مير محمدحسين بهجت تبريزى، متخلّص به «شهريار» فرزند حاجى ميرآقا، از سادات خشكناب آذربايجان و از وكلاى آگاه تبريز، به سال 1258 ه .ش در تبريز بهدنيا آمد. از همان نوجوانى با ادبيات انس و الفت يافت و در محضر پدر با گلستان سعدى و ديوان حافظ آشنايى يافت. پس از پايان تحصيلات ابتدايى و دوره اول متوسطه، در سال 1300 شمسى به تهران آمد و در «دارالفنون» به تحصيل ادامه داد. آرزوى او ادامه دانشاندوزى در رشته طب بود اما پس از مدتى به دليل تنگدستى و نيز تأثير يك عشق نافرجام، طب را رها كرد. در سال 1310 شمسى به استخدام دولت درآمد و قريب به دو سال را در اداره ثبت مشهد و نيشابور سپرى كرد و ديگربار به سال 1314 شمسى به تهران بازآمد. چندى وارد شهردارى شد و سپس بهعنوان بازرس بهدارى خدمت كرد و در سال 1315 به بانك كشاورزى منتقل شد. شهريار، در كنار كارى كه براى امرار معاش انجام مىداد هرگز از شعر و ادبيات غافل نماند. مرگ پدر در سال 1316 شمسى، روح حساس او را آزرد و مرگ را براى او باورپذير كرد. پس از مرگ مادر به سال 1331 شمسى او ديگر تنهايىاش را يقين مسلمى دانست. چنين شد كه در سال 1332ش آهنگ بازگشت به تبريز كرد تا با مختصر حقوق بازنشستگى بانك كشاورزى، تنها به شعر و آفرينش ادبى بينديشد. او پيش از اين
منظومه «روح پروانه» را به سال 1310ش منتشر كرده بود كه بزرگانى همچون ملكالشعراى بهار و استاد سعيد نفيسى بر آن مقدمه نوشته بودند. با اينكه استاد شهريار در قالبهاى گونهگون شعر كلاسيك اعم از قصيده، قطعه، غزل، مثنوى، مسمط و رباعى سرودههايى دارد، اما اين هرگز بدان معنى نيست كه او از نوگرايى در ادبيات دورى مىكرد و با آن بيگانه بود. شهريار هم در اشعار فارسى و هم سرودههايى كه به زبان مادرى خود آذربايجانى دارد، ضرورت نوگرايى را دريافته بود. پس از انتشار «افسانه» از نيما كه به قولى مانيفست نوگرايى در شعر معاصر فارسى بود، شهريار با خواندن آن دلباخته شعر نيما شد و اين ارادت بهحدى بود كه در جستجوى او برآمد و وقتى كه دانست نيما تهران را رها كرده و به مازندران رفته است براى ديدار او راه آن ديار را پيش گرفت. و ماجراى اين تلاش نافرجام براى ديدار نيما را به سال 1344 براى نخستين بار بازگفت كه در شماره 1125 مجله تهرانمصور چاپ شد. سالها بعد از آنكه شهريار موفق بهديدار نيما نشد. اين بار بخت يار دنياى شعر و ادبيات گرديد و اين بار «نيما» به همراه ابوالحسن صبا بزرگمرد موسيقى ايران به ديدار شهريار شتافتند. در آن روزگار ابوالحسن صبا، نيما را «امين» خطاب مىكرد. با اينكه گفته و نوشتهاند كه نام «نيما» برگرفته از نام يكى از سرداران طبرستان و نيز نام محلى در مازندران بوده، اما «سيد جواد بديعزاده» خواننده و موسيقيدان معروف در مصاحبهاى گفته است كه: «آقاى “امين” دوست مشترك من و صبا و ابراهيمخان آژنگ، امروز بهنام “نيما” پدر شعر امروز معروف شده است. روزهايى كه به منزل ابوالحسن صبا مىرفتم غالبآ استاد محمدحسين شهريار و نيمايوشيج را هم در منزل صبا مىديدم. صبا هميشه نيما را آقا”امين” صدا مىكرد، زيرا نيما مقلوب كلمه “امين” است.»دو مرغ بهشتى» بيان شاعرانه و بديعى است از ديدار دو شاعر بزرگ و پيوند روحى عميقى كه ميان آن دو پديدار گرديده است. بىهيچ شكى منظومه «حيدر بابايه سلام» كه سروده شگفتانگيزى در ادبيات آذربايجانى
است، همان تأثير را در زبان مادرى شاعر و ادبيات آن بهجاى نهاده است كه افسانه نيما در شعر فارسى معاصر. و سعى و تلاش بسيارى از شعرا و فضلايى كه قصد كردند با ترجمه اين منظومه به زبان پارسى گوشهاى از عظمت كلام و تخيل شاعر را بنمايانند، به سرمنزل مقصود نرسيده است. شهريار همانقدر كه در غزل فارسى چيرهدست است در سرودن به زبان مادرى نيز ظرايف و دقايق را رعايت مىكند و از اينروى در ميان خوانندگان هر دو زبان محبوب است و امروز كه ساليانى است از فقدان جسمانى او مىگذرد شعر و كلام شهريار، با رشتههايى مستحكم زبان و ادبيات فارسى را به ادبيات زبان مادرى او پيوند زده است.ارادتمندان كلام شهريار در ايران امروز آنقدر بسيارند كه بىهيچ اغراقى اشاعه نام و شعر شهريار را از وظايف فرهنگى خويش مىانگارند و من سعادت آشنايى با يكى از آنان بنام ميرجلال لطيفى اسكويى را دارم كه شيفته ادبيات و فرهنگ سرزمين ايران و بهويژه فرهنگ آذربايجان است و «شهريار» اختر تابناك اين آسمان بيكران شعر است. اين دوست فرزانه از آنجا كه سخت به «شهريار» ارادت مىورزد و اشاعه شعر و كلام او را بر خويش فرض مىداند پشتيبانى مادى و معنوى چاپ اين گزيده را عهدهدار شدند. «عالم از ناله عشاق مبادا خالى.»
يك اديب كامل در سياستمدارى، كمتر اتفاق مى افتد بتواند احكام خود را با كلمات زيبا و جمله هاى ادبى و سجع و قرينه و شواهد نثرى و نظمى زينت ندهد، خاصه در زمان هاى گذشته كه ساده نويسى را دليل بىفضلى مىگرفته اند و هر كس مشكلتر مى نوشت بافضل تر شمرده مى شد در حالی که منشآت میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی بی گمان یکی از شاهکارهای نثر فارسی است و با این قائم مقام پیش از همه مرد سیاست و عمل است و نویسندگی او نیز به ایجاب ضرورت کار بوده، نه از راه تفنن و هنر نمائی و او نوشته های خود را غالباً سرسری و با عجله انشاء می کرده و قلم می زده است با این همه، نوشته های ی از ذوق و حسن و سلیقه مایه وافر دارد و از دو نظر حائز کمال و اهمیت اعتبار است : الف- ارزش ادبی منشآت : قائم مقام به مقدار زیادی از عبارات متکلف و متصنع و مضامین پیچیده و تشبهات بارد و نابه جا کاسته و تا اندازه ای انشای خود را، به ویژه در مراسلات خصوصی به سادگی و گفتار طبیعی نزدیک ساخته است… ب- اهمیت تاریخی منشآت: درباره اهمیت تاریخی منشآت می توان گفت ائینه تمام نمائی است که حقایق اوضاع اوایل عهد قاجار را بی کم و کاست و عاری از حب و بغض و تزویر و ریا و خویشتن داری منعکس می نماید، …
این کتاب، دیوان اشعار محمدقلی سلیم تهرانی با مقدمه و تصحیح محمد قهرمان است. محمد قهرمان درباره ی این کتاب چنین نوشته است:
سالها بود كه قصد داشتم تصحيح تازهاى از ديوان سليم تهرانى به عمل آورم، ولى در دست نبودن نسخه هاى متعدّد ديوان او، كار را دشوار مى كرد.
سه چهار سال پيش آگاه شدم كه طبيب فرزانه و ادب دوست شهر ما، شادروان دكتر على شاملو كه از دودمان حسن خان و عبّاسقلى خان شاملو ــ فرمانروايان بزرگ خراسان در عهد صفويّه ــ هستند، نسخهاى خطّى از ديوان سليم در اختيار دارند. چون از تصميم من خبردار شدند، با بزرگوارى اجازه دادند تا عكسى از آن براى خود تهيّه كنم. اين نسخه با وجود آنكه در بخش غزلها بسيار ناقص است، ولى تقريبآ همه قصايد و قطعات و بخش اعظم مثنوى هاى شاعر را شامل است.
سليم تهرانى، پس از صائب و كليم، يكى از بهترين گويندگان طرز نو، مشهور به سبك هندى است. نام او محمّدقلى، از طايفه شاملو و از قريه طرشت تهران بوده است.
غزلی از سلیم تهرانی :
در گلستان جهان ، هر مرغ نالان خود است
هر گلی درماندۀ حال پریشان خود است
آسمان را خوش نمی آید ، غم ما را مخور
هر که با ما دوست گردد ، دشمن جان خود است
نیست از روی طرب چون موج می خندیدنم
خنده ام چون غنچه بر چاک گریبان خود است
پادشاهان را اگر باشد غروری ، دور نیست
هر که را موری برد فرمان ، سلیمان خود است
دیوان خواجوی کرمانی
این کتاب، دیوان اشعار محمد بن علی خواجوی کرمانی،که به تصحیح احمد سهیلی خوانساری و ویراست نو به کوشش فرید مرادی است.
ديوان خواجوى كرمانى در سال 1336 به تصحيح زنده ياد احمد سهيلى خوانسارى با اعانت بر 5 نسخه خطى تصحيح و توسط انتشارات محمودى كه بنيانگذار آن ميرزامحمود كتابفروش خوانسارى دايى احمد سهيلى و از پيشكسوتان نشر كتاب و نخستين و البته آخرين نماينده صنف نشر در نخستين مجلس شوراى ملى بود، منتشر شد. اين نسخه به مرور ايام ناياب و غيرقابل دسترس شد و در بساط كهنه فروشها به قيمت هاى گزاف خريد و فروخت مى شد.
عليرضا رئيس دانايى مدير فرهيخته نشر نگاه كه چاپ دواوين شعراى بزرگ را در دستور كار نشر خود دارد، علاقمند به بازچاپ ديوان خواجو بود.
فرياد كه دل نماند و جان رفت از تن همه طاقت و توان رفت
آن درد كجا و آن طلب كو آن عهد گذشت و آن زمان رفت
بيچاره امين كه با غم و درد با دست تهى از اين جهان رفت
دیوان هاتف اصفهانی با مقابله نسخه تصحیح شده وحید دستگردی و نسخ خطی و چاپی دیگر با شرح احوال هاتف از عباس اقبال آشتیانی.
سید احمد حسینی متخلص به هاتف اصفهانی از شعرای نامی ایران در عهد افشاریه و زندیه است. وی اصالتاً از خانوادهای آذربایجانی بود ولی در اصفهان بدنیا آمد. سید احمد درکودکی به تحصیل علوم قدیمه و از جمله ادبیات فارسی و عربی، طب، منطق و حکمت پرداخت و گذشته از علم طب که در آن تسلط داشت، به یکی از سرآمدان زبان عربی مبدل گشت و اشعاری به زبان عربی سرود. هاتف در جوانی به سرودن اشعار خود پرداخت و در طول زندگی آرام خود از مدح شاهان و روی آوردن به دربار سلاطین خود داری کرد و بیشتر به مطالعه و حکمت و عرفانمشغول بود. وی در سال ۱۱۹۸ درگذشت.
در آخر نیز گزیده اشعار رشحه دختر هاتف نیز آورده شده است.
ای فـدای تـو هم دل و هم جــان وی نثار رهت هـم این و هـم آن
دل فـدای تو چــون تویی دلبر جان نثار تو چون تویی جانـان
دل رهـانـدن ز دست تو مشکـل جـان فشانـدن به پـای تو آسان …
ساقی آتش پرست و آتش دست ریخت در ساغر آتش سوزان
دیوان حسرت همدانی
دیوان حسرت همدانی از شاعران سده سیزدهم که به تصحیص و مقدمه رضا عبداللهی است.
حسرت همدانى متخلص به حسرت، كه تذكرهنويسان به اسامى محمدتقى، علىنقى، نقى و ملامحمد تقى از او ياد كردهاند، از شاعران سده سيزدهم و معاصر با فتحعلى شاه قاجار است.
«من اين ديوان و دفتر جمع حسرت
به عهد دولت قاجار كردم»
در جايى ديگر گفته است :
«به عهد دولت فتحعلى شاه
كه شاهان را به شاهيش افتخار است»
اصل و نسبش متعلق به همدان بود و اجدادش در آن حوالى به امر قضا روزگار مىگذرانيدند.
«حسرت ز من از دانش و فرهنگ بپرسيد
هستم همدانى ولى هيچ ندانم»
از رهگذر من میسر است رسیدن به شهر غرقه در اندوه؛[1]
از رهگذر من میسر است رسیدن به اندُهِ بیپایان؛
از رهگذر من میسر است رسیدن به خلق گمگشته
[1]. این سرود با تکرار واژههایی آغاز میشود که ضرب ناقوسِ خاکسپاری را دارد، واژههایی چون: dolente _ دُلِنته= دردآور _ dolore دُلُره = درد. _ لانگفلو.
از قرن ششم بعد از میلاد چند رساله با نام دیونوسیوس آریوپاگی در شرق یونانیزبان رایج میشود و جایگاهی بسیار بلند در میان الهیدانان مسیحی مییابد. رسالاتی که مضمونشان، به موجزترین بیان ممکن، نشان دادن این است که خداوند چگونه هم «اعلامشده» و هم «ناشناخته» است. از یک سو خداوند بهمثابۀ علت همهچیز، در همهچیز هویدا و در همهچیز شناسایی میشود، و از سوی دیگر، چون هر علتی متعالی از معلول است، خداوند متعالی از کل هستی است و بنابراین با دانشی که توسط مخلوقات یا از طریق آنها کسب شده باشد شناختنی و فهمیدنی نیست.
مقام شامخ این رسالات هم به علت جایگاه رفیعی است که دیونوسیوس آریوپاگی در مقام یک قدیس و یکی از شاگردان بلافصل پولس دارد و هم به جهت غنای مفهومی و معانی بلند مندرج در آن رسالات.
فتاح امیری رماننویس پیشگام کُرد و نخستین نویسندۀ کردستان ایران است که پس از انقلاب، رمانهای خود را منتشر کرد. پیش از انتشار اولین رمان امیری، تنها یک رمان از نویسندگان کردستان ایران و آنهم در خارج از کشور منتشر شده بود. رمانی با عنوان پیشمرگه از رحیم قاضی، مبارز سیاسی دوران رژیم پهلوی. این رمان در سال 1328 نوشته شده و برای نخستینبار در سال 1340 در شهر ایروان ارمنستان به چاپ رسیده است.
فتاح امیری سال 1325 در روستای کوچکی به نام «منوچهر» از توابع شهرستان بوکان به دنیا آمده و دوران ابتدایی و دبیرستان را در شهر مهاباد تحصیل کرده و قبل از گرفتن مدرک دیپلم، در شرکت توزیع نیروی برق شهر بوکان استخدام شده است.
او بهعلت گرایشها و فعالیتهای سیاسی، در سال 1354 دستگیر میشود و تا سال 1357 در زندان میماند.
فتاح امیری، آنچنانکه خود میگوید، از اوان کودکی شیفتۀ داستان و قصه بوده و از دوران نوجوانی و حدود دهسالگی به مطالعۀ داستانها و رمانهای ایرانی و خارجی پرداخته است.
تسلط فتاح امیری بر واژهها و زیروبمهای زبان مادری ستودنی است و رمانهای او گنجینهای غنی از واژگان ناب و اصیل زبان کُردی است.
خواب به اندازة غذا و آب مهم است. وقتی از خواب محروم میشویم، حافظه، عملکرد، خلقوخو و سلامت جسمیمان به مخاطره میافتد. نقش مهم خواب در زندگیمان را زمانی میفهمیم که متوجه شویم یکسوم زندگیمان را در خواب میگذرانیم. در این کتاب الگوهای مختلف خواب و بیخوابی بررسی و راهکارهایی نیز در درمان اختلال بیخوابی ارائه میشود.