان در مواجهه با غرب سنگینی می کند؛ از این رو می کوشند آن احساس حقارت را با نگاهی برتری جویانه در مواجهه با همسایگان آسیایی و شرقی جبران کنند. روس ها در مواجهه با اروپاییان خود را اروپایی نمی پندارند، اما در مواجهه با کشورهای شرقی و آسیایی از موضعی بالا به پایین رفتار می کنند. از این رو، ملی گرایی روسی در نوع خود کم نظیر است، زیرا روسها نه خود را غربی میدانند و نه شرقی می پندارند؛ آنها روس اند. این امر شناخت روسیه را برای ما دشوار می کند. این کتاب در مطالعهای موشکافانه نقش دولت، سیاستمداران، بازرگانان، شخصیت های متنفذ، نظامیان، مهندسان و معماران روس را در ایران واکاوی کرده و می کوشد نور بیشتری بر همسایه شمالی بتاباند و شناخت و دانش انسان ایرانی را از روسیه ارتقا بخشد.
کار من اینه که به هر گوشه و کناری از این دنیای درندشت سرک بکشم و شخصیت های توی کتاب های داستانی رو از بین ببرم تا خودشون و قصه هاشون فراموش بشن. البته قطعا میدونی که این کار آسونی نیست… نمیدونی برای از میان بردن شعرهای «نالی» چی کشیدم! با این حال نتونستم حبیبه (معشوقه نالی) رو از یاد این مردم ببرم. اودیپ و شرلوک هولمز و شهرزاد هنوز هم زندهن. انگار کتابها رودی هستن که یکریز از درون رؤيا جاری میشن و موج میزنن و من نمیتونم جلوشونو بگیرم.
مرد جوانی که با گربه اش کلم زندگی می کند، ناگهان می فهمد تنها چند ماه از عمرش باقی مانده است. اما قبل از آنکه بتواند برای آخرین روزهایش تصمیمی بگیرد، شیطان با پیشنهاد وسوسه کننده ای ظاهر میشود: در مقابل محو هر چیزی از صحنه روزگار، می تواند یک روز بیشتر زنده بماند. به این ترتیب هفته ای عجیب شروع میشود…
از کجا می فهمیم چه چیزهایی به زندگی ارزش زیستن میدهند؟ از چه چیزهایی می توانیم بگذریم و زندگی بدون چه چیزهایی ارزش ندارد؟
اگر گربه ها نبودند، داستان مردی است که میفهمد در دنیای مدرن چه چیزهایی واقعا اهمیت دارند.
با توجه به اسطوره فرویدی قتل پدر نخستین، اساسا پیدایش تمدن مقارن بود با زمان شکل گیری صدای ملامت کننده درون یا به زبان خود فروید سوپراگو که احتمالا ما نام های دیگری به آن میدهیم: ندای وجدان، وجدان معذب یا تعارض اخلاقی. ظاهرا به دلیل همین تاریخچه اسطوره ای مشترک است که امروز همه سوپراگو داریم. گاهی با احساس گناهی که از منشأ آن بی خبریم، دست و پنجه نرم می کنیم و گاهی با احساس گناه در مورد افکاری که حتی خبر نداریم به آنها فکر می کنیم. همه می دانیم صدای سوپر اگو گاه چنان عذاب آور و توان فرسا می شود که روند طبیعی زندگی را به کلی مختل کرده و کوچک ترین و ساده ترین لحظات تصمیم گیری را به دشوارترین و سیاه ترین لحظات زندگی ما بدل می کند. این کتاب در مورد همین عامل ملامت کننده و همین صدای نامطبوع درون ماست.