پهلوی

عشق و یک دروغ- چشم و چراغ 96

عشق و یک دروغ
مارگریت وست
ترجمه میمنت دانا

«عشق و یک دروغ» رمان عاشقانه‌ای در مورد یک عشق نافرجام که گذر زمان آن را دستخوش تغییرات می‌کند. روایتی از یک رابطه پرفراز و فرود که نویسنده نه چندان آشنا- مارگریت وست- آن را دستمایه‌ای برای تبلیغ اصول و ارکان اخلاقی و تاثیرات آن بر زندگی هر فرد قرار می‌دهد. دختری از طبقه متوسط به نام سیسیلی واتسون، برای گذراندن تعطیلات خود به هتلی ساحلی سفر میکند و در آن‌جا، تصادفا با نجیب‌زاده‌ای آشنا می‌شود که باعث بوجود آمدن عشق عمیقی میان این دو نفر می‌گردد. رابطه‌ای که با یک دروغ، تبدیل به نفرت و جدایی می‌شود، غافل از آن‌که سرنوشت آن‌ها چنان درهم تنیده ‌است که مجددا در مسیر یکدیگر قرار می‌گیرند.

ادامه خواندن ←

چاخان

عزیز نسین

ترجمه رضا همراه

«چاخان» از آثار عزیز نسین است که بسیار مورد علاقه خودش بود. نویسنده در این اثر به عنصری به اسم آدم چاخان می ‌پردازد. وی عقیده دارد که عامل پرورش این عناصر خود مردم هستند. اینها هستند که چاخان هارا بزرگ می کنند. و به جان اجتماع می اندازند. عزیز نسین نویسنده ای پرکار بود و آثار زیادی می نوشت. رضا همراه بسیاری از آثار این نویسنده را به فارسی ترجمه کرده که امیدواریم ویرایش جدید تمام اینها مجددا مورد توجه علاقمندان قرار گیرد.

ادامه خواندن ←

81490 – چشم و چراغ 73

آلبرشمبون

ترجمه ی احمد شاملو

آنچه در  این اوراق می‌خوانید «سرگذشتی» نیست که براساس زندگی در  بازداشتگاه‌های تمرکز  اسیران نوشته شده باشد. نیز  این اوراق از  آنچه در  «اردوگاه‌های مرگ» شنیده و  دیده شده یا خود بر  سرگذشته است روایتی نمی‌کند.

این اوراق، تنها و  تنها رونویس چیزهایی است که من در  جریان یک سال گرفتاری خویش، در  سلول انفرادی و  اردوگاه‌های کار  اجباری، شتاب‌آلوده بر  پاره کاغذهایی یادداشت کرده، توفیق یافته‌ام از  شبیخون‌های مکرر  زندانبانان‌شان درامان نگه دارم بی‌آن‌که اکنون، هیچ‌گونه دستی در  آن برده باشم حتا در  نحوه‌ی بیان آن.

در  این یادداشت‌ها، بیش از  هر  چیز  روی سخن با عزیزانی است که من در  طاقت‌فرساترین لحظات آن آزمایش محنت‌بار، احساس می‌کردم که آن‌گونه سخت به دستان کودکانه‌شان آویخته‌ام. با دست راستم به دستان ایزابل و  به دستان ژروم با دست چپم،ما می‌خواهیم که، دست کم، فرزندان ما از  آنچه برما گذشته است آگاه باشند و  این حقایق را هرگز  از  یاد نبرند.

نیز  در  این یادداشت‌ها روی سخن با کسانی است که از  آن دوران محنت و  درد، در  تاریخ زندگی خویش فصلی مشترک یافته‌ایم. و  اکنون این کلمات، با همه‌ی نارسایی خویش آن دنیای ناانسانی را که ایشان نیز  در  آن درهم شکسته‌اند و  خرد و  متلاشی شده‌اند، بار  دیگر  بر  پای می‌دارد. زیرا تنها و  تنها هم این گروهند که می‌توانند آن را چنان که بود در  خاطره‌ی خویش تجسم دهند. با نابینایی که هرگز  مردمکانش از  تابش نور  تأثر  نپذیرفته است چه‌گونه از  رنگ‌ها حکایت توان کرد؟

و  سرانجام، در  این یادداشت‌ها روی سخن با همه آن کسانی است که به حقیقت با ما در  این اعتقاد همداستانند که اگر  مشیت‌الهی بر  این قرار  گرفته است که از  اسیران بوخن والد، اشتروف هوف، داخاو، آشویتس، برگن بلزن و  دیگرکشتارگاه‌ها چند تنی جان به سلامت ببرند، تنها از  برای آن بوده است که اینان بی‌هیچ فتوری صدا بر  دارند، از  آنچه در  این معابر  دوزخ گذشت پرده برگیرند، و  بر  آنچه که دستکار  عاشقان حکومت سرنیزه و  زور  بر  میلیون‌ها تن مردم بی‌گناه رسید، شهادت دهند.

ما، هم از  آن دم که آزادی یافتیم، بر  آنچه به ما رفت قلم عفو  کشیدیم… بخشیدن؟ _ آری بخشیدیم. اما فراموش کردن _ نه! هرگز  فراموش نمی‌کنیم!

ادامه خواندن ←

مسخ

فرانتس کافکا
ترجمه صادق هدایت

مَسخ (به آلمانی: Die Verwandlung) رمان کوتاهی از فرانتس کافکا است که در پاییز ۱۹۱۲ به زبان آلمانی نوشته شد و در اکتبر ۱۹۱۵ در لایپزیگ به‌چاپ رسید. مسخ از مهمترین آثار ادبیات فانتزی قرن بیستم است که در دانشکده‌ها و آموزشگاه‌های ادبیات سراسر جهان غرب تدریس می‌شود.

داستان در مورد بازاریاب جوانی به نام گرگور سامسا است که یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و متوجه می‌شود که به یک مخلوق نفرت‌انگیز حشره‌مانند تبدیل شده‌است….

ادامه خواندن ←

توت فرنگی های اهلی

مهدی قلی نژاد ملکشاه

 

من هم خسته شده‏ام از این شهر کوچک، اینکه همه می‏شناسندت، همه را می‏شناسی. باید به همه حساب پس بدهی، همه را از خودت راضی نگه داری. من که نمی‏گویم نه. مگر من بَدم می‏آید که توی یک شهر بزرگ زندگی کنم. پیشرفت کنم، ولی آخراینجا هم دلخوشی‏هایی  دارم. شاید تو بخندی. ولی نشاهای گوجه و بادمجانم تازه جان گرفته‏اند. آفتا‏بگردان‏ها تازه دانه کرده‏اند.

ادامه خواندن ←

قصه های بند

علی اشرف درویشیان

قصه های بند داستان رنج و درد انسان‌های مبارز در زندان‌های رژیم پهلوی برای آزادی و عدالت است. مردانی که با گوشت و پوست و استخوان تاوان کارهایی ساده مثل کتاب خواندن، اعتراض صنفی، یا سر فرو نیاوردن در برابر صاحب قدرتی را می‌دهند و متحمل فشار طاقت‌فرسای شکنجه‌های جسمی و روحی می‌شوند، در کتاب قصه بسیاری از مبارزان ملی و سیاسی که تا مرگ ایستادند روایت می‌شود و در کنار آن از کارگران، دهقانان، معلمان، دانشجویان و افراد معمولی سخن گفته می‌شود، که همه گرفتار پنجه غدار دیکتاتوری و استبداد فردی شده‌اند.

درویشیان  این قصه‌ها را در دوران زندان خود نوشته و در سال 1356 به پایان رسانده و به بازنویسی آن در سال 1358 انجام یافته و امروز پس از نزدیک به چهار دهه به قامت کتاب در آمده است.

ادامه خواندن ←

زند هومن یسن

صادق هدایت

کتاب حاضر ترجمه‌ی ‘زند و هومن یسن’ و ‘کارنامه‌ی اردشیر بابکان’ ـ ادبیات پهلوی ـ به کوشش ‘صادق هدایت’ (1281 – 1330) است. ‘کتابی که ‘زند هومن یسن’ یا معمولا ‘بهمن یشت’ خوانده می‌شود، شامل یک رشته حوادثی است راجع به آینده‌ی ملت و دین ایران که اورمزد وقوع آن‌ها را به زرتشت پیش‌گویی می‌کند. این پیش‌آمدها، هر کدام در دوره‌ی مشخصی اتفاق می‌افتد، دوره‌ی ما قبل آخر که هنگام تاخت و تاز ‘دیوان ژولیده‌ موی از تخمه‌ی خشم’ و اهریمن نژادان چرمین کمر است، قسمت عمده‌ی متن کتاب را تشکیل می‌دهد. در این دوره، زنگیان و آوارگان و فرومایگان، سرزمین ایران را فرا گرفته، همه چیز را می‌سوزانند و می‌آلایند و تباه می‌کنند، تا آن جا که روستای بزرگ به شهر و شهر بزرگ به ده و ده بزرگ به دودمانی مبدل می‌شود و از آن دودمان بزرگ چیزی جز مشت استخوان بازنمی‌ماند…’.

ادامه خواندن ←

سلول 18

علی اشرف درویشیان

سلول 18 داستان مبارزه است، مبارزه علیه دیکتاتوری محمدرضا پهلوی، در روزگاری که ساواک پنجه بر جان جوانان و مبارزین میکشید و در شکنجهگاههایش میکوشید تا کمر دلاوران را خم کند ، درویشیان داستان خانوادهای را باز میگوید که بی دلیل به اسارت در می‏;‏آیند و در روز حبس با ددمنشی رژیم رو در رو شده و آگاهی مییابند که تنها راه، گسستن بندهای اسارت و از بین بردن سلطه دیکتاتور است‏.‏ درویشیان در این اثر البته تا حدی غلو آمیز چهرههای قصه را تصویر کرده و کوشیده تا مردمان عادی را در روند درگیری با رژیم آبدیده و استوار تصویر نماید‏.‏

ادامه خواندن ←

می‌خواهم خنده بمانم

ناصر وحدتی

بخش اول این مجموعه شامل هشت داستانِ کوتاه و بلند است که از دوران کودکی، نوجوانی و حتا تا اکنون از پیرزنان و پیرمردان خردمند و دوستانم در ليش، سیاهکل و دیلمان شنیده‌ام كه مرتب مي‌گفتند: «يك كلارسري بود» و اكنون برای اولین بار به خاطر اهمیتی که دارند مکتوب می‌شوند! داستان‌های «کلارسر» یادآوری می‌کنم که هرگونه شباهت، بین آدمهای این هشت داستان و داستان‌های دیگر این مجموعه و اقلیم آنها با اقلیم و آدمهای حقیقی، اتفاقی است و ربطی با واقعیت ندارد!!

داستان‌های بخش دوم را نیز در این سال‌های عمر از این و آن، شنیده‌ام! و سه داستان انتهايي و بخش سوم این مجموعه را در زمره‌ی داستان‌های کوتاه اما طنزآلود اینجانب محسوب بفرمایید!!

چند داستان را هم به تعداد زيادي از دوستانم تقديم كرده‌ام كه حتماً من را عفو خواهيد فرمود! زيرا كه خوشبختانه من دوست زياد دارم!

هر یک از این داستان‌ها حاوی طنزی شیرین، خردمندانه و مفرح است و هیچ نشانی از پندآموزی‌های کلیشه‌ای آبکی، مسخره و «جُك» گونه در این مجموعه نخواهید یافت البته قصد من از نوشتن این داستان‌ها خنداندن شما است و …! اما نه هر خنده‌ای و هر خنداندنی!

داستان‌ها را بخوانید و ببینید چه جور می‌خندید! چون با خواندن این داستان‌ها آدم یک جورِ ديگری خنده‌اش می‌گیرد!!

ادامه خواندن ←

تابلو ناتمام و چند داستان دیگر

محمدرضا عبداللهی

تابلو ناتمام مجموعه داستان محمدرضا عبداللهی شامل هشت داستان است.

نیر پیرزنی دوست داشتنی و تنهاست که فکر میکنم بعد از مرگ پسرش،بهادر،من نزدیک ترین آدم زندگی اش باشم.یکی دو سالی بیشتر نیست که نیر را می شناسم.آشنایی ام با او از طریق بهادر بود.بهادر پارسال فوت کرد.سرطان کبدداشت،

نیر خواننده کاباره بوده و همسر یک ویولن زن لهستانی به نام یوستین سال های سی و چهل،اگر کسی اهل کافه و شب زنده دار ی بود،احتمالا نوای ساز یوستین را شنیده بود.

ادامه خواندن ←